ایدئولوژی پنهان

ایدئولوژی پنهان

دست نوشته های ناپیوسته ی ن. بهبودیان
ایدئولوژی پنهان

ایدئولوژی پنهان

دست نوشته های ناپیوسته ی ن. بهبودیان

مرد کثیف

به نام خدا

مرد که باشی، اغلب بیماری بزرگی داری بنام غرور..

عشقت این می شود که سیگارکشان، کوچه های بلند و خلوت را وجب کنی.. بی مقصد و بی خیال...

کارت این می شود که صدای خویش را بیاندازی در هنجره زخم آلوده موتور سیکلتی لکنته و مماس با حریم آدمها بتازی این اسب تازی آهنین را..غمت هم نباشد برادر که این تفریح، هر چه هراس انگیزتر باشد امتیازی دارد بیشتر.. و مجوز ورود شما شاید، به رگه های غیرت عمیقتر.

وضع و حال مادیت هم اگر خوب بود و احیانا اتومبیلی هم داشتی گران، خوب می شود. فانتزیت آن می شود که حرمت شکنانه بفشاری آن پدال نکبت را پیش پای این و آن.. از قلم مینداز و شرم هم نکن برادر! اگر ناغافل یکی از آن ریحانه های گذرگاه، خواهر خودت از آب درآمد... سرت را همچنان بالا نگاه دار.. چراکه نا سلامتی کماکان مردی هنوز. چیزی بگو..، او هنوز کُلّیت تو را باور دارد.. تکیه گاهی سست مباش برایش.. غیرت کن! شرم شاید...

مرد که باشی دلایل مختلفی خواهی داشت، برای پشت گرمی و آسودگی خیال و تبرئه..! چراکه در این سرای آلوده به تبعیض و غیظ، همه چیز به نفع تو تنظیم و قانونگذاری شده است، دلهره به خود راه مده که برای قوام رشد سبیل مردانه ات مضر است.. پس تا می توانی عذر تقصیر دار و محکوم کن که همگان غیر از تو بدند شاید، بد... که دیوارهای کوتاه تر از تو روزی با دستان توانمند تو ساخته شده اند هر یک به منظوری.. راه ترقی گاه آسان شدنیست، پس خرج کن.. تو توانمندی، بخر علم را.. بلند کن آن عَلَم وزینِ خوبان را به وقت عزا.. ای مشایع نمادین امام شهید، ای دروغ مجسم که واژه ی تظاهر بر مسلکت همچو شیطان بر بدکاره ها سجده می کند!.. ایمان هم خریدنیست باور کن! عزت و اعتبار پوشالیت را هم پشت آن ژست مردانه پنهان کن.. بوتیک ها را یک به یک درنورد.. شخصیت تو، جایی میان همین کت و شلوارهای مارک جای گرفته است.. غریبی نکن، برش دار.. عوض شو.. تو او هستی! تو دیگر بزرگ شده ای .. مگر نه اینکه وقت کار است؟.. خود را و افکار خود را تکثیر کن بر مغزهای رایگان از جنس خودت.. که بازار مردان مرد، گرم است امروز.. تا تعریف مردانگی چه باشد.. مثل خود را ایجاد کن که تو به گفته خود، خالق هر آنچه غیر از خدای هستی.. در پی خود راه بیانداز صفوف طویل توله ها را که به هر پارس ... صبر کن...!!!  بیا و برای دقایقی هم که شده، غرور را کنار بگذار و امروز با آن سیگار روشن جایی نرو... شاید داستان اینگونه که من خیال می کنم نباشد.. مردانگی چیز دیگریست شاید... گاه طریق خطا، با تفکری بجا اصلا پیموده نمی شود.. پس بیشتر راجع به خودت فکر کن...

اما یک چیز کوچک را هم از قلم مینداز برادر.. هیچوقت!

همیشه زنی هست که بار کوتاهی های تو را مردانه به دوش کشد.. . وگرنه دوام تو همچو عصاره خشک مسهل، بر لیوانها کوتاه باشد و بد منظره . . .!!

پس تمام موفقیت های احتمالی را هم ننویس به پای خودت، نیمه ی تو بخشی از وجود توست و اگر مرد به تنهایی قادر بود تمامی انتظارات خداوند را از هستی، تحقق بخشد هرگز در کنار وی زنی مشایعت نمی کرد او را...

(تو تنها نیستی)

نوشته شده توسط ن.بهبودیان/ پاییز 94

"حصر قلم".. به کوشش دوستان، داستان دارد امروز...


حصر ِ قلم: The Pen in Deck

می خوانید:
..." ما محصول ِ مُشترک ِ آن دو بُزرگْ ، چشم و چشمه هایمان وصلْ به آن دو 
مَـــحصولی را نیز  مُشترکیــم با قَلَمِ مان ؛ محصول ِ مشترک ِ این دو کوچَکْ
دست و قلم ( قَدَم بماند برای ِ‌آخر ِ‌کارْ) ..."
نویسنده: هایـــــکو

مــِـــــــداد ِ کــوچَــــک


(در صورت تمایل برای خواندن متن اصلی، به روی لینک زیر کلیک نمایید:)

خاطره ای تصویری...

به نام خدا


..( ? Where is my middle aged man)..




...Ok! We find him



..(!I'm Free, ...But no)..

باز شد..، دست، همان دست است...
اما قلم، نه!



..(Motion Remembership)..

خاطره تصویری  یعنی.. بخشی از خاطراتت که اگر زمانی دلت براشون تنگ بشه، بتونی ببینیشون!

(بروی تصویر کلیک نمایید تا وارد خاطره من شوید)

سفر بخیر




..(Your Gift)..

The Power Of Love


Gabrielle Aplin


..(Some Text From Past)..

رویای کرایه ای





روند ضد هارمونیک

به نام خدا

فاجعه از آنجا آغاز می شود که سازی ناکوک در نیم پرده ای کوتاه، غیر هارمونیک عمل می کند و ملودی را به گند می کشد.. نت نواخته شده، بلافاصله شنیده می شود و کنترل ضدی هم وجود ندارد از برای تصحیح خطا.. قریحه ی مفسر موسیقیایی شنونده همیشه، زودتر عمل می کند و هر گونه تلاش برای طبیعی جلوه داده شدن ریتم در جریان، بیهوده است.. از سر نو نواختن قطعه مخدوش نیز مشکلی را حل نمی کند، خطابه هم نیست که اگر به درازا کشید موثرتر افتد..

پس بهتر آن است که همچو توموری بنشسته بر مغز دفترچه نت آنرا پذیرفت و دم هم نزد... بیایید دعا کنیم رهبر ارکستر حواس چندان جمعی نداشته باشد. با مستمعین می شود کنار آمد.. آنها هر اتفاق خارج از برنامه را جزء برنامه تلقی خواهند نمود...

گاهی اتفاق می افتد که در سمفونی بزرگ زندگی وقفه ای ایجاد می شود.. و ضرب آهنگ، گم می شود و در اغلب موارد همه چیز از یک "نت خام" شروع می شود... یک نت، که ممکن است از رعشه ی بی مورد بند آخر انگشت دستت متولد شده باشد، نواخته... به خود می گویی کاش دستم می شکست و غرور نوازندگیم، ساده به زیر کشیده نمی شد...

مولودی ناخواسته بنام دیلینگ یا باااام، چه فرقی دارد..، که "لا دیز" باشد یا "فا، بمل"... اما من ترجیه می دهم "لا" باشد، همچو خون اوی مثبت، قابل پیوند و هزار صورت... اندوه و شادی را توامان دارد.. خلاصه بهتر است از سایر موارد...

فکرش را که می کنم، هنوز درد می کند این بند آخر انگشت.. تصور می کنم شکسته باشد... کلاویه ها اما می خندند!!

نوشته شده توسط ن.بهبودیان /پاییز 94


ملودی اثر

Richard Clayderman

نام اثر: All By Myself