ایدئولوژی پنهان

ایدئولوژی پنهان

دست نوشته های ناپیوسته ی ن. بهبودیان
ایدئولوژی پنهان

ایدئولوژی پنهان

دست نوشته های ناپیوسته ی ن. بهبودیان

آموزشگــاهِ بهشــت.. .

به نام خدا

عده ای را در نظر آورید که صرف نظر از هدفی که دنبال می کنند، نسبت به اثبات پرهیزگاری و معنویّت خویش بر سایرین اصرار زیادی دارند و روشهایی در همین باب را نیز به شما پیشنهاد می نمایند.. جهان از دیدگاه این جماعت، به آموزشگاه بهشت می ماند و می پندارند گذرگاه باریکِ انسانیت تا نهایت و کمال وی ، در گرو سبک هدایت و کیاست و سیاستِ کارآمد آنان می باشد و به حکم انتسابی که آسمانی و دیرینه اش می دانند، خود را تنها کلید دارانِ مسلک خودساخته شان می دانند بی آنکه ابواب کنکاش بر اصل و نسب این مقوله را، بر احدالناسی گشوده باشند. چه چیز از این سـو، انسانی که زادۀ آزادیست را مقیّد به قبول نسخه هایی به ظاهر تضمینی می نماید که از هر یک به طریقی صدای موهوم زنجیر به گوش می رسد.. آیا این اتفاق به منزلۀ پایان خردورزیِ انسان در انتخاب مراتب معنوی وی خواهد بود و او آنقدر در کسب تقدیر خود از این حیث ناتوان است که برای بازشناسی جایگاه خود و حتی خدا، هم نوع خویش را تا بدین حد واسطه قرار دهد که بجای او و به همان میزان، در ترسیم روش ها دخیل بوده باشد..

چه بسا تعریف آنها از دنیا، گردابی باشد فروبرنده و سرسخت که سراسر سردرگمی و گمگشتگی با خود به ارمغان می آورد.. و در مقابل، فنونِ رهایی از این مخمصه تنها به ید توانای همین جماعتِ راهبَر میسر باشد. پیشنهادات در این زمینه حاکی از آن است که برای دستیابیِ حداکثری به حظّ معنوی می بایست چشمها را فروبست و دل قوی داشت، چراکه می گویند چراغ هدایتی که آنان پیش آورده اند خاموشی نگیرد و جُز طریق صحیح نپیماید و لسان دارنده اش جز سخن صاف و درست نگـوید.. و بدینسان انسان، دومین دریچه را پس از خردورزیِ خویش، که همانا بینایی و بصیرت او باشد را در کمال احترام و در نهایت خلوص قلبی که می پندارد دارد، فرو می بندد و تسلیم راهنمایانِ به اثبات نرسیدۀ خویش می نماید. می ماند آن عامل سوم، که قوۀ سخنوریست که اولین و بهترین طریقِ ایجاد ارتباط دو سویه است شاید و انتظاری که از این قریحۀ قهار می رود آن است که در موقعیت صحیح خویش که همانا مواجهه انسان با خدای خویش است به کار آید، تا به احوالاتِ خوش احتمالی میان آن دو، دامن بزند.

اما از جایی که عملگرهای هوشمندِ این جماعت، به هر گونه عوامل میان بُرنده حساس بوده و آن را مُخلِ طریقت مَنفعت طلبانۀ خویش می داند، آن را نیز ابزار قرار داده و ضمن کوفتَنِ مُهر خویش بر آن، مُهر دیگری نیز  تحت عنوان سکوت، بر لبهای مستمعین قرار داده و نا گفته پیداست که هرگونه سُخنی که مرافِق و موافق آمال آن مدینه فاضله که پیش از آن، بدست پر خاصیت خویش ترسیم نموده اند را روا ندانسته و چه بسا جامۀ مُعاند نیز بر وی بپوشانند تا هر چه بهتر و در اسرع وقت از مضرّاتِ حضور وی رهایی یابند.. که هر ذهنِ روشَنی، به چراغی روشن مانند است که قادر است روشنای محفل این دوستان را به سمت و سویی دیگر متمایل سازد که جزءِ آفاتِ شناخته شده در این باب تلقی می گردد و راهکار آن خاموشیست.. در قاموس آنان مُعاند از هر قِسمی که باشد، در جایگاه مخالفت با فرامین الهیست و مستوجب عقوبتیست که نشانه های آن در همین دنیا و بدست آنان پدیدار خواهد شد. و به اعتقاد آنها هر گونه تادیب که در انتخابِ نوع آن، جماعتی دخیل بوده باشند ثوابیست که اول شامل حال گناهکار شده و نام آن زلالی و بخشودگیست و سپس به سایر مطلعین خواهد رسید.. پیشنهاد دوستان این است که قبل از انتخاب سنگ ابتدا نیّت کنید.

از کف دادن همین سه (خردورزی- سخنوری و بینایی) ما را بس، که در جامۀ انسان دست آموزِ مقیّد به سرنوشت خویش در آییم و اندکی نیاندیشیم که تعامُلِ  چه مجموعه عواملی توانسته اند افق پیش روی ما را تا بدین حد سخت و دست نیافتنی نمایند. و به تبع آن از خود نخواهیم پرسید که چرا  دست یافتن به رضای پروردگار اینقدر دشوار است و صعب؟ و چرا در گروی رضا و عدم رضایت بندگان برگزیدۀ اوست که اصل برگزیدگی این دوستان نیز در جای خود، جای بسی مجادله و مباحثه دارد. و جواب را  اما، می توان در میان همین حاتم بخشی هایی جُست که سابقِ بر این، از وجود خویش ارزانی داشته ایم و تمام حواس را نیز به پیوست، بعنوان گارانتیِ آن. مجالی که یکی پس از دیگری خرج سایرینش نمودیم که بجایمان اندیشه کنند، بلکه این مقولۀ دشوار را به درایتی که از آن دم می زنند و  به روشهای قاطع و برّان خویش آسان کنند و اندکی حواس پرّان ما را به اعجاز سُخنِ خود جمع کنند. اجازه دادیم تا بر آن گوهر خالص و بی ریا (دین) آنچنان انشعاباتی بیافرینند که حتی خود، برای بازیافتن طریق نخست آن سردرگم گردند، و مدام کلید ها را تعویض کنند تا اینکه احتمال کامیابی ها اینچنین مختصر گردد.

اما اگر این همه ابزارِ گران، که در بند بند وجود ما برای بازشناسی طریق دوست نهاده شده را، در جهت صحیح خویش معطوفش می ساختیم و به حیلت چرب زبانی های مُغرضانه، به این آنَش واگذار نمی نمودیم، ما را در آن دستگاهِ عظیم اعتباری بود شاید به میزان قـد و قوارۀ خود و به اندازۀ لباسی که ازبرای حضورمان در آن میعادگاهِ نور، به دستان هنرمند خویش دوخته ایم.. که هر چند مسیرِ دوخت آن، بارها به خطا رفته باشد و به رفویی دوباره ترمیم گشته باشد، لا اقل مطمئن بودیم که هر چه باشد، حاصل تلاش خود ماست.. خیاط هر چه ناشی بوده باشد، این اوست که بهترین خریداران است و در این فروشگاهِ هستی، واسطه معنایی ندارد .. او در هنگام ارزیابیِ آنچه که پیش آورده ایم، به هیچ کجا جز چشمان حقیقت جوی ما نظر نخواهد داشت و اینهمه بهر آزمون است تنها میان ما و او..  نه میان ما، (آنان) و او..

باشد تا روزی، از هر آنچه غیر اوست و در پوششِ مُدعیان دوستی با او حذر کنیم. تا هر چه بیشتر به درجات خلوص خود بیافزاییم و درجاتِ ذوبمان را در وی بدین وسیله کاهش دهیم... او مشتاق است تا ما را در حد اکثر خویشمان بازستاند و به انسانهای نصفه و نیمه و عاریتی، که سرنوشت و اراده شان را در طَبق های زرین به هم نوع خود اعطاء می کنند اعتقادی ندارد.. بیاییم و تحت تاثیر شورآفرینیِ تمرین شدۀ سخنورانِ قهارِ زمانه قرار نگرفته و با دید نقادانه تری به پیرامون خود بنگریم وگرنه زمانه، ما را به نقطه ای خواهد رسانید که به تعبیر فریدون، چیزی جز خودفروشیِ مَغزی نیست شاید...


نوشته شده توسط ن.بهبودیان/ تابستان 96

نظرات 1 + ارسال نظر
ساغر یکشنبه 11 تیر 1396 ساعت 06:53 ق.ظ

عااالی،عااالی ،دست مریزاد

سپاسگذارم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد