-
من و پیوندهای روزانه ام... (برگرفته از اسامی وبلاگهای وزین دوستان)
شنبه 7 شهریور 1394 14:19
به نام خدا تا اینجا شد: (دوازده اندیشه، 383 کلیک بینابین، یک هدف مشترک) ................ در کوچه باغ شعر این روزهای من، مردی میانسال پی اشک مهتاب می گردد... هر کجا که قطره ای می یابد از او... ... کاهنی تیره پوش را به گرد عمارت اشک می گمارد، بهر ترویج این مکتب تازه فروفتاده... با کاروان دل می رود انگار... همچو عمری که...
-
پریش!
دوشنبه 2 شهریور 1394 19:26
به نام خدا من با چشمهای خود دیده ام که کبوتری بر لب پشت بامی آجرین، به سمت آشیانه خویش در دوردستها نماز شکسته می خواند ... عقابی را دیده ام که به حال شکار خود می گریست، گرچه گریبان خونآلوده اش سخت می فشرد... من رود را دیده ام که به روز آبیاری، آب را به ماهیان تشنه حرام می دانست و خسته بود از این بی عدالتی آشکار.......
-
هفت قلم آرایش متنی " اپیزودیک"
یکشنبه 1 شهریور 1394 08:47
به نام خدا (1) چمدان های فربه ... جهان مملو است از داستانهای نیمه تمامی که از حیث تشابه، به غبارآلودگی های افق انتظار مانندند.. گاه پیش می آید که ناکامی ها، وادارت کنند.. تا به روی چمدانهای مملو از خاطرات نافرجام، بنشینی و قدری خستگی در کنی... لینک صوتی متن (با صدای گرداننده وبلاگ) (2) عروسک بزرگسالان ... دختر بزرگ می...
-
مثلا همین زن...
پنجشنبه 29 مرداد 1394 15:14
به نام خدا تمام خوبی ها را برای همه می خواهد... برگ را می خواهد تا گوشواره درختان پاییزی کند... ... گل را می خواهد، برای افزون نمودن تنها یک روز به بهار... ساز را می خواهد، بهر تک نوازی نوای آغازین سمفونی زندگی... ... سوز را می خواهد برای خود... برای سوختن از هرآنچه بر وی گذشته است...گذشته ها... عشق را می خواهد... تا...
-
هفت "الف"
چهارشنبه 21 مرداد 1394 18:24
به نام خدا آمده ام ...! آمده ام، تا سراسیمگی هایم را نثار سراشیبی جاده کنم... آماده ام ...! آماده ام همچو نت سل، بهر نواختن بسیار... آماده ام، همچو برنادت مقدس بهر خوردن سیلی های ناب، بخاطر قدری حسد... رانده شوم با کوله ای پر از پاکدامنی هایی که از شماره برون آمده باشد ... آماده ام تا همچو اسطوره نارسیسیوس بر لب...
-
فریاد خاک (قسمت دوم) با عنوان: "آخرین خشکسالی"
شنبه 17 مرداد 1394 17:34
به نام خدا من و تمامی قاصدکهای آشفته حال، روزی پر خواهیم کشید از سَر حصار بلند باغ این دنیا و خواهیم بخشید برکه ها، مزارع پوشیده، و همه شبنمها را بهر قورباغه ها ی گرسنه و حریص، کلاغهای بلند پرواز و موشهایی که همواره چشم دارند به آنچه دیگری دارد و می پرورد. خار بزرگی شدیم در چشم سرخ خورشید شاید، که اینچنین سوزش نگاهش...
-
لحظه تحویل ماه
سهشنبه 13 مرداد 1394 12:13
به نام خدا رخ بنمای که شب بی تو به بیابانی دیجور مانند است، بی روزن و خاموش. ای اعتبار گمگشته آسمان کبود و ای سالک بی مقصدِ دچار گشته به چرخشهای ابدی، ماه من ...، برگرد به آن میهمانی کوتاه و مملو از تکرار و نور، و پر کن صدف خالی چشمهایم را با انعکاس روی خوش خویش در آن. سنگینی کن، بزرگی، بر آنهمه ستاره که هرچقدر عظیم...
-
اتاق آبی
چهارشنبه 31 تیر 1394 16:02
به نام خدا می خواهم از تو بگویم. از تو ای گوشه ی امین و امن، و ای همگریز وفادار روزهای حکاکی لغات به روی منطق گنگ و پوک صفحه ها در قاب نمایشی سپید. تن پوش ثانیه های پر دلهره در تاریکترین مسیرهای بی رهنما. همصدا ترین موسیقی صامت دلواپسی های روزمره. بزرگترین وجه اشتراک من با حتی خدا که همواره تنهاست و ای کوچکترین دروغ...
-
جنگلهای اخضر
پنجشنبه 25 تیر 1394 09:58
به نام خدا طوطیا، شکر می بارد از آن لحظه که تو بر قایق خیال من وارد می شوی و قصه ی خود از سر می گیری. نقل داستان خوشت از آن جنگلهای اخضر، بی تابم می کند. خسته از کمند زندان بازرگان، بیم آن دارم که هر لحظه حیلتی گزینم از جنس آنچه که تو ساز کرده ای و خود را بر خواب زنم بس طولانی و عبوس. او نمی داند و همه خواب آلودگیهایم...
-
بازوی فرشتگان
پنجشنبه 11 تیر 1394 11:48
به نام خدا رمضان. ماهی که در آن نور مداخله می کند، به میانجی گری میان تو و دنیای خشمگین تو. برهم می زند این کشمکش دیرین را و امان می خواهد بهر ساعتی سکوت، که همانا سکوت، خمیر مایه ی معرفت هاست. جمله مریدان آذر کیش، پس می کشند دامان و چنگ می زنند بر پرده های زنجیر، که دریده نشود این حصار آهنین مگر به اذن خدا. مردود می...
-
پرواز خواهم کرد روزی
پنجشنبه 7 خرداد 1394 10:50
به نام خدا من و تمامی آن رویاهای کاغذی، از فراز شیروانی خانه هایم در نقاشی. در کنار جویی که از مداد آبیم تا شما امتداد دارد. از هر چه کلاغ است و خورشید، که همیشه ی خدا میان آن دو کوه قهوه ای محصور است ... من و بادبادکهای لوزی شکلم و آن هواپیمای چوبین ... روزی از دفتر نقاشی خدا بیرون خواهیم پرید... لینک صوتی متن (با...
-
و امّا عشق
شنبه 19 اردیبهشت 1394 17:01
به نام خدا مدت زمان زیادی نیست که او را شناخته ای. اما همین اندک آگاهی نا خواستة تو، قادر است یکی از بیشمار حقیقتی که پیمودنی و برین می نماید را برجسته جلوه دهد بطوری که تشخیص هر آنچه غیر از طریقت مکشوفه باشد، غیر منطقی و سرشار از کمبود می نماید. محال ممکن است که انسان در صورت سلامت جسم و جان، گونه ای از آن را تجربه...
-
انسانیت، کالای کمیاب دشت نامردمی ها
سهشنبه 15 اردیبهشت 1394 10:30
به نام خدا تاب اگر می آوری به تو خواهم گفت از مصائب تبعید گاه عابدان فلاکت پیشه، دنیا. که با تمامی بزرگیش به زندانی کوچک مانند است بی قفل و کلید، که تنها راه ایجاد اطمینان بر ساکنینش، وعده فرداهاست که دور باشد و البته رعایت بر نقض ننمودن قوانین حاکم بر آن که همواره گوشزد می شود و از عقوبت تلخ بیم داده می شود. گویند که...
-
رد نگاه
یکشنبه 24 اسفند 1393 10:52
به نام خدا امروز می خواهم زیباترین تصویر ذهنی خود را با شما به اشتراک بگذارم... به خود جرات دادم تا در سالروز درگذشت آن مهربان مادر، رویای شیرینی که گاه و بیگاه به سراغم می آید و مدهوشم می سازد را نقاشی کنم. همان رویا که وقتی به نیمه می رسد محو و نیست می شود، بی آنکه از خود آثاری باقی گذارد. همان که باعث می شود تا حتی...
-
صبح خواهد شد این شب داعشی هم، صبح خواهد شد
دوشنبه 20 بهمن 1393 18:02
به نام خدا گرگ صفتان، خود از زبانه های آتش می ترسند و باز به سوزاندن تظاهر می کنند. به زیر کشید همه پرستو آشیان را و بسوزانید دامن آلاله ها. پهنه ی دشت، پر ز ساقه های بی سر، از اندام مثله آدمیان که تنها بخش اندکی از آن به کوشش شما چنین هرس شد و اما گلواژه های زندگی همچنان می رویند بر بستر زمین. بسیاری، چنین کردند چون...
-
شکوه ی سگ بر مترسک
پنجشنبه 16 بهمن 1393 12:39
به نام خدا سگ پیری از مزرعه ای گذر می نمود. بر سر راه با مترسکی پوشالین، با ردایی بلند و قامتی کشیده و تنی رنجور که به سویی متمایل شده بود مواجه شد. خواست تا بگذرد، بی اعتنا اما از آنرو که قضای حاجتش ایجاب نمود، لختی درنگ نمود و از قضا بار خویش را نزدیک پایه ی چوبین مترسک بر زمین نهاد و همین که عزم گذر نمود صلا...
-
گمانه ای بر کیفیت رویداد واپسین زمان
دوشنبه 13 بهمن 1393 10:10
به نام خدا چقدر تعجب خواهیم کرد اگر روزی آیه آیه های نور، در پیش چشمان بهت زده مان، به معنایی دیگر بازخوانده شوند. آنچه را که نمی توانستیم و همواره به اقرار مفسران راز بود، بدست امین منجی عالم، سر از مهر اسرار بردارد و دانستن آن برای همه آسان گردد. فارغ از زبان، لهجه و محدودیت هایی اینچنینی. بدون شک در ارائه ی آن،...
-
بگو
شنبه 11 بهمن 1393 12:04
به نام خدا فرخنده ترین بهار من, راست بگو رنجیده مشو، هر آنچه دل خواست بگو حیلت تو رهاکن ار به ره, پابندی شوریده مرام و بی کم و کاست بگو شاید ندهد دست دگر فرصت دلجویی ها بشکن تو سکوت و دست و دل باز بگو آهنگ بدم، زیر و بمم کوک نباشد هرگز بنواز مرا به سبک این ساز بگو سنت شکنی کن، اصله ها ویران کن گر پاپ و کلاسیک نشد، جاز...
-
چهارپایه های واژگون (تابستان 64)
سهشنبه 7 بهمن 1393 19:13
به نام خدا صندلی ها و چهار پایه ها همگی افتاده بودند به وقت فرار، بسیار و خارج از شمارش. گاه بروی پشتی، نشیمنگاه و گاه، بروی دو پایه ی مجاور. از حادثه، زمان نسبتا زیادی می گذشت. شاید به قدر تمام سنی که من در آنروزها می داشتم، چهار یا پنج سال. و صحنه ی پیش رو، مشتی بود از خروار آنچه پیش از آن به کرات اتفاق افتاده بود و...
-
آسیب مردمک ها
چهارشنبه 24 دی 1393 16:13
به نام خدا براستی چه کسی از گزند چشمهایی که شورشان می دانند در امان است؟ طعمه های شور چشمی این جماعت به ظاهر پر مخاطره، که هیچگاه خود را مسئول آنچه که ممکن است نتیجه نظاره ی آنان بوده باشد نمی دانند، چه کسانی هستند؟ وتا چه میزان این آسیب سیال در تصرف اختیارات فاعل آن می باشد . غالبا درستی این گمانه که بر اساس آن، صادر...
-
براستی چه کسی جلادخانه های دوزخ را می سازد؟
چهارشنبه 17 دی 1393 19:56
به نام خدا به عاریت از تمامی ابناء بشر شرمگینم و ناگزیر. مارها دهان باز می کنند و آدمی می طلبند بهر خوردن، زندانبانان میل آهنی خود بر آونگهای آویخته می کوبند، همه جا پر شده از ارتعاش خشمی مذاب که از لابلای سنگ های سرخ و خاکستری سر بر می آورده و نگاه می کنند صفوف منتظران را. قفس تنگی گرفته ام از این اختناق گرم و آتشین،...
-
پدر
شنبه 13 دی 1393 09:53
بنام خدا پدر که می گفتیم فضا به یکباره می شکست. در ورای آن کلمه، قامتی استوار و مصمم قد می کشید. وجودی سراسر اطمینان و غرور در برابرت ظاهر می شد. اتمسفر وزین همراه با او به شدت قابل لمس و دیدنی بود. گویی هر کجا که او می رفت، می شد چند لحظه جلوتر، ولوله ی آمدنش را حس کرد و وقتی به عزم مقصدی از پیش تو می رفت، آنچنان...
-
کودک و لکلک
چهارشنبه 10 دی 1393 14:37
به نام خدا لک لکی بیامد و کودک کار به منقار داشت، سایه ی سر عابران بود این رفیق دیرین پشت بامها که گشاده بال و گرانبار می آمد اینبار. کار پرنده سبک بالیست و پررانی، که سخت می کند رسم پیجوییها و رفاقتها. مسافران سرزمین نامعلوم عزم مکانهای معلوم دارند و علوم لازمه را نیک می دانند. در یکی از کوچه پس کوچه های این شهر...
-
از تو تا بینهایت...
دوشنبه 8 دی 1393 19:36
به نام خدا ببین آسمان را، از تو تا بینهایت بی منتهاست. اگر دست داد تا دمی فارق از دست سازه ها و سایبان درختان بلند شوی، خواهی فهمید که از فرق سر تو تا خدا فاصله ای نیست. بهمین سادگی. شاید تنها و تنها یک وجب بالاتر از تو، همان عمارتی برپا باشد که همه ی سراسیمگی ها از فقدان آن است. شاید تمامی آن مجاری اتصال که بلندشان...
-
مرگ یعنی ...
دوشنبه 17 آذر 1393 15:30
به نام خدا مرگ یعنی حضور نامحدود. مرگ یعنی اشتراک تو با نقیض هیچ . مرگ یعنی زیستن در فضای نول، مرگ یعنی پی بردن آنی به معنا، به شهود. مرگ یعنی سرآغاز پایان، یعنی نو شدن در عین کهنگی. مرگ یعنی شکستن سال شمار هستی به سادگی حبس نفس و به سختی ترک قفس. مرگ یعنی هیچ نبینی در آیینه، اما سرشار باشی از حضور و وجود. مرگ یعنی...
-
محرم، بخششگاه عاصیان و خورش گاه مستمندان
چهارشنبه 21 آبان 1393 12:20
به نام خدا محرم، بخششگاه عاصیان و خورش گاه مستمندان. تا چه میزان این ادعا درست است؟ اینکه محرم، ماهیست که در آن برخی از اعمال، محدود و مکروه می شوند و برخی دیگر قوت می گیرند، همان ماه که آمرزیده شدن در آن پیش شرطی می باید از جنس سیاهجامگی و عزا تا سرحد لطمه که حتی از رمضان المبارک در بخشش و رفع حاجات پیشی می گیرد. و...
-
نجوای یک جفنگ نامه، در گوش باد
شنبه 19 مهر 1393 09:01
به نام خدا امروز از آسمان حاصلخیز چمن، چتر می بارد و من، بسته ترین زندانی بند انداخته به نخ ایمان، بسته ترین نمای ممکن را از رخ آفتاب دزدیدم و به چنگال عدالت قانونی خنک و خنگ اسیرش کردم. سرمه سرمه چشم شدم تا چکمه ترین قدمهای هرزه مردمان را در بحبوحه ظهر بر آسفالت ترین دهانها نظاره کنم و هیچ نگویم اما نشد. شد که یک بار...
-
قدیمی اما جاوید
یکشنبه 6 مهر 1393 10:55
به نام خدا گاه پیش می آید که دستهایت را دراز کنی و یکی از آن پوشه ها را برداری، پوشه ای از جنس کاهگل، آجر خالص و تیرهای چوبی قطور و دیگر دلت نیاید به این راحتی ها آن را در کشوی پرونده ها جا بگذاری. نه، قرار نیست درباره حرفه ای مثل معماری و یا مرمت ابنیه و نظیر آن صحبت کنم. امروز کشوی ما رنگ و بوی اوراق خاطراتی را دارد...
-
رویای کرایه ای
چهارشنبه 2 مهر 1393 16:56
به نام خدا خطاب به دخترم، که او را نخواهم دید. آسوده باش دخترم، آسوده اگر هنوز سایبان خلقت بر سرت سایه ای نیافکنده است. آسوده باش که این دایره ی خاک اندود با تمام دبدبه اش، هنوز نتوانسته است به مرزهای درک من از این رویای پاییزی نزدیک شود و به چیستی تو. جایی که دنیا، اندکی فارغ از خویشم ساخته باشد و تو در آن رویا...
-
آنسو تر از جاذبه
چهارشنبه 26 شهریور 1393 16:07
به نام خدا داستانی که در زیر بدان خواهم پرداخت، حول محور سکانسی میانی از فیلمی با عنوانی مشابه "جاذبه"، محصول ۲۰۱۴ امریکا به کارگردانی آلفونسو کوارون می باشد که در اواسط فیلم به حال خود رها شده بود. از آنجایی که کارگردان با خلق این صحنه قصد دارد بیننده را با حدسیات بیشمار خود در خصوص سرنوشت فرد رها شده در دل...