ایدئولوژی پنهان

ایدئولوژی پنهان

دست نوشته های ناپیوسته ی ن. بهبودیان
ایدئولوژی پنهان

ایدئولوژی پنهان

دست نوشته های ناپیوسته ی ن. بهبودیان

مرگ یعنی ...

به نام خدا


مرگ یعنی حضور نامحدود. مرگ یعنی اشتراک تو با نقیض هیچ. مرگ یعنی زیستن در فضای نول، مرگ یعنی پی بردن آنی به معنا، به شهود. مرگ یعنی سرآغاز پایان، یعنی نو شدن در عین کهنگی. مرگ یعنی شکستن سال شمار هستی به سادگی حبس نفس و به سختی ترک قفس. مرگ یعنی هیچ نبینی در آیینه، اما سرشار باشی از حضور و وجود. مرگ یعنی روح تو مجرد تر از آن است که بیش از این در کمند تن گرفتار آید.

مرگ یعنی همراستا شدن فیزیک، روح، کالبد، فضا-زمان و ابدیت. مرگ یعنی ترک ملحقات، یعنی بازگشت به سرای جاوید. مرگ یعنی گذشتن از پیچ نادانی و گذاردن اولین قدم در سرای دانایی. مرگ یعنی خوب، یعنی بد. مرگ یعنی آن حقیقت مسلم که کمتر کسی از او خبری می گیرد. مرگ یعنی اولین اختراع کودن ترین آدمیان. مرگ یعنی کشیدگی سرحد انتظار به سرخط احتضار. مرگ یعنی خارج شدن از کنترل خود، یعنی خروج. مرگ یعنی ورود. مرگ یعنی خالی شدن از هیچ و پر شدن از هر چیز. مرگ یعنی پیروزی فلسفه بر قمار. مرگ یعنی بی وزنی، یعنی ترک حدود. مرگ یعنی طاق زدن محدود با نامحدود. مرگ  یعنی سیلی، یعنی بیداری. مرگ یعنی خواب، یعنی ابدیت، یعنی هبوط. مرگ یعنی بدنبال صدا بودن، یعنی فراموشی تکلم، ظرف بیان، زوال تحکم. مرگ یعنی عیان، یعنی عریان.  مرگ یعنی شکار نور در شات. مرگ یعنی خاموشی نور در گور. مرگ یعنی غربال. مرگ یعنی بال، یعنی پرواز. مرگ یعنی سقوط، یعنی انهدام اندام در خاک.

مرگ یعنی استغنای جان، یعنی جاودانگی. مرگ یعنی پروانه، یعنی پروانگی، مرگ یعنی نهایت جنون، یعنی دیوانگی. مرگ یعنی آیت، یعنی تبلور گمانه، مرگ یعنی ثمن آدمی، یعنی سمانه(سقف). مرگ یعنی طواف، یعنی وقوف، مرگ یعنی توقفی مستانه. مرگ یعنی ثبوت، مرگ یعنی شعر، یعنی ترانه. مرگ یعنی مراد، یعنی سرود، یعنی حنانه (آرامش جان- همان درختی که رسول (ص) در مسجد خویش بدان تکیه می دادند). مرگ یعنی تحملی که طاق شد، مرگ یعنی طاقی که ریخت و ویران شد، مرگ یعنی استمرار تو در ضرب آهنگ زمان، مرگ یعنی پایان کتمان. مرگ یعنی حدوث پیش بینی آخر، در زمانی غیر از تصور تو، یعنی آخرالزمان. مرگ یعنی نقطه تقارن شادمانی و غم، مرگ یعنی نیستی، یعنی اوج نعم. مرگ یعنی فاش شدن هر آنچه از تو پوشیده، مرگ یعنی شمردن یکایک اعمال نکوهیده. مرگ یعنی تجربه ی شیرین ترین تنهایی، مرگ یعنی طرب، شکوه و جلالی وحدانی. مرگ یعنی خرج نمودن دستمایه ی زمین در آسمان. مرگ یعنی ویرانی زندان، فروبستن دهان، فروپاشی سندان. مرگ یعنی ملاقات با منشاءالانوار، مرگ یعنی منع، ترک منیت، خنکای من تحت الانهار.

                                            

مرگ یعنی پیشواز درگذشتگان دور و نزدیک، مرگ یعنی هدف، سجود، تحقق تکریم. مرگ یعنی آرایش نوین انسانی، مرگ یعنی پالایش نفوس ربانی. مرگ یعنی تکلم به زبان قدسیان اهورایی، مرگ یعنی صدف و مروارید یکجا، عین دانایی. مرگ یعنی تقدم مقدرات بر اراده، مرگ یعنی پایان ستم، طنش، جور، احاطه. مرگ یعنی طریقتی مدام و بی چون و چرا، مرگ یعنی شکفتن دوام ثانیه ها. مرگ یعنی خم شدن قبای آلاله، مرگ یعنی کم شدن قوام کاشانه. مرگ یعنی به گل نشستن غریب کجاوه ها، مرگ یعنی به دل نشستن دلیل فاجعه ها. مرگ یعنی حسن همجواری دوست، به عمری می ارزد. مرگ یعنی جمله اعتقادت غلط بود اگر نمی ارزد. مرگ یعنی شهرآشوبی و ساغر و می گساری ها، مرگ یعنی حریق ختن به خرمن ترکمانیها. مرگ یعنی عرضه ی آنچه بودنها، مرگ یعنی اخذ ثمرات خاکساری ها. مرگ یعنی تقرب به سبک آسمانیها. مرگ یعنی انتهای کوچه ی آشنایی ها. مرگ یعنی تمطع قبله ی کامیابی ها. مرگ یعنی روح و ریحان، دلیل راهپیمایی ها. مرگ یعنی کلید اهل بهشت نعمانی، گمگشته به زیر اقدامی از جنس سرشک، نام آن تو نیک می دانی. مرگ یعنی سگال اهل عقاب، همان نامیها که نگرفتند بر رسول حق هیچ عتاب. مرگ یعنی زمزمه اهل یقین، مرگ نیست دقدقه ی باعث اشک یتیم. مرگ گران و مرگ ارزان و بی همتا، مرگ آخرین تیر آرش ایرانی. مرگ قانون تحدب هندسه ی ریمانی، مرگ دلیل، برهان، همان وعده ی ربانی. مرگ فرودگاه بلند پروازان، مرگ خورشید و شفق، صحبای آذربایجان، مرگ زیبا، بلند و بیاد آوردنی، مرگ خوب است در نظر بهبودیان.


لینک صوتی گوشه ای از متن: 

(با صدای گرداننده وبلاگ)



نوشته شده توسط ن.بهبودیان/ پاییز93