ایدئولوژی پنهان

ایدئولوژی پنهان

دست نوشته های ناپیوسته ی ن. بهبودیان
ایدئولوژی پنهان

ایدئولوژی پنهان

دست نوشته های ناپیوسته ی ن. بهبودیان

اقیـانوسـی به وسعـتِ یـک استکـانِ چــای

به نام خدا

توی دریا شناور میشی

بعد از مدتی یه لنگرگاه پیدا می کنی؛ با خودت می گی یه چند روزی رو همینجا می مونم.

چند روز میشه چند سال.. .

و بعدش دیگه یادت می ره می خواستی کجا بری.

یهو متوجه می شی که دیگه اصلاً برات مهم نیست کجا داشتی می رفتی.. .

چون از همینجایی که هستی خوشت میاد.

واسه من که اینطوری بود...

فکرشم نمی کردم انقدر خوشم بیاد.

حالا مدّتیه که یک شهر کوچیک و دوست داشتنی اطراف خودم تنیدم.. این دگردیسی واقعاً معرکَست.

در باور من، زندگی از دریا شروع میشه.. اینکه دریا فقط مرده ها رو پس می زنه یه تصّور اشتباهه!

چون زنده هام اگر لیاقتِ شناور بودَنو نداشته باشن، یه روزی پَس زده می شن..

درست مثل یک مُرده که دیگه ازش کاری ساخته نیست!

به حبابهای معلّق در استکانِ چای نگاه می کنم.. .

با سرسختی خاصی به جداره های استکان چسبیدَن یا بعبارتی پهلو گرفتن..

مثل همون قایق.. . مثل همون آدم..

مثل یک حباب بی سرزمین و معلّق، که نمی دونه یه ثانیۀ دیگه هست یا که نه.. .

به این داستان پردازی کوتاه خندم می گیره.. چای رو می نوشم ..

کمی بیش از حد انتظار سرد شده؛

اما به خودم می گم:

" این گرم ترین چایِ سردی بود که تا حالا نوشیدم ".


 

نوشته شده توسط ن.بهبودیان/ بهار 98

نظرات 2 + ارسال نظر
بهامین چهارشنبه 25 اردیبهشت 1398 ساعت 02:11 ب.ظ

متن فوق العاده ای بود .

سلام،
نظر لطف شماست
متشکرم.

ثریا سه‌شنبه 17 اردیبهشت 1398 ساعت 10:00 ق.ظ

چه زیبا و حقیقی

مرسی عزیزم

آره حقیقت داره.. .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد