ایدئولوژی پنهان

ایدئولوژی پنهان

دست نوشته های ناپیوسته ی ن. بهبودیان
ایدئولوژی پنهان

ایدئولوژی پنهان

دست نوشته های ناپیوسته ی ن. بهبودیان

سرزمین هیچ و تداوم آن

به نام خدا

رودی می خواهم، جاری و گذرا که بشوید رخت چرک آلود زمانه ام را.. .

تند بادی شاید که بروبد خاشاک کاشانه ام و در این پهنه، جز نغمه و گیاه چیزی باقی نگذارد.

بسیار خرسندم اگر از پس ماجرای زمین، تصویری بماند تمام نمای از انسان و کرد و کار وی در گسترۀ گیتی. چه منطبق بوده باشد بر فرامین ازلی و حتی نبوده باشد؛ که اگر غیر از این حاصل شود، بسیار تأسف می باید خورد از اینکه تمدنی همچون آنچه بر آن قرار یافته ایم آمده باشد، مدتی زیسته باشد و در نهایت محو شده باشد و بدینسان مراد دل مادّیون را پرداخته باشد.

تصویری خواهم خواست از خویشیِ خویش بر بوم فراخ عالم که چهرۀ انسانی مرا تا ابد در خود بدارد همچو روز نخست. اینکه روزی در کالبد انسان زیسته و روزی دیگر خفته ام در خاطر تاریکی های جهان گستر. تمام تلاش بشر امروز همین است که صدای خویش را بر چهار گوشۀ عالم برساند، تا بلکه در صورت اضمحلال حیات، نشانی از آنچه امروز تجربه می دارد باقی گذارد هرچند تلاش او بی پاسخ مانده باشد اما اهتمام وی در این طریق بس ستودنیست. چراکه برای تداوم نام خویش منتظر وعده ها، رویدادهای واپسین و سرانجام خویش نمانده و به نحوی در جهت گیری آن مداخله داشته است.

اگر چه بر منظری نشسته ایم که چشم انداز صحیحی نسبت به فرداها ندارد، اما گمانه ها لحظه ای رهایمان نمی کند و انسان هر لحظه سرنوشت خویش را بر اساس واقعیات موجود مبتنی بر تجارب، جدال های فلسفی، اعتقادات مذهبی و حتی باور های اساطیری و خرافی بیان داشته، تحریر می کند و یا به نسل های پیش رو توصیه اش می دارد و دین، روزی از لابلای همین باورهای در تلاطم متولد شد.

در اکثر این موارد او برای خویش چه در بُعد فیزیکی و بیولوژیک و چه روحانی، فرجام و حیاتی جاودانه را متصور است که البته خواست قلبی وی نیز در این نوع نگرش بنیادین تاثیر گذارده است؛ بگونه ای که بارها از رستاخیر جسمانی-روحانی و انتقال روح و یا جسد خود به نقطه ای دیگر سخن گفته است که شرایط امتداد حیات در آن از پیش فراهم بوده باشد و از جایی که مکانی بجز دنیای کنونی را در نظر نداشته و تجربه ننموده است، بهترین نقطۀ پیشنهادی بازهم همین عالم و زمینیست که ما می شناسیم.

بر اساس برخی شعائر دیرین که باورهای عامیانه مدام بوتۀ نحیف آن را آبیاری و تقویت می نماید و بیشتر از مسلک هندوئیسم، بودیسم و جینیسم نشأت دارد شنیده ایم که تولد دوباره را پس از وفات جسمانی در ادامۀ همین دنیا ترسیم می کنند. گویی روح انسان در این کشاکش و پس از مرگ های پی در پی در چرخه ای نامتناهی بین بدنها گرفتار آمده و با مرگ در جسمِ میزبانش به جسم دیگری روانه می گردد. پیروان معتقدند چگونگیِ زندگانیِ گذشتۀ فرد، بر کیفیت انتخاب کالبدِ پیش رو از جانب خدایان موثر بوده و هرچقدر اعمال صادره بیشتر مورد پذیرش آیین بوده باشد، احتمال وقوع و توقف آن در کالبدی روحانی و مورد احترام، بیشتر خواهد بود و اتفاقات پیش رو را بنحوی شایسته تر تقدیر خواهد نمود. (تناسخ)

پیروان این مسلک نیز عقیده دارند این چرخه تا تطهیر کامل روح ادامه خواهد یافت. فارق از اینکه دنیای آلودۀ ما در هر مرتبه از این تناوب، همان است که بود و از کیفیت و حدّت و شدت آلودگی هایش کاسته نمی گردد و در صورتِ ادامه، سیر چنین تفکراتی میل به ابد دارد و پاکیزگی در حدود آنچه الهه متصور است اتفاق نمی افتد.

مظاف اینکه اینگونه نظریه پردازی ها با مبانی اندیشه های وحدانی و یکتا پرستانه در تعارض جدیست و خدای یگانه پرستان، هرگز دست پروردۀ آسمانی خویش را بیش از یک مرتبه درگیر آبهای گل آلودۀ زمینش نمی گرداند و همان یک مرتبه را در تطهیر از آلودگی گناه نخستین کافی می داند و گاهاً قانونِ تاوان را متوجه عالمی می داند که ابزار جزا در آن فراهم تر است تا زمین؛ جایی که نقصانها بیداد می کند. او که از وی بعنوان خدای یگانه یاد می شود، تمامی ماجرای زمین را فصلی کوچک و گذرا به جهت یادآوری وجوه آسمانی و خصال نیکو و  زیبنده انسان می داند و در جهانی که کمال در آن هرگز اتفاق نمی افتد نیازی به داوری و پیاده سازی سیستم تمام شمولِ جزا ندیده است مگر مواردی که نیازی به داوری با کیفیت عقبا نداشته باشد و در قالب آموزه های خُرد و تجربه های رو به شکست و پیروزیِ دنیایی که بارها شاهدیم قابل اجرا باشد. گاهی حرارت کم نیز با خود پختگی به ارمغان می آورد و شاید لازم نیست برای گرفتن عصارۀ نابِ آدمیّت از وجود انسان، او را به یکصد ماجرا و زندگی های پی در پی سوزاند و از دروازۀ این تعداد کالبد بی نوا گذراند که مشت همیشه نشانۀ خوبیست بر خروار شاید.

زندگانیِ یک فرد عادی از زمان تولد تا مرگ را در نظر آورید. ورود به زندگی همواره توام با درد، درازای زندگانی نیز همواره مستعد بروز مصیبت، اتفاقات متعدد و حتی جسمی که ممکن است اساساً از همان ابتدا در سلامت کامل نبوده باشد. اضافه کنید به آن بیماری ها، گرفتاری های ناشی از درمان، جنگ، اتفاقات قهری و غیره، همه و همه اگر قرار باشد در هربار زیستن به سبک معتقدان تناسخ تکرار شود می باید به انصاف خدایانشان شک کرد. حتی اگر هر بار بر پیکر متوفی گرد فراموشی پاشیده باشند،  بازهم برای یک ناظر آنهم در مقام الوهیتِ تام خوبیت ندارد که دانسته به سمت تکرار مصیبت برای یک فرد واحد برود که همین امر او را از مقام قضا بر چگونگی زیست بندگانش در زمین به زیر می کشد و در جایگاه استیضاحش قرار می دهد و سقوط جایگاه بر الهگان مسبوق به سابقه نیست مگر آنکه آن رب النوع، ناشی از هنر دست، ذهن و نگاه آدمی بوده باشد چون آدمی همواره بر نقایص خویش از دیرباز اقرار دارد.

خلاصه اینکه می بالیم به آیین خویش اگر در این حدود به تصورات واهی نپرداخته باشد و در محدودۀ عقلانیات باقی مانده و از آن عدول نکرده باشد. در چنین حالتی، انسان هیچگاه دچار سردرگمی و پریشان احوالی در زمان تفکر به عاقبت خویش نخواهد شد و حتی از آن به نیکی یاد خواهد کرد. او در دایرۀ دیدگاه خداپرستانه خود مصالح انسانی، سطوح تحمل و جزای خیر در عقبا را در نظر آورده و همواره می کوشد تا اعمالی هر چه بهتر از وی سر بزند تا جایگاه بهتری در پیشگاه خداوندگار خویش حاصل آورد. در باور ما وعده گاه واپسین جایی در نزدیکی زیستگاه نخستین ما (بهشت) ترسیم شده و این نزدیکترین رویای دور ماست که می دانیم به کوشش دست یافتنیست، هرچند ممکن است این دشت خرم بر خلاف وعده ها به یک حس خوب و حُسن همجواری با خدا خلاصه شود که الحق تمام آدمیت همین است. پس چه لذتی والاتر از تجربۀ مجدد آن سرای نزدیک و چه عذابی بیشتر از آنکه بنده با مقصود و مراد خویش فاصله یابد که این دو واقعه خود مبین آتش فراق و شیرینی وصال در باغ فردوسند.

در نهایت هرچقدر یک هندوی معتقد، به باور خود اصرار می ورزد، ما نیز هم و از جایی که خدا گفت در نحوۀ پرستش بر هم خرده مگیرید و هر نفس در نوع پرستش خویش آزاد است، به پیروان این مسلک احترام گذارده و تا انطباق تمامی نظریه های خدا جویانه صبر خواهیم نمود. می دانیم در برابر عظمت یزدان روزی به یکرنگی و همپوشانیِ محض نایل خواهیم آمد. روزی که تمامی مناظر در یک منظره خلاصه شوند و کوهها نیز از آن جهت جابجا شوند که می بایست بعنوان سَمبُل عظمت و صلابت بر این اتفاقِ جهان شمول کُرنِش کنند، فرو بریزند و سر بر آستان بی مثالش بسایند چراکه تبلورِ حقیقت در صورت بروز، بر اندام دنیایی که ما می شناسیم لرزه خواهد فکنـد.


بر بـاور خویش ماندگـار باشید و با طـراوت

نوشته شده توسط ن. بهبودیان/ بهار 1401

 

 

نظرات 1 + ارسال نظر
فرزانه سه‌شنبه 24 خرداد 1401 ساعت 01:24 ب.ظ

درود بر شما جناب بهبودیان
مدتی است با خواندن چند کتاب در باب سرنوشت انسان خصوصا مبحث تناسخ، ذهنم به شدت به چالش کشیده شده بود. گاهی با نگاه عمیق به این نظریه، تا حدودی عادلانه می پنداشتمش. گاهی می ترسیدم از این تدارم هبوط در کره ی خاکی با تمامی تلخی هایش. گاهی همچون شما به نظرم منصفانه نمی نمود و ..
اما با خواندن این پست ارزشمند، امیدوار شدم به مهربانی و گذشت پروردگاری که همواره به مهر بر بندگانش نظر داشته.
س‌پاس از شما دوست فرهیخته و والااندیشم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد