روزگار نو

روزگار نو

گر زخیال چهره ات عکس فتد به جام می مستی چشم مست تو مست کند پیاله را
روزگار نو

روزگار نو

گر زخیال چهره ات عکس فتد به جام می مستی چشم مست تو مست کند پیاله را

شلوغی تا چه حد

این همه Operations, Tasks, job, projects, meetings,, contracts, procurementو ... که من این روزها دارم با هم manage  و  coordinate میکنم را اگر در یک پروژه عمرانی انجام میدادم الان دوتا برج میلاد ساخته شده بود.

در محل کار، وقتی تذکر میدی یا یادآوری میکنی، همه میگن چقدر سخت گیری تو، چقدر گیر میدی تو، حتما باید یه خارجی بیاد و اینها را ازشون بخواد تا دوزاریشون بیفته و بفهمند کجای کارند. و حالا هی خواهش میکنند که راهنمایی کنم که چه کنند و چه نکنند و چگونه جواب ممیز و ارزیاب رو بدهند.

در درگیریهای خارج از محیط کار، این را فهمیده ام که اگر یک لحظه نرمش و انعطاف نشان دهی، تا فیهاخالدونت را میچاپند و می بلعند و کلاهی میگذارند بر سرت که تا نوک انگشتان پایت را می پوشاند. این را فهمیده ام که اعتماد و انسانیت آخرین اولویت برای خیلیهاست. مخصوصا جایی که پای منافع مادی در میان باشد. و خیلی ها از روی ناچاری اینچنینند. این روزها بیشتر درک کرده ام که 90درصد مردم زندگی نمیکنند، بلکه فکر میکنند زندگی می کنند.

موقته، میگذره، صبور باید بود.

نامه ام بایدکوتاه باشد، بی حرفی از ابهام و آینه

از نو برایت می نویسم، حال همه ی ما خوب است

اما تو.....

پ.ن.: فکر کنم در وبلاگ نوشتن موفق نبوده ام. فکر میکنم ارتباطات مجازیم چندان پایدار نبوده اند، وقتی نبودن برابر باشد با بودن، چه نتیجه ی دیگری می توان گرفت. البته هیچ وقت از هیچ کس هیچ انتظاری نبوده و نیست. صرفا خود را ارزیابی میکنم. فقط همین.

پ.ن.: همیشه، نوشتن، باعث آرامشم می شده، به همین دلیل، ای "نوشتنِ" عزیز، از شما سپاسگزارم .

نظرات 8 + ارسال نظر
Maggie دوشنبه 9 شهریور 1394 ساعت 10:33 http://Meghan.blogsky.com

آقا برنا نمی خواد دیگه آپ کنه :(؟

فرصت کنه حتما

زهرا گلی ........ یکشنبه 8 شهریور 1394 ساعت 17:50

می بینم که خیلی معروف شدی بالام جان جان .....

وبلاگ ایدئولوژی پنهان رو خوندی تا حالا ؟؟؟؟؟؟؟؟ نوشته های اقای نیما بهبودیان ؟؟؟؟؟؟؟
یه سربه این وبلاگ بزن ......

بله خوندم. سر هم زده ام
ممنون

خانم اردیبهشتی شنبه 7 شهریور 1394 ساعت 11:01 http://mayfamily.blogsky.com

سلام
راستش همین چند روز پیش داشتم به آقای اردیبهشتی می گفتم. گفتم چه بلایی سر دین که هیچی سر اخلاقیات و انصاف و مروت ما اومده؟

سلام
راستش جواب نظرتون را اینجا نمیتونم براتون بنویسم.

مگهان سه‌شنبه 3 شهریور 1394 ساعت 23:11 http://Meghan.blogsky.com

من همیشه میگم یکی از انگیزه های وبلاگ نویسی خواننده های یک وبلاگن :)
برنای عزیز نمی دونم چی باعث شده انقدر خسته شه روحت از اطرافیان اما دعا می کنم مشکلات دونه دونه جلوت زانو بزنن و شما پیروز تر از همیشه خبرهای خوش به ما بدی از خودت ... روحت ... جسمت و موفقیت هات ...
همچنان بنویس چون ما که می خونیمت یعنی دوست داریم نوشتنت رو :)

ممنونم ازت مگی جان

نیما دوشنبه 2 شهریور 1394 ساعت 23:07 http://from-sky.blogsky.com

بسیار خوب و خوشحالم از آشنایی با شما.. شاید بد نباشد، تا نیروهای ارشد نیز همانند نیروهای گسیل شده بتوانند بطریقی دقدقه هایشان بازگو کنند، هیچکس کامل نیست، و نیاز به گفتگو نیز تاییدیست به همین مهم..
قلم گرچه قامت کوچکی دارد اما قدرت استمداد بالایی دارد.. برای خود، خدا و سایرین بنویسید که راه همین است.
به امید امنیت خیال، روبراه شدن کشتی سرگردان صنعت، بازگشت عطوفت به قلبهای سخت شده، و غیره..
اگر مایل بودید به وبلاگ من هم سری بزنید، روی آورده ام به کوتاه نویسی..
سر افراز می نمایید.
موفق باشید
نیما
http://from-sky.blogsky.com

ممنون، من هم خشنود شدم. حتما خدمت می رسم.

ماهی سیاه کوچولو دوشنبه 2 شهریور 1394 ساعت 17:42 http://1nicegirl8.blogsky.com/

واقعن تو این جامعه چطوری باید زندگی کرد؟

به سختی (البته اگه بخواهی سالم زندگی کنی)

نیما دوشنبه 2 شهریور 1394 ساعت 15:53 http://from-sky.blogsky.com

با اجازه لینک شدین در وبلاگم.

سپاس

نیما دوشنبه 2 شهریور 1394 ساعت 15:50 http://from-sky.blogsky.com

با سلام،

شما در وبلاگ نوشتن موفق بوده اید.. با تعامل مجازی خوب و پایدار...
نوشتن صرفا آن نیست که عده ای خواننده ی احتمالی آن را بخوانند یا نخوانند، همانطوری که خود فرمودید بابیست برای ارزیابی خود و اینکه کجای این روزگار وسیع سیر می کنیم...
همین که همت بالایتان منجر به ایجاد وبلاگ شخصی شد کافیست... جابجایی حجر الاسود نه سنگ را مقدس نمود و نه کسی را مبعوث، که ایندو از بسیاری پیش از آن رفیق بودند با خدا...
شما نیز آن کنید که دل بدان رضاست... آرامش درون کمال نگاشتن است و بس.
من نیز چون شما با کارمندان همین مشکل را دارم که شما..
همواره تذکر را به پای ضمختی و کدورت شخصیت می نویسند این جماعت.. اما باکی نیست که سیاستهای کنترلی و کار، جز این پیش نمی رود و اینچنین رفتار از نیروی مسئول دور از انتظار هم نیست..
برایتان آرزوی موفقیت و دوام وبلاگ را دارم...
صفحه را نبندید! چراکه روزی بدان از برای نوشتن نیاز پیدا خواهید نمود...

موفق باشید
نیما
وبلاگ من:
http://from-sky.blogsky.com

درود
سپاس بابت بودنتان.
قطعا برای خوانده شدن یا نشدن نیست که اینجا می نویسم، این را در اولین پستم هم نوشته بودم. اما وقتی ادعا میکنی باید عمل کنی. کسانیکه اعدا می کنند و بعد می روند و پشت سر را نگاه نمیکنند را چه بنامیم؟ حواسمان نیست که جدا از نوشتن یا ننوشتم و حق مالکیت و از این دست مسایل، با ارتباطات و سخنانی که میزنیم، ایجاد مسوولیت میکنیم برای خود. اگر انسانیت داشته باشیم باید مسوولیت خود، گفتار، نوشتار و رفتار خود را بپذیریم. و وقتی در مقابلت چنین چیزی نمی یابی و دوست نداری مطالب ذکر شده را به سایرین نسبت دهی، خود را مقصر می پنداری. ما که هستیم که از کسی گله کنیم یا نکنیم، یا چه کرده ایم مگر...
در باره کار، حق با شماست. فرهنگ کار حرفه ای، در این ملک، مقوله ایسیت بسیار نوپا و ضعیف. کو تا چنین وضعیتی به شکل راست و درست خویش، تنومند و گسترده شود.
قصد بستن نداشتم، همانطور که گفتم، نوشتن آرامشم می بخشد، خیلی از اوقات، حتی خودم هم خواننده نوشته هایم نبوده ام، چه رسد به سایرین. اما هستم و مینویسم. مدتی باید بگذرد تا اوضاع مجددا آرام شود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد