ایدئولوژی پنهان

ایدئولوژی پنهان

دست نوشته های ناپیوسته ی ن. بهبودیان
ایدئولوژی پنهان

ایدئولوژی پنهان

دست نوشته های ناپیوسته ی ن. بهبودیان

پنجــره ای رو به صُبـــح

به نام خدا

جایی در امتداد خیال، لابلای نَفَسی عمیق که بر پوشال انباشته از ناباوری ها رخنه کند، در مرحله ای که اشکال از وجوه طبیعی خود فارق شده، تن به خطوط نحیفِ انتزاع می دهند، من تو را می خوانم. کسی که بارها  او را در سکوت، ناکامی، رضایتمندی و تردیدهای خویش مخاطب قرار می دهم.

آری تردید، انسان در کنار استحکامات عقیدتی، فکری و باورمندی خویش، همواره در گوشه ای، منفذی را بعنوان دریچۀ فرار بر خود قائل است تا اگر روزی پرده ها آنطور که انتظارش را می کشد فرو نیفتاد، تشنه لبان بر کویر ملامت ها هلاک نشده و بدهکار خویش نگردد.

 در این متن سعی دارم به اندازۀ همان نفس عمیق بر این دریچۀ خیال انگیز و در عین حال  دور از واقع، وارد گردم تا هر چه بیشتر ماهیت آن را بر شکافته بر او که هم اکنون تاریک است و نمور آگاهی یابم.

 

آگاهی از این حیث، که آدمی از چه روی تمامی خویش را صرف آن اعتقادِ نخستین که با آن زاده شد ننموده است؟ او در ظاهر بر وجود این عامل در خویش اذعان دارد، در عمل اما گوشه ای از نهانخانۀ گمانِ خود را از آن خالی می بیند. و خوب می دانم که این نیز خود از ظرایف خلقت است وقتی او از پیکرۀ ما موجودی پرسشگر، منتقد و جستجوگر تراشیده است و باعث شده حتی معتقد ترینمان، مستقر بر محکمترین قله های عقیده، گاه در کنج معوای خویش کفرها می ورزند و سپس صُبحدمان به کیش و آیین خویش باز گردند و هرگز به خطا نمی گرایند و اینهمه از اذنی دیرین خبر می دهد.

 

انسانِ امروز، بیشتر از هر زمان دیگری از مهد تعالیمِ زمینه ساز ایمان خویش که مبتنی بر حضور و حدوث رابطان خداوندیست به دور افتاده است. به ناچار دل به کردوکار راویانی داده که خود می کوشد به آنها اعتبار بخشد و دوامشان بنحوی متضمن گردد، تا در امر دریافت مواعظ آیینی خدشه ای وارد نگردد. به عبارت دیگر، از آخرین مرتبه ای که خداوندِ امکان با بشر اتمام حجت داشته سالها و صده های زیادی گذشته است و درست به همین خاطر است که از جماعتِ ما بعنوان متأخرین، بی نصیبان و زادگان زمانِ آخر یاد می گردد. حال این جماعتِ متأخر کوشیده تا ریسمان فطرت خداجوی خویش را چندی نزد به اصطلاح مردان خدا به امانت گذارد؛ چراکه تصور می کند مسیر در نزد ایشان صائب  است و زلال تر تا خویشتن ایشان.

 

پس از آن آخرین کلام، تا به امروز هر چه که بوده، در حقیقت واگویه ای از همین سخنان منصوب به عوالم بالاست که پیش قراولان صنعت آدمسازی در چهارچوب ادیان بر اشاعۀ آن اشتغال داشته و اعتقاد دارند، همین که از این جویبارِ مقدس و جاریِ تعلیم، برای روز واپسین خویش خرده ثوابی بیاندوزند آنان را کافیست؛ اما در عوض انسانی را تحویل جماعت خویش داده اند که سخنی بر خلاف باورهای آنان بر زبان نخواهد آورد و چه بسا با خرده ای محکم کاریِ اغراق آمیز، دیگر او از این بابت بیمه شده کارها را مشکل نخواهد ساخت و تعداد پرسشهای احتمالی وی نیز اینگونه سر به افول می گذارند.

 

ساده تر اینکه بهشتی را که خدایشان وعده ساخت، ایشان بر زیر پای انسانِ امروز، با کم و کیفی که شرط ابتیاع است و دلالت می گسترانند و در این امر و طرق بهشت پراکنیِ خود همواره ابتکار می ورزند. چه دستمایه ای بهتر از این، بی دردسر و فارغ از کسب و کار وزین. و اینگونه، انسان پلکان ترقی انسانی دیگر می گردد، حال اینکه بندگان خدا و عوام به چه مقدار در این توافق ننوشته به خویش و بر صلاح خویش قدمی برداشته اند خدا عالم است.


ظاهر قضیه بسیار قانع کننده و خود قضیه نیز سربلند است. چون بر اشاعۀ کلام خدا تاکید دارد و کلام خدا بنا به مستنداتِ هر قوم، همان است که خرده ای بر آن وارد نیست. اگر هم روزی فردی خرده ای بر آن قائل شود، در زمانی اندک از حیطه باورمندان آن مذهب طرد خواهد شد؛ بهمین سادگی. اما سوال اینجاست که چرا روال اینگونه باید باشد؟ آیا نظر خالق نیز همین بوده است؟ آنهم هنگامی که او، به هر غرض امکان تشکیک در کلیه امور را در میان افکار انسان تعبیه نموده است. مگر نه اینکه آنچه در وجود آدمی از این قِسم، موجود گردد مستلزم مصرف است نه سکون و توقیف. مگر آنکه وی قبلاً عباراتی در باب منعِ پرداختن به موضوع را بیان کرده و یا مرتکبین را پیشاپیش نکوهیده باشد.

 

بعید می دانم خدایی که ما در قلب خویش او را شناخته ایم، هنگامی که ذرات وجودی ما را از چهارگوشه ای از عالم هستی گردآورده و در یک پیکرۀ واحد قرار داده، از طرفی دیگر بخواهد بر این وجود جهان شمول که از تمامی ابعاد آفرینش، نشانی واضح در او جمع است محدودیتی قائل شود آنهم به دست خویش که به سخاوت شهره است. او پیش از هر چیز با سکوت هزار ساله خویش و علائمی که بر جای گذارده بر این اصل تاکید داردکه حتی باب مجادلت بر وجود، عدم وجود، ماهیت و چیستی خودِ او باز است چون نیک می داند  انکارکُنندگان احتمالی وی نیز جایی در قعر وجودشان بر حضورِ مُتقن وی میان قلبها اقرار دارند. پس تلاشگر در این وادی ملامت نخواهد شد مگر آنکه دست ملامتگر رو شده باشد، چون ملامتگر همواره بیم آن دارد که انسان بر وسعت و ظرفیت منصب خویش آگاهی یافته و به دست خویش امور الهی خویش پیش برد. پس همان ابتدا قفلی بزرگ بر تمامی منافذ پُرسش زا وشکیّات آویخته و گشودن این باب را به مثابه ارتداد و از اقسام کفر مُعرفی می نماید و تاکید دارد در مواردی اینچنین خطیر، می بایست تنها و تنها از راهبری مردان دین بهره برد تا به دردِ الحاد و خطا هلاک نشوید.

 

هر گاه عنصر تشکیک از امری زدوده گردد، مجال راستی آزمایی و کنکاش و حتی در مقابل، مقاوم سازی ایمان بر اساس (برهان قاطع) از میان می رود. مگر در حوزۀ نقد و موشکافیِ اساس ادیان، قرار است چه وجوه آزار دهنده ای از عوالم فوق آشکار و رسوا گردد که انسان بواسطۀ دست درازی به این حیطه قرار است متضرر گردد؟ و اگر هم پای ضرری در میان باشد، چگونه ممکن است این اتفاق به ضررمبلغین و متصنعین دینی تمام شود که مستلزم این بوده باشد تا تمامی دریچه های ذهنی را آنچنان فروبندیم تا دیگر در این باب کلامی به میان نیاورده نشود؟

 

اتفاقاً بر هر بنی بشری که خرده قوایی به جهت ریز بینی و شکافت هستۀ حقایق در وی فراهم است واجب است که سر از کرد وکار گیتی درآورد، چراکه خدای سُبحان در نهاد آدمی اختیار مطلق و پیش روی وی دنیایی بی منتها را قرار داد، سپس به او اینگونه فرمود که هرگز به کمتر از فهم خویش قانع نگردد. چراکه هر نفس به میزان فهم خویش از عالم هستی مسئول می باشد. تن دادن به سکون، تفکر تک بعدی و منفعت طلبانه و ایجاد هر گونه اسلوب غیر قابل نفوذ، در حقیقت از مصادیق بارز محدود ساختن خویشتن و توقف است. و چه بدتر آنوقت که آدمی در محدودیت خویش نقشی عامدانه داشته باشد.

 

گاه بذر مَعوَجی که به ناروا در اذهان قرار داده می شود، قادر است تا پایان عُمرِ آدمی، کارکرد سوء خویش را داشته و موجب شود که ساقۀ وجود آدمی در کلیه مراحل رشد  به هر سمت و سویی که مَنفعت بذرافشانانِ دون پایه  اقتضا کند سر کج کند. به نظر شما آیا اینگونه زیستن، همان است که خداوندگار گیتی از شما انتظار می کشد یا  اینکه دسیسه ای در کار است؟ درست همینجاست که هر گاه شنیدید اصول دینتان فاقد بستری مناسب برای مجادله و موشکافیست تعجب نکنید که به واقع سنگ بنای تفکرات سلطه طلبانه، خوی امپریالیسم دینی و قلب تپندۀ مکاتب انزوا طلب از همین نقطۀ کوچک و ناپیدا نشعت گرفته سپس بزرگ می شود. اگر به دنبال دریچه ای برای فرار می گردید جای درستی ایستاده اید. دست برآورده آن را گشوده و حال وارد شوید.

 

دیگر شما یکی از ساکنان سرزمینی هستید که هیچ فعلی در آن با خصایل ربوبی در عناد نبوده و در عوض وجدانی بیدار و حقیقت جو چراغ راهتان گردیده است. همینقدر بدانید که دین آمد تا تنها به نور این چراغ فزونی بخشد،  نه آنکه بخواهد جای او را برای همیشه اشغال کند و ناکسان را  اشتغال بخشد. هر گاه عکس این اتفاق افتاد حتماً پای منفعتی برای هم نوع شما در میان است. حال می خواهد منصب باشد برای او، یا بی نیازی از مشغله هایی که شما با آن دست در گریبانید. خدا بر پریشان احوالی و سردرگمیِ انسان ورود کرد تا او را از وجود خویش مطلع سازد چون چراغ از ابتدا وجود داشت اما مسیر، نه!

 

از جایی به بعد جبر شامل جبار هم شد. خداوند بعنوان مظهر پاکی و جاودانگی برای معرفی شرارت و ناپاکی، عامل مستقل و بیرون از انسان را معرفی نمود تا از آن پس منشاء سجایای ناپسند، خارج از محدودۀ خالق و مخلوق مشاهده گردد  چراکه ما نیز بارقه ای از نور اوییم و نور ماهیتاً هیچگاه خالق ظلمات نخواهد شد مگر آنکه بواسطۀ کدورتی که گناه به بار می آورد، قادر به گذشتن از دریچۀ دلها نبوده و در آنصورت محکوم به فنا باشد. حال اگر دینی از درجۀ خلوص کافی برخوردار باشد دلیلی می شود برای گذر نور و مشاهدۀ هر چه بهتر ذات اقدسَش، دریچه ای گشوده که هر دم از آن نسیم جان پروری به سمت انسانیت وزیدن گیرد، نه آن عاملی که خود مولّد زنگارهای حاصله از انحراف در مسیر درست است.

 

ما می بایست تغییراتی که گذر زمان و برخی شیطنت های منفعت طلبانه قادرند در اصل روایات صورت دهند را جدی تر گیریم. هر آنچه در این باب طبخ می شود را براحتی فرونبرده در طعم و مزه ها غور و مباحث نماییم.  اگر قرار باشد هر دم بر طریق پیمودن تبصره و آیینی بسته شود و سپس براحتی آنرا بپذیریم، بیشتر از پیش در سردرگمی خویش کوشیده ایم، و خالق محدودیت ها کیست؟ بله، انسان و نه خدا.

 

اینهمه را گفتم تا دست آخر به این نقطه برسیم، اگر روزی رسیده که شاهد آن هستید، همنوع شما بجای خدای شما تصمیمی گرفته که بر اساس آن بطور مثال آدمی را به جُرم دیده شدن تار مویی از سر، عدم استفاده از روبنده و لچک و یا عدم استعمال فلان پودر بهداشتی، میزان ریش و هیئت دستار، چه بدانم نوع البسه و نهایتاً شاد بودَنِ مُفرط به دار مکافاتَش می آویزند، سخت تعزیر می کنند و یا کاری می کنند تا به خودیِ خود با زندگی بدرود گویَد  بازهم تعجب نکنید که هر دینی و آیین هرچقدر اشتباه باشد و یا از نظر شما صحیح، اما باز مُتعصبین و تند خویان خود را دارد که سر بر همین آخور پر منفعت فرو برده اند و خود را مردانی گماشته از سوی بارگاه خداوندی دانسته، و جُزئی ترین امور زندگانی مردمان را با رأی و نظر خویش و این مسلکِ باد آورده در ارتباط می بینند. تا تب و تابی اینچنین به راه است و احکام چُنان، جای گله گزاری و هیچ زاری نیست.

اگر هنوز پذیرای این میهمانانِ ناخوانده بر سر سفره ای هستید که روزی در یک سویَش شما و در سوی دیگرش خدایتان می نشست، مجلس بزم همین و منوال به همان قوت سابق پیش خواهد رفت. اگر چه تلخ، اما برای نیمی از ساکنان زمین بسیار نیکوست. شما عضوِ پایبند به رسوم کدام دسته اید و تا به چه میزان حاضرید خود را وقف آن دارید؟

 

لحظه ای درنگ کنید شاید ادامۀ همین سرسپردگی دینی و عدم ورود به مسائل بنیادین است که باعث شده تا چنین روزهایی را از سر گذرانیم، فرقی نمی کند مسبب آن اسلام باشد، مسیحیت و یا یهود و غیره، مهم اجرایی شدنِ اصلِ سرسپردگی مطلق و اجازه ایست که شما به مسببین آن داده اید و اینهمه به دور از چاشنی تعقل ممکن است.

 

اگر اعتقاد دارید صبح پیش رو زیبا تر از همیشه است برخیزید، پنجره را بگشایید تا رایحۀ دل انگیز صبحدمان اتاق شما و سپس وجودتان را در نوردد. یقین دارم با طرز فکری به دور از محدوده هایی که تا به اینجا باهم شکستیم و درنوردیدیم، از این پس منظره بگونه ای دیگر آشکار می گردد.

 

 

یا حق

نوشته شده توسط ن.بهبودیان / پاییز 1402

نظرات 2 + ارسال نظر
مداد کوچک شنبه 20 آبان 1402 ساعت 12:45 ق.ظ

و

عرض ادب،
سپاسگذارم

فرزانه سه‌شنبه 9 آبان 1402 ساعت 05:39 ب.ظ

درود بر شما جناب بهبودیان
چقدر خوب اند انسان های نیک اندیش و معرفتمندی چون شما!
کاش می شد معرفت شما را تکثیر کرد!
به قول سهراب: چشم ها را باید شست. جور دیگر باید دید.
قلمتان سبز

سپاسگذارم، همه چیز در ازای جرعه ای تفکر.

از وقتی که اختصاص داده اید ممنونم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد