ایدئولوژی پنهان

ایدئولوژی پنهان

دست نوشته های ناپیوسته ی ن. بهبودیان
ایدئولوژی پنهان

ایدئولوژی پنهان

دست نوشته های ناپیوسته ی ن. بهبودیان

هُنرمنـدان، این مُنـزویانِ دوست داشتنی

به نام خدا


هنر کامل نیست همانطور که انسان.. . ؛ تبلور کاستی های روح بشر است در آنچه که ساز می کند، دستمایه قرار می دهد و ایجاد می کند. ..  تسکین فقدانهاست در قالب آثاری بر جای مانده که همۀ آنها به نقصهایی آشکار مبتلا هستند، که مجموعِ این نقص ها بر کوچکی آثار هُنری در مقابل منشاء خلاقیتها دلالت دارد.. .

بکارگیری تخیل، بهره گیریِ بجا از عواطف و پالایشِ مناسب روح و استفاده صحیح از عصارۀ کمیابِ درون، می تواند در خَلقِ هر چه بهتر آن نقش بسزایی ایفا کند.. آنچنان که بیننده را تا مدتی محـو تماشای خود نگاه بدارد و او با خود بیاندیشد، هدف از خلق چنین اثری چه بوده است و می تواند به کدام جنبۀ هستی اشاره داشته باشد و دائماً در جستجوی طریقِ سودمندی و کسبِ رضایتمندی حاصل از آن باشد.

آثار هنری به سادگی می توانند بیانگر زیباییِ حقیقی و احساسات پدیدآورندۀ آن باشند و یا اینکه به مصداق اشاره ای بجا و موجزی بوده باشد به گونه ای از هنرنمایی بَدیعِ خالق هستی .. تاثیری که هنر قادر است بر روح آدمی بگذارد عمیق، ماندگار و طولانی مدت است.. بنابراین هرگاه خواستار ایجاد روندی مانا و اثرگذار باشیم می توانیم از رشته های گوناگونِ هنری به فراخور نیازی که داریم بهره گیریم، دسته ای از انسانها را که در آن رشته مشغول هستند را مخاطَب قرار داده و در آن حـوزه به ایجاد اثر خود بپردازیم و اطمینان داشته باشیم، با درک متقابلی که آنان از مفاهیم هنریِ رصـد شده، در این حوزه بهمراه دارند به بیراهۀ سوء برداشت ها وارد نخواهند شد.

وقتی شما هنرمند می شوید در حقیقت بر قلمرویی بی پایان قدم گذارده اید و با هر پیشرفتی که حاصل می گردد، میزان تعهد بیشتری نسبت به آن حوزه احساس خواهید نمود و بیشتر به آزادیِ روح و فراق بال هنریِ خود ایمان خواهید آورد و چه بسـا که این مُهم، خود در کیفیت و کمیّت آثار بعدی شما موثر واقع گردد و در نهایت دریچه های بیشتری از معرفت را در این وادی گشوده می یابید.. . ممکن است تا مدتی، شما و آثارتان از درک عمومی به دور  واقع شوید.. این مهم نیست و از آنجایی که شما با ابزار هنر به زیبایی و آراستَنِ هر چه بیشتر روح خود مشغول هستید، نباید چندان فرقی برایتان کرده باشد و در غیر اینصورت شما گزینشی، سفارشی و بر اساس آنچه که بر جمعی از مخاطبینتان مطلوب واقع گردیده است به خلق اثر می پردازید و اگر بدینسان پیش روید از سیر سعودی و هدف اصلی، باز خواهید ماند.. در ادامه ممکن است که اثر خود را در معرض مبادله، و یا فروش در برابر اجرت پیشنهادی بیشتر قرار دهید که همۀ این موارد از زمره آفات این قلمرو محسوب می گردند..

پیش می آید که متأخّر، مُتجـدّد، مُنزوی و مطرودِتان بخوانند و بارها خارج از آنچه که رَسمِ معمول است خطاب گردید، این نیز خاصیت و جزء پی آمدهای طبیعیِ پرداختن به این وادی است و معنای آن این نیست که راه را اشتباه آمده اید .. ؛ و هُنـر با تمامی منتقدینِ خوانده و ناخوانده اش شناسایی می گردد.. و اینگونه است که در بیشتر موارد، دیدگاه ها از بیرون بدان کمی زمخت و چالش بر انگیز و گاهاً نابخشودنیست و چه بسا جامعۀ هنرمندان نسبت به آنچه که مشغولند و تحقیقاً از عهدۀ بسیاری دیگر ساخته نیست، بی سبب مورد بی مهری و حسـد واقع گردند..  اما اگر حساب شده عمل کنید، پس از مدتی مُشخّص، یقیناً آن دسته از آدمها که فرکانس ترجمان درونیشان با شما همراستـا بوده است به استنباط مشترکی از آثار شما خواهند رسید که هر چه بیشتر به منظور اصلی شما از خلق آن نزدیک است و این اتفاق می تواند نقطۀ شروع خوبی برای شما و آثار بعدی شما به حساب آید چراکه در مورد قوۀ ادراک آنها اشتباه نکرده بوده اید..

هیچگاه منتظر رد و تایید اثر خود، توسط دیگران نباشید و علت وجودی آن را حرف هایی بدانید که همیشه برای گفتن دارد و تا مادامی که صورَتِ اثر شما بر جای خویش استوار است، آن حرف از زبان فروبستۀ شما و در قالب او، مدام در گوش عابرین زمزمه خواهد شد تا زمانی که دست آخر شنیده گردد.. تلاش کنید تا همیشه درست ترین و بهترین حرفها را با دهانِ هُنر بگویید که برگرفته از لطیف ترین و پاکترین منابع موجود در عالم است.. و برای تبلور آن در دنیای ماده راه دیگری جز این وجود ندارد.. .

اگر در مجموعه آثار خود به پیشرفت چشم گیری رسیده اید از این پس این کار را با احتیاط کامل انجام دهید.. چون در صورت بروز و مشاهدۀ هر گونه کژرویِ ناشی از عدم تمهید و اعمالِ حساب نشده، که اتفاقاً با زبانِ بُرّان و تُنـدِ هنر طرح می گردد، ممکن است غفلتاً عکس العمل های اغراق آمیزی را بدنبال خود ایجاد کرده باشید که حتی فکرش را نمی کرده اید.. در این حالت می بایست حق را تمام و کمال، سَهمِ جبهۀ منتقدین بدانیم .. آنان ممکن است در اولین قدم، و قبل از آنکه خواستگاه شما و اهداف احتمالیتان را نشانه بگیرند، ابتدا اشتباهات و تبعات منفیِ موجود در آثار ناپختـۀ شما را در جامعه تشریح و ارزیابی کنند و در قدم بعدی شما و اثرتان را بر خلاف عُرف و روحیۀ عمومی جامعه برشمرند و در این میان ممکن است عده ای را  با اندیشه های سطحی نگرانه، خواسته و یا ناخواسته، بر علیه شما و آثارتان بشوراند و این بدترین اتفاقی است که ممکن است برای یک هنرمند تا آنزمان رقم بخورد و ممکن است دیگر نتوانید به عرضۀ عمومی آثارتان در مقابل انظار و آن حوالی بپردازید.. پس احساسات خود را غربال کنید و آن را با میزان معیّنی از عقل خود بسنجید و در هر زمان، تبعات خوب و بد آن را شناسایی و در نظر داشته باشید.. . هیچگاه آن را وسیلۀ تخریب، ابتذال، تمجید، تحقیر و امثال اینها قرار ندهید و نسبت به چیزهای خوبی که او قادر است به شما هدیه کند متعهد، مسئول و متشکر باشید.. به خاطر داشته باشید که هنر در تملک شما نیست و تنها ابزاریست خوش برای به عینیت در آوردن تراوشات آنچه که از بنیاد شما بر می خیزد و همچو پوششی گران قیمت بر پیکرۀ آثارتان می نشیند.

زیبایی از همان روز های نخست آفرینش به وفـور  وجود داشته است.. . اما تمامی آن نقوش زیبا بر پیکرۀ عالم، قبل از آدمی مهجـور مانده و به تفسیر هیچ جنبنده ای نرسیده بود.. به مرور و با تغییراتِ ساختاری که در میزان و کیفیّتِ تعمّق انسانها نسبت به فضای اطراف آنها رخ داده است، نگرشی حقیقی تر، نسبت به جهان پیرامون در او پدید آمد..، چرا که قبل از او ابزار مناسبی برای قیاس و ارزیابی این جهان تا به این اندازه وجود نداشته است.. انسان تلاش نمود تا همچون پژواکی، میزانِ ادراک خویش را از آنچه که دیده است و در وی بی تاثیر نبوده است را به نمایش بگذارد و بدین ترتیب برای بیشتر نداهای درونی خود پاسخ مناسبی یافت..

پس سنگی برداشت و همّت نمود و از جایی که تکرار این اعمال برای او آرامش خاصی را بهمراه خود داشت، به تداوم این اعمال اصرار ورزید.. انصاف نیست اگر غار نوشته ها که عموماً تصویری از خواستگاه انسان گذشته تا امروز است را در بازۀ  وسیعِ هنرمندی وی قلمـداد نکنیم..  او در آغاز، ارتباط تنگاتنگ خود را با مرکز هستی اینچنین برقرار نمود و خوشبختانه این ارتباطِ چند هزار ساله، هنوز هم با جدیّت روز نخست ادامه دارد.. او بدنبال طریقی بود که بتواند روح جداماندۀ خویش را به منبعی با اصالت پیوند دهد و شگفتی بیافریند..  بدین ترتیب او با توانایی های دیگر خود، در محدوده ای جدید آشنا می شد و با گذر ایّام هر چه بیشتر در می یافت که نیازهای وی تنها به خوراک و تداوم نسل محدود نمی گردد و از او بیش از اینها ساخته است. .. بدینسان او  بعد از آنکه مَحـوِ جهان پیرامون شد، رفته رفته شیفتۀ آثاری شد که از خود بجای می گذارد.. آثار نخستین وی آنقدر برای او ارزش می داشت که گاهاً برای رنگ آمیزی و تکمیل آنها از خون خویش بهره می جست.. رنگها با سرخی آنچه در رگ و پی داشت شروع می شدند.. از درون به برون و به همین سادگی دنیای هنر تولد یافت و این روندِ رو به رشد، همه روزه در دست تغییر و تکامل است ..

هدیه ای از گذشته تا امروز، که تنها به اهل خویش اعطا خواهد شد و همواره مُنتقدین خویش را در همسایگی خود پرورش خواهد داد. .. امروزه منتقدین نیز سندیکای خود را دارا می باشند و به نَقـدِ سازندۀ آثار هنری برجای مانده و آنچه که بطور روزمّره خلق می شوند می پردازند و این دو، پستی ها و بلندی ها و نقاط معوج آثار موجود را بنحوی شایسته، و بگونه ای که چشم نوازتر به نظر برسند مرمّت می کنند و باعث می گردند تا انسانِ امروز، در اوج بالندگی خود در این زمینه قرار گیرد و عرصۀ هنرمندی و رشته های بیشمار متصل به آن، بیشتر از هر زمان دیگری در معرض انتخاب هنرجویان این گیتی قرار داشته باشد.

ما و هم عصرانِ ما از لحاظ قدرت و میزان دسترسی به آثارِ بر جای مانده از اول تاریخِ حضور بشـر تا به کنون، در بهترین موقعیت زمانی ممکن قرار داریم آنچان که می توانیم به مدد ابزارهای روز، بارها و بارها به مستندات کتبی بر جای مانده، تصاویر حک شده و  ویدئوهای ساخته شده دربارۀ پیشینۀ هنر مراجعه کنیم و ضمن کسب تعلیمات کافی، در آن حوزه وارد شویم و در سبکی خاص، به فعالیت بپردازیم و یا حتی در حالت بهتر سبکی جدید را بدان بیافزاییم.

جهان امروز ما از دیدگاه هنر دیگر به زشتیِ آنچه که می نماید نخواهد بود و حتی اگر اینگونه نیز بوده باشد، می توان تمامی ابعاد آنرا با اهرم هنر به چالش کشید و یا اساس آنرا به زیر سوال برد.. از دیدگاه هُنر، تمامی افرادی که رفتارِ اشتباهی از خود صادر می کنند بیشتر از انسانهای دیگر، در دسترس و تیـر رَس خواهند بود.. کمَندی که هنر برای دسیسه جویانِ تاریخ تدارک دیده است، بسیار دست و پا گیر، رهایی ناپذیر و محکم است بنحوی که چارۀ کار را در آن می یابند تا در مورد اعمال خود، میتینگ های متعددی تشکیل دهند و بخشهایی از رفتار خود را اصلاح کنند.. .

اگر به هنری هر چند کوچک اشتغال دارید، هیچگاه خود را دست کم نگیرید و بدانید که به چیزی بیشتر از انسانهای معمولی و بی خاصیّت مجهز هستید و هر لحظه منتظر سودی باشید که او قادر است به شما برساند و مژده اینکه این سود و تمامی شرایطِ حاصل از آن، بر تمامی افرادی که از مدارِ ادراک آنها خارج شده اید تا ابد پوشیده خواهد ماند و شما برای آنها به منزلۀ سیاره ای خواهید بود که بدلیل بعد مسافت بسیاری که با شما ایجاد شده است، آنان هیچگاه قادر به دریافت نوری که همواره از شما ساطع می گردد نخواهند بود.. بدرخشید و در همه حال از حرکت باز نایستید و تمامی این حرکات را مرهون جایی بدانید که به گرد آن می گردید.. . خورشید پنهان زندگی تان را شخصاً پیدا کنید.. همه چیز از آنجا آغاز می گردد.


نوشته شده توسط ن.بهبودیان/ تابستان 96

مَشـق پـرواز

به نام خدا

به فرشته ای می مانی که بال پروازش شکسته باشد. .. هر روز صبح مداوا کُنان، تو را به بلندای آن تپـه که مفـّر توست می کشانم .. آنچه که بر آن سخت متبهّری را، پر گشودن را  بر تو می خوانم و باز یارای پریدن در تو فراهم نمی آید .. . تو را چه شده  ای برتر از من به سّـجود، که بدتر از من چنین دچار شده ای به بیماریِ پیش روندۀ زمیـن. .. این گوی جـَوَنده، که در سَرِ خویش هوایی ندارد جز به زیر کشیدن جمله جُنبندگان عالم، بهر خوراک.. . او که جُبـّه اش ز پوسیدن استخوانهامان سخت گردیده .. این تالارِ زره پوش که تا بلندایِ بارگاهِ خداوندی را نشانه می رود و باز، صالحینِ مخلص مُنصرفش می سازند.. . این پیرِ کینـه توزِ هزار دوز، که صَفِ سفّاکـانِ بنام را بر پشت خویش یدک می کشاند، سواری می دهد تا سواری ها بگیـرد شاید.. .تو را چه شده است که اینچنین زار می گریی و آیا این گریه بر احوال ماست یا خویشتَنَت؟!

از چه روی، رویِ دیدار آن یگانه دلدار، که مدتیست پرده نشین پنهان ترینِ خانه هاست را نمی یابی. .. آیا از انسانیتِ امروز من به تو سودی رسد اگر به استمدادِ تو در آیم؟ در این وارونه ترینِ اتفاقها، که به التزامِ فرشته ای ملازم در آمده ام که روزی بر من گسیل گشته.. می باید امروز کسی بر او یاری رساند تا بلکه به سلامت بازگردد این هزاران راهِ رفته را با مَن.. زنهار که قیـودِ گذشته دیگر در تو راهی نگشاید که گرفتار آمده ای بر این تخت هلاکت، و به هر سوی که می روی، زمین است و همین. .. چه چیز گامهای تو را در تحقّقِ  این وظیفۀ گرانت سست نموده، که تا آستانۀ ارتداد الهی پیش رفته ای.. .

از آنجا که بارها خدا مرا بواسطۀ تو به احوالِ خویشَم وا مگذاشته، رهایت نخواهم نمود.. تا جایی که حوضچۀ اطمینانی یابم بهر رفع عطش. .. راه پیمودَن، از پس وجود سریع و منعطفی چون تو، اگرچه دشوار، اما آن را پذیرفته ام که نجات تو را به مثابه نجات خویشتنَم می دانم که این وجود، بی وجود تو دیگر مهـار ناشدنی می نماید.. چراکه بی تو منزلگاهِ فطرت خویش را آنچنان متزلزل و سُست می بینم که هر لحظه از آن بیم شکست می رود.. .

دستانت را به نشانۀ سکوت بر لبانم گذارده ای که بیش از این مگـو، که حکایت تو را از بَهرم و اینچنینم آواز می دهی مرا تا بنویسم:

در آن روز نخست که با تو بر دیار اسیـرانِ خاک آمده ام، همان روزی که زاده شدن را در پی خود داشت، بالهایم را سوخته ام و رجعتی آنچنان که تو تدارک می نمایی در کار نیست، که اگر هم باشد مقارن خواهد بود با رفتن تو.. که همه همّتم را بر پُرباریِ آن سفر معطوفَش می دارم..، اینهمه بدین خاطر است که تو را مشق پروازت کنم و تو بیاموزی که رهایی از این اسارت، ممکن است.. و این است تمامِ آیین من در این حیاتِ چند روزه، که در سایه سارِ آیینۀ وجود تو مُتجلیست.. آنچه را که امروز بر فراز این بلندی ها از من انتظارش می کنی، همه غایتِ توست و لازمۀ این ملازمتِ غریب آن است که ابتدا پرواز را نیک بیاموزی تا مرا بدان آزمایی و من از این اتفاق و از این کار،  نامه ها نویسَم .. کارنامه شاید.. . و جای جایِ این نامه تصویر تلاش مهربانانۀ توست و اطمینان دارم روزی که خوانده شود او نیز بر این اتفاق، سخت خواهد گریست.. و اوست که همچنان بر تو و پر گشودنَت مُشتاق است تا آسمان را به تسخیر خویش در آوری. ..

دوستی می گفت: "من برکه ها و دریاها را گریسته ام.. . ای پری وار درقالب آدمی که پیکرت جُز در خلوارۀ ناراستی نمی سوزد.. .حضورت بهشتی است، که گریز از جهنم را توجیه می کند.."  و او راست می گفت .. تو جهنم را نیز با دستانِ کوچک و داستانِ بزرگت، گلستان خواهی نمود و انسان در همه صورت، چه بدهکار و خواه بِستانکار، دوست خداست..  و ابراهیم ها در این وادی چه بسیارند و أسفـا که چه اندک می دانند از ماهیّتِ خویش. ..

دیر یا زود بهشتی خواهی شُـد.. تلاش تو هرچند به قدر کفایت نبوده باشد، اما هست.. این کهنه قماریست که هر کسی را به اندک بضاعتی در آن راهی باشد و همین حضورِ آمیخته با رنج هاست که راهگشای یافتَنِ آن کلید مفقـودِ پُر جنجال خواهد بود.. .آری از انسانیت امروزِ تـو بر من سودها خواهد رسید و روزی که بتوانم آنچنان که از بند هوایت می رهانم، تو را به سلامت به منزلگاهِ مقصود خویشَت رسانم، آن طلب دیرینم از آسمانی که مرا به سمتش روانه ساخته ای، بر پیکره ام وصول خواهد گشت و آن دو بالی که بی تو در این کشتزارِ بلا، خاصیتی از آن سر نمی زد، دگر باره بر من رُشـد خواهد نمود.. از آن پس فرصت این را خواهم یافت که تا ابدیت به گـرد تو و دستمایه ات که تحقیقاً مقبول است، طواف نمایم. .. و هر دوی ما سیّارهِ گون و سرمست، بر گرداگـِرد آن وجود بی آلایش، آن یگانه خورشید نورانیِ هستی، بی وقفه خواهیم چرخید.. .


نوشته شده توسط ن. بهبودیان/ تابستان 96