ایدئولوژی پنهان

ایدئولوژی پنهان

دست نوشته های ناپیوسته ی ن. بهبودیان
ایدئولوژی پنهان

ایدئولوژی پنهان

دست نوشته های ناپیوسته ی ن. بهبودیان

مهبانگ به سبک 1401

به نام خدا

گوشه گوشۀ شهر خدا را نام تو آذین است.

بیدار که می شوی به یمن گشودن چشمانت، فرشتگان مقرب در شیپور های زرین می دمند و صبحدمان، این پایان ظلمت را نویدی دوباره می دهند.

تو بیدار می شوی، در سرزمینی که کاغذ های مچاله اش در بُهت آخرین لغزش هنوز خمیازه می کشند، درد شاید.. .

لحظه های آغازینِ روز به فرمان چشمان مشتاقت اتفاق می افتند. قامت که راست می کنی، برف های رخوت را که می تکانی از پیکرت، خوابهای سراسر زمستانیِ پیش از تو به ترجمان درون و امضای بهار می رسد و از وجود بی آلایشت برطرف می گردند. و این مُهرِ قبول، از سَرِ مِهر است و چه بسا از سّرِ وجود تو سرچشمه می گیرد.
تو جلوۀ مجسم گذر از فصول سختی و نمادی سترگ بر استقامت باغی که می رود تا پنجمین فصل خویش را تجربه کند، سال به میانه می رسد، و شاید این نوید میانسالیست. با آمدنت ایوان رفاقت جانی دوباره می گیرد، تاب های آویخته همچون گیسوان بلند بید مجنون در باد، حرکتی نو آغاز می کنند و فضای مه آلودۀ پیرامون، جای خود را به اشعۀ جان نواز خورشید می بخشد. تاریخ، عنصری که مرورش لرزه بر اندام آدمی می افکند، این نماد قدمت و قدرت روزهای انباشته، به پیشواز تو می آید با سری خمیده از احترام.

حضور تو زندگیست و تجمع خون سرخ در انسداد رگهای تصور را چاره می شود. آری تو اقسام متنوع مرگ و انزوای پیش از آن را چاره سازی؛ زوالی که از بلاهت و ناآگاهی انسان ناشی می گردد و قادر است جهانی را مبتلا سازد. تو می آیی تا از جوان مرگی این جریانِ آبی، این خطوط لا ینقطع تا خدا بکاهی و راهها کوتاه کنی. تو همان خط باریک میان تبحر در بروز درونیات و توحش در عدم بروز آنی، حل کنندۀ عقده هایی که همه از کلمات فرو دادۀ بسیار می آیند و در این کیفیت، به انباری مانند است مملو از باروت، و پرمخاطره.

همنشینی آب و آتش را بهانه ای، به گردشی یا چرخشی آنچنان کنی که این دو بر هم بوسه زنند و آب از آب هم تکان نخورد. بی گفتگو جلی ترین زبانِ حال خداوند در میان اَشکالِ گوناگون آفرینش در مواجهه با مرتبت انسانی تویی. جلوه ای دیرین برخاسته از ذات بی زوالش که از روزنخست در نزدیکترین فاصله از  وی قرار داشت، پیش از حضور انسان در زمین. و سقوط آدم خود بهانه ای شد بر بازشناسی آنچه مسبوق سابقه است نزد خدا و آنک قرار بر این شد تا در دستان آدمی باشد و غاری که محمد (ص) بر آن می شد گواه این مدعاست. قاریان هنوز همان می خوانند که او کتابت می نمود. و عجیب تر آنکه اعجاز خدا تا به امروز و هنوز یاری رسان است و سودمند. پس از الف تا "ن وَ اَلْقَلَمِ وَ ما یَسْطُرُونَ " بیا، بنشین و تا سرحد امکان با صاحب این متن بمان تا دمی آرام گیرد.

کرکره های زنگار گرفتۀ این سرای، بالا نهاده و با نام و یاد خالقش شروع می کنیم.  تا باشد این یار و همراه دیرین، "قلم " که اینهمه صحبت وصف اوست، بازآید در دل، بماند در دست و نشاید که دهمش از دست.

 یادگار ایام است دست افشانیِ او بر دفتر، امید که جز کلام صحیح از او ساطع، و خاطری مکدر نگردد.

 نوشته شده توسط ن.بهبودیان/ بهار 1401

نظرات 1 + ارسال نظر
فرزانه یکشنبه 18 اردیبهشت 1401 ساعت 03:48 ب.ظ http://Ruybemmayo.blogfa.com

درود بر شما جناب بهبودیان
«مهبانگ» ! چقدر زیبا و معرفترنگ !
خوشحالم کرکره های این سرای دلنشین رو بالا زدید . این شروع دوباره را به فال نیک می گیریم و با جان و دل ، می خوانیمتان.
قلمتان سبز

درودی متقابل؛
ترک عادات خوبی همچون نگاشتن، در گذر ایام موجب خسران است و چون به درازا کشَــد و زوال عقل بر آن سیطره افکنَد، چیزی جز خاکستر حسرت از آن باقی نخواهد گذارد.
همین داستان کوتاه شاید، دلیل بر بازگشت است تا بلکه بازستانم سهم خویش از این دفترِ گشوده، که خدای قادر پیش روی همگان گسترده است.
خرسندم که خوانندگان دیرین، چون شمای هنوز از این سرای کهنه خبر می گیرند، امید که مفید واقع گردم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد