ایدئولوژی پنهان

ایدئولوژی پنهان

دست نوشته های ناپیوسته ی ن. بهبودیان
ایدئولوژی پنهان

ایدئولوژی پنهان

دست نوشته های ناپیوسته ی ن. بهبودیان

این ظلمتِ کُشنده

به نام خدا

اشکهایت را برای روز دیگری بیندوز که در این دوگانگی بسیار شاید، گریستنَت را به پای ضعف تو بگذارند. هیچکس هم اگر نداند من که خوب می دانم تو قُرص و محکمی، همچون مامِ وطن استوار و نستوه. چشمهایت هنوز به او می ماند؛ درشت و پر از گفتگو. بسپار این جادۀ رو به روشنی را به افق، تا به وقتی دیگر آن را آب و جارو کنیم. دیدگان ما باید بر منظره پیشِ رو  تناسب یابد تا بتوان فهم آن را در خود فراهم آوریم. حوصله کن، روزی از پیچ و خم ناامنیِ این شب کشنده خواهیم گذشت و بر اتفاق، لیاقت خواهیم یافت.

روز اطمینان؛ روزی که دیگر هیچ فلوتِ کج آهنگی، هیچ مار خوش خط و خالی را از سبد حصیریِ بخت ما برون نیاورده باشد. روزی که به واسطۀ خوش رقصیِ کبراها به تصمیمی دوباره مجبور نشده باشیم. همان روز که شمارش شویم به عدد انسان و غبار کرامت به همان میزان که بر تن بشریت نشسته باشد، بر ما نیز بنشیند. شاید اینگونه است رسم هم وزنی و هم قافیه شدن با دنیا. این طوفان آزادی خواهیِ آدمیست که امروز بر گرداگرد زمین و گوش های سنگینِ زمان پیچیده و دوباره بر سرزمین ما وارد می آید؛ تا روزی از جمعیت کثیر ما شعری جاویدان سازد.

  و من هنوز در چراییِ این اندیشه گرفتار که چرا نام * طوفان های سهمگین را از اسامی بانوان وام می گیرند؟ با تکیه بر باورهای بنیادین، خود را باز می یابم در حالی که با تو هم ساز و هم عقیده می گردم، مُهیا شاید. با تو به بند کشیده می شوم و از بندها رها. با تو لگدمال می شوم و بر بخت بدخواهانت لگد می کوبم. با تو مجروح می شوم؛ با تو می میرم و در نهایت با تو زنده می شوم.

سینه ات مالامال از شوق شکفتن، از ترنمی بهار گونه و به همان میزان پیش رونده و پوشاننده که گونه های گیاه. آنقدر وسیع و چشم نواز که گویی دانه دانه خط چینِ مرزها را به گرداگردِ دل تو دوخته اند. مرز وجود تو به همان میزان ناگسستنی و دست نیافتنیست که کشورم. بانگ که بر می آوری، چُرت مرگ آسای این کوچه های زخمناک می شکند، پردۀ گوش حرامیان و بند دل جهانیان پاره می شود از ارتعاش خروشیدن تو.

 نوای مهیبی که در حلقوم پرورانده بر می آوری اگر که زنانه است باشد! دیوارها می لرزاند و تمامی اسامی ناهمگون، این وصله های ناجور از سَرِ یکایک کوچه های شهر فرو می ریزد و جز آندسته که بر نام خدا راهی دارند باقی نخواهد گذارد. در این شعب ابی طالبی، دوباره *موریانه ها بر طبل اعجاز می کوبند و خصم، درست از نقطه ای که انتظارش را نمی کشد مورد هجمه واقع می گردد. نتیجه آنکه دسایس ایشان برای مقابله بسی عجولانه و مُضحک جلوه می نماید. وقتی از پله ها پایین می آمدی ملت ها هنوز نمی دانستند که مشق همسویی با قدمهای تو را می کنند. وقتی از میان همهمه راه خویش به مقتل می گشودی نام تو سوار بر نسیم می رفت تا در سراسر زمین دانۀ نجات پراکند. تو تفسیری نو بر پروازِ پس از سقوطی، چهره ای که لبخندش تا ابد جهد بر ریشخند جفاکاران دارد و گلوله ها اما در راه.

کشورت اگر امروز، گداخته ترین منطقۀ زمین است، هست که قامت راست کند بعد از اینهمه شکستن؛ از حرمت بگیر تا استخوان، تا دندان پَسِ میله های زندان. او پس از فزونیِ آمد و شد میان جباران و حامیانشان همچو سنگی آذرین که آهنگ سرد شدن و سرسخت شدن دارد، به عنصری جاوید بدل گشته که توانسته تمامی فرایندهای قدرت طلبانه، زور مآبانه و اشتباه را در خود هضم کرده خم بر ابرو نیاورده و نیام حقیقی خویش از اینان بازستاند. رویدادهای آذرین همواره از دل آبان برون می تراوند و به همان میزان تشنۀ حقیقتند که او. نشانگر این واقعه که این راه سرسختانه پیمودنیست.

دیگر چه غصه اگر در این میان عددی از ما کاسته یا فزون شده باشد که همه ذره ایم تا لحظۀ شُدن. و تا اتفاق با املای صحیح آن هجی نگردد، نمی شود و این چرخه بیش از اینها بر درازای خویش خواهد افزود. دیگر می بایست به چرخش دیوانه وارِ سیب های سردرگم در آسمان مسامحه خاتمه داد. باید جاذبه شد سیب را، باید از این جذبه سرمه سازیم بهر چشمان جهانیان. آنان را ترغیب نماییم تا اندکی با چشمان ما بر رویدادهای فریبکارانۀ حکّام عصر حاضر در خاوران نظر کنند.

بار دیگر ایرانِ ما سرسلسلۀ غریو دادخواهیست و همچو سازی در هم شکسته زخمه ها بر جان خریده تا دیگر جانها از زخم مصون مانند. بر ما مردان باد تا رسانیدن جاده سرسبز میهن به دشت آبادانی از کوشش و همراهی دریغ ننماییم.

 

پی نوشت:

خوانندۀ محترم، در حال حاضر خصوصیات زمانی که در آن به سر می بریم آنچنان ویژه است که متن فوق می تواند از جانب هر یک از طرفین مناقشه که اکنون رو در روی یکدیگر واقع شده اند ایراد گردد و این خود نشانگر حساسیت بیش از حد ماجراست و می طلبد همواره در تقویت سطوح آگاهی خویش از رویدادهای پیش رو کوشا باشیم. وقتی هر یک از طرفین دعوا به همان میزان که دیگری راه خویش را موجّه و مقدس می داند، خود را بر پیروزی سزاوارتر می داند، آنهم در حالی که کلیه عوامل محرک یا از صحنۀ روزگار غایبند و یا با وساطت عده ای مردمانِ همسو شده کار را پیش می برند، در نهایت تاسف باید گفت این کشور رسماً تا چندی دیگر ناگزیر بر تحمل جنگی داخلی خواهد بود. حال از جایی که تشخیص پلاستیک از فلز سخت کار چندان دشواری نیست اکثریت مردم بخوبی موضع بر حق را می شناسند، وقت آن فرا رسیده تا اندکی از افکار پوسیده و زنگ زده که دلایل کافی بر اثبات راستیِ هدف در آن موجود نیست و اتفاقاً دلایل بسیار بر  زوال، منفعت طلبی و تزویر در آن رویت می شود برائت گزیده و بر جانب دیگر روی آورد تا بیش از این استحکامات عقلانی مورد یورش خودکامگانِ ستیزه جو واقع نگردد.

 

چه بسا که اگر عقل از انسان زدوده گردد دیگر انسانی باقی نمی ماند و در جایی که تفکری صورت نپذیرد، هویت انسانی به کنار رفته، دیگران بجای ما و بر کیفیتِ فرجام ما اندیشه کنند. انسانیت بهایی دارد و مسئولیت صیانت از حدومرز آن با ماست. آدمی هرگز عنصری استیجاری و درخدمت غیر نخواهد شد مگر آنکه رسوم بردگی و خودباختگی را پذیرا بوده و تمام قد بدان و تبعات آن تن داده باشد. سخت است مشاهده جناحی که هنوز فاحشگی مغزی را بر طریقت خود مقدم شمرده، عقاید غربال نشده را همچو محتوای موجود درخلا نوشیده و باز، دَم از پاکیزگی، مردانگی و  وارستگی در عقیده می زند.

 

نوشته شده توسط ن. بهبودیان/ پاییز 1401

 

*طوفان های سهمگین؛ (بررسی چراییِ انتخاب نام مونث برای طوفان های مرگبار):

https://www.talab.org/news/different/deadly-storms-female-names.html

*موریانه ها؛  اشاره به موریانه مأمور الهی برای از بین بردن عهدنامه شعب ابی طالب.

نظرات 2 + ارسال نظر
سید محسن سه‌شنبه 23 خرداد 1402 ساعت 04:57 ب.ظ

هر اقدامی که در شما،توقع ایجاد کند، نا بجاست

برنا یکشنبه 20 فروردین 1402 ساعت 03:42 ب.ظ https://newday2014.blogsky.com

درود بیکران
دست مریزاد. حقا که به درستی و شیوایی بیان کردی حالات این ملک را. امید به نور و روشنایی خود راهگشایی خواهد بود برای شکست و شکافت ظلم و تاریکی
مدت زیادی بود اینجا سر نزده بودم
خوشحال شدم که سری به وبلاگ قدیمیم زدم، مطالب قدیمی را مرور کرده و بصورت اتفاقی پیام شما را مجددا خوانده و لینک آن را تا اینجا دنبال کردم.
شاد و تن درست باشید

سپاسگذارم دوست عزیز،

از بازگشت متعهدانۀ شما به این سرای خرسندم؛
بنده هم گسترشِ هر چه بیشتر نور در این فضای مه آلوده را انتظار می کشم
به امید سپیدیِ مُطلق.
به امید روزهای بهتر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد