ایدئولوژی پنهان

ایدئولوژی پنهان

دست نوشته های ناپیوسته ی ن. بهبودیان
ایدئولوژی پنهان

ایدئولوژی پنهان

دست نوشته های ناپیوسته ی ن. بهبودیان

پهنــۀ سرگــردانـی

به نام خدا


خدای را می توان تخیّل نمود و بر او جامه ای عیان پوشانید. طبعی شوخ بر او متصّور شد و با او به طریقی دیگر گفتگو کرد. نزدیکتر از آنچه خطوط قرمزِ ادیان است با او هم کلام شد و گاه از سر شوخی مُشتی بر کتف او کوبید و از تقابل به مثل وی نهراسید. او خود را فراتر از تصور آدمی نمی داند خدایی که با تمام جلال خویش حاضر شد کوچک شود تا در لابلای کنگره های فهم انسان جای گیرد. که اگر می خواست می توانست تنها به خلقت اکتفا نموده و بی آنکه بخواهد بشر را از وجود خویش آگاهی دهد، نظاره گرِ دستاورد خویش باشد بی آنکه درک و فَهمِ درستی از حضور وی پدید آمده باشد.

خدایی که محدود به محدوده های مشخص شده باشد و تنها کلام او محبوسِ جیب من شما گشته باشد و بیش از آن نقشی در زندگی ها نداشته باشد، همان خدای محدوده هاست و دیگر نمی توان از او به خدای توانا و خدای دیگر مخلوقات یاد نمود. خدای پرندگان و خزندگان و چرندگان همان خدایی که ما تا کنون می شناسیم، اگرچه طریق شناسایی او میان هر قوم متفاوت است.

خدای ساکنین احتمالی سیارات و کرات دیگر اگرچه همین خداست اما همواره به دیدۀ شک بدان نگریسته ایم که مبادا جهان شمول تر و قهار تر و توانمند تر از خدایی که ما می شناسیم در میلیارها سال نوری آنطرف تر و با کیفیتی متفاوت تر وجود داشته باشد که اهالی خویش را پرورده و بگونه ای متفاوت پادشاهی می نماید و در آن صورت خوشا به حال آنها و بدا به حال ما و چه و چه.. .

نقل موشکافی از شرک خفی و اقسام آن نیست که این واقعیت ها را همواره می توان در پالس های مغزی اکثر آدمها یافت و به همین میزان که می خوانید زنده، کثیر، تکرار شونده و تسّری پذیر خواهند بود. آدمها بسیار کمتر از آنچه انتظار می رود، به بازگو نمودن محدوده های قرمز تفکر خویش می پردازند و اکثر این خیال های خام در همان بیست و چهار ساعت اولیه توسط واحد استدلال و منطق هضم شده و همان پالسهای سبز رنگ و همیشگی، که عقایدِ مرسومِ پیرامون بدان دامن زده اند بر سر جای خویش باز می گردند بنحوی که گویی این مقاومت ازلیست. بله همینطور است. خداوند هر آنچه برای انکار خویش در طبیعت وجود دارد را به تسخیر خویش در آورده است و گواه آن نظم موجود در ساختار این دنیاست که با راهبریِ صحیح علوم به وجود وی ختم می گردد و اگر این راهبری بر پایۀ کدورت و ناراستی تشکل یافته باشد به غیر او یا همان تاریکی.

بارها به آسمان پر ستاره خیره شدیم و اغلب نمی دانستیم نوری که به دیده ما رسیده است مسافری از هزاران هزار سال  پیش تر از ماست و ما نظاره گر گذشته های بسیار دور و غیر قابل تصور هستیم. اما با زبان و در زمان حال، و رو به سوی همان آسمان با خدای خویش گفتگو کرده ایم و آرام گرفته ایم.  بی آنکه متوجه باشیم در حال گفتگو با خداوند تمامی زمانها، دورانها و کرات هستیم. از گذشته های دور تا بدین زمان. و اینهمه گواهی روشن بر تداوم وجودی اوست.

قلب ما گواهی می دهد که او حضور دارد و دیدۀ جستجوگر جایی را بجز آسمانها نمی یابد تا جانانه بدان تکیه کند و دل ها را بدان بیاویزد. چیزی در ما اصرار می ورزد که او نامتهاهیست و از گذشته های متصل به عدم می آید و ما قطعه ای مهجور و گم شده از پازلِ وجود او هستیم که روزی از هم گسسته ایم و روزی قرار است دوباره بر پیکرۀ وی جای گیریم.

در همین خصوص در کتاب مقدس، بخش تاریخ خداوند آورده شده است:

"رابطه ما با خداوند و همدیگر خراب شده است و ما نمی توانیم خودمان این رابطه را درست کنیم. و در این کتاب  نقل شده است که چگونه او همه چیز را به کار گرفت تا جهان را نجات دهد. با ابراهیم و پیامبران شروع می شود و نقطه اوج آن وقتی است که خداوند خودش وارد تاریخ در عیسی مسیح می شود. از طریق او، خداوند رابطه با ما را دوباره برقرار می کند."

و در اسلام نیز نظیر چنین کلامی به گونه ای دیگر آورده شده و آنطور که تصویر شده ریشه در معاد دارد:

" مرگ وسیله ای برای برگشت انسان ها به سوی خداوند است. آنان که یقین دارند [در نهایت‏] دیدار کننده پروردگارشان خواهند بود، و قطعاً به سوى او بازمى‏گردند. به بیان دیگر، رجوع به خداوند به این معنا است که ما از تمام این عوامل و زندگی مادی رها می شویم و تمام حجاب هایی که بر ما وجود داشت از بین می رود و ما به روشنی می توانیم علت و مالک حقیقی را دریابیم.  این برگشت به خداوند تنها به انسان اختصاص ندارد، بلکه تمام موجودات به مبدأ هستی که خداوند باشد برگشت می کنند و این برگشت توسط تحولی خواهد بود که در تمام عالم رخ خواهد داد،  نتیجه نهایی آن است که بازگشت تمام موجودات به خداست، اما برخی از آنها می توانند به او نزدیک شوند."

این گفته ها و ادعاها تا حدود زیادی می تواند حرکت پازلها را به جای نخست تضمین کنند و در جای خود بسیار نوید بخش و موثر هستند. اما جملۀ پایانی بر خلاف خط سیر همیشگی اسلام که طرح ریزیِ آن موکداً بر پایۀ معاد قوام یافته، به این مهم اشاره دارد که برخی از ما می توانیم در همین دنیا به او (خداوند) نزدیکتر شویم و نیازی به انتظار تا رستاخیزِ فَردی (مرگ) و یا جَمعی (قیامت) وجود ندارد و از آنجا که برگرفته از کلام مستقیم خداست بیش از اندازه قابل استناد و توجه می باشد و  آن جمله این است: " اما برخی از آنها می توانند به او نزدیک شوند".

استنباط من از این گفته آن است که حتی ما نیز نباید خود را محدود به محدوده های مشخص در شناخت و رویارویی با وی نگاه داریم و شاید به زبانِ محاوره بتوان با او صمیمی تر از گذشته بود. تعارفات، مناسک و آیین ها را مقدس شمرد و بدان تعلق خاطر داشت اما مقدم نشمرد و تنها مسیر اتصّالَش ندانست.

جایی نخوانده ام که بدرستی طریق اتصالِ قلبی به مرکز هستی را دستمایۀ خداشناختی و نزدیکی به او قرار داده باشند. اینگونه فعّالیت های انفرادی شاید بتواند تا حدود زیادی شما را از مبلغین و موثّرین در دین بی نیاز کُند و این از نظر اینچنین افرادی که در حولۀ ضخیمِ تبلیغ پیچیده شده اند هیچگاه خوب نیست و بدیهیست که خوب جلوه داده نشده است و البته این رویداد محدود به دین و قوم خاصی نیست. انگار همیشه باید برای اتصال صحیح به خداوند بدنبال بهترین واسط ها بود و هیچگاه نمی توان به تنهایی و بدرستی این کار را به سر انجام رسانید و این توانایی در همگان فراهم نمی آید که اصولاً این تفکر از اساس اشتباه است. این ادّعایِ آنان است و خب منافعی هم بر آن متصّور می شویم همچنان که تا به کنون شده ایم. و اگر هم بعضاً جایی، عدّه ای بی آنکه بخواهند به خود زحمت و کار و تَلاش دهند پروار و فربه شده اند تنها دلیلش تبعّیَتِ بی چون و چرای ماست و فرصتی که ما به رایگان در اختیار آنان قرار داده ایم.

و ما همان، سالِکانِ هزار صومعه و سرگردان، هر بار که به خانه هایمان باز می گشته ایم خدا در آنجا منتظر ما بوده است. در نزدیکترین فاصله های ممکن، همانگونه که خود بارها بشارت است. اما از آنجا که راههای دراز و پیچ در پیچ به ما ارائه شده به آن راهها خو گرفته ایم و بدانها تن می دهیم و اجازه می دهیم هر کس با هر نیّتی که دارد چنین راهبَریِ مهمی را از ما برباید و با ارابۀ کَجِ خویش به مقصدمان رساند که در آن صورت می بایست به چنین مقصدی با آن مقصودها به دیدۀ شک نگریست.

بر ما باد که با زورَقی برگرفته از تخته پاره های سرگردانِ دل به پهنۀ این دریای نا متناهی و کشف نشده زنیم. اگر خداوندِ دلها، ناخدای دریای ناآرام وجودتان گردد محالِ مُمکن است مسیر شما ختمِ به ناکجا گردد پس از غُرّشِ رَعد ها طوفانهایِ پیش رو نهراسید و اجازه ندهید هر ژِنده پوشِ ظاهراً با ایمانی، افسارِ خداجویی و اعتقاد و باور شما را بر دست گیرد و به هر سمتی که خود خواست بکشد. خود دست بکار شوید و اسیر مکّارانِ روزگار نگردید که تنها طریقِ رهاییِ نفس از اینهمه وادیِ رنگارنگ خداجویی فطریست و بس.

هر جا که با جمعیت کثیر آدمی آکنده شد و در آن محفل خدا در اقلیّت قرار داشت، نیّاتِ شوم مَجال تولّد و جولان می یابند و همچون بازوهایِ اُختاپوسی بی رَحم، بر پیکرۀ بی پناهتان دست درازی خواهد نمود. گاه حتّی شرافَتِ گُناهی که در خَفا اتفاق افتاده باشد از تقوایی که به نمایشَش گذارده باشند بیشتر است. پیشانی ها را از خاکِ غیر بتکانید و رو به سوی خالقِ حَقیقی خویش داشته باشید که هر که و هرچه جز او باطِل است و به انشعاباتِ بی موردِ عقیدتی منتهی گردد.


پیروز باشید و در اختیار خویش.. .



نوشته شده توسط ن. بهبودیان/ پاییز 97