ایدئولوژی پنهان

ایدئولوژی پنهان

دست نوشته های ناپیوسته ی ن. بهبودیان
ایدئولوژی پنهان

ایدئولوژی پنهان

دست نوشته های ناپیوسته ی ن. بهبودیان

انیـسِ آسمــان، یا انسـان؟

به نام خدا



خدایا بیا تا باهم چند قدمی راه برویم.. بگذار کمی پاهایت در این راه باز شود به رَسـمِ ما.. . در راه از ریحانه های بهشتیِ تو برایت خواهم گفت.. آنها که لابلای پری از قـو می پروری و با هزارها چراغ  اُمیدی که در دلهایشان روشن می سازی، روانۀ فرودستشان می سازی.. . همان ها که چشم و چراغ محفلند از برایَت.. و ما نیز در سرآغاز، آنان را کمتر از پَریانِ درگاه تو نمی دانیم ...

آیا از سرنوشت آندَسته از این کودکان که اتفاقاً چتربازهای خوبی نبوده اند خبری داری؟ هیچ به نقطه ای که بر آن فرود می آیند دقت کرده ای. .. أسَفا، نقاط بیشماری را می شناسم که شایستۀ حضور و فرودِ این کوچک اندامانِ بُلند آشیان نیست. .. آنان همچو پرنده ای شور بخت که اتّفاق، از آشیانه شان به زیر می افکند، لَگدمالِ این بَختِ نامراد می گردند.. آنهم زمانی که هنوز نجواهای دلربایَت از فوایدِ آزمونِ دنیا، در گوشهای کوچکشان زنگ می زند. . ببیـن!  هنوز هم تنِشان کهرُبای کوی توست و کمترین اُنس ها را با زمین دارد، که اینچنین گرفتارِ چنگالِ تیزِ تَقدیر گشته اند و تو حتّی رهایی آنان را نیز  به دل رَحمیِ احتمالیِ همنوعشان گره زده ای.. .

سردت شده؟ آری اینجا زمستان ها بیداد می کند. . نِگـاه کُن به صورت بشّاشِ آن کودکِ بی خانمان و ببین چطور برفها بی رحمانه او را همچو نگینی در میان گرفته اند.. او در بدترین شرایط ممکن، شادمانه هایش را تقدیم تو می دارد و با این کارِ خود، مرتبَتِ تو را نشانه رفته، یادآور می شود که چقدر در حال امروز وی موثر افتاده ای... چشمانَش که تیزبینانه تر از هر زمان دیگریست در پی گفتگوست و از جایی که او هست، تنها به نظاره و سکوت تو قناعت نخواهد نمود ..

یقین دارم که حتماً شَـرمِ حضور والدینَش را خواهی پذیرفت.. . می دانم که دلایلَت هرگز در ظروفِ فهم ما نمی گنجد امّا با لرزه ای که روز و شب از سرما و هراسِ بی سرانجامی، بر اندامِ نَحیفِ این کودک پدید آمده چه می توان نمود. .. و چه چیز تو را تا به این میزان آرامَت داشته که به ناآرامی و تلاطُمِ بی پایان این دلِ مَحزون، و تن های رنجـور رضـا داده ای؟ تو را چه شده است خوب مَن... ؟

تو به هزاران نسلِ پدید آمده از نوع ما  با شرایطی اینچنین، از ابتدای تاریخ که از اولین لحظاتِ تولد تا گورشان، درگیر تأمین حداقل ها بوده اند سکوت کردی و از ایشان خواستی تا صبـر پیشه کنند. .. آری در فهم ما نخواهد گنجید عایدات و اکتشافاتی که ممکن است، نفسْ در کشاکشِ خرد شدن در  لابلای این ماشین خرد کننده (زمین) بهر سرای باقی بدست می آورد .. و این داستان همچنان، بر همه پوشیده و بر تو هویداست و رَوا.. اما ای کاش دنیا قدری دیرتر چهره کریـه و عَبوسِ خود را به آنان ارایه می نمود و آزمون پر ثمر تو، از ابتدا با سوالات سخت شروع نمی گشت. .. سوالاتی که ایشان برای پاسخ بدان چیزی در چنته نداشته باشند.. و کاش مجموعِ این قضایا هیچگاه تا این حـد متوهّمشان نمی ساخت که شاید تو خدای توانگرانی و خدای آنان چندیست که خفتـه است.. .

حال که در جایجای این کره خاکی، اوضـاع بر همین منوال در حالِ سپری شدن است و شکمبارِگان نیز به کمتر از این ها راضی نیستند از سهمشان.. و هر چیزی را به اشتراک گذارند جُـز سایبانهای اَمنِشان و آنهمه که روزیشان می پندارند، و اتفاقاً آنان نیز همچون تو به آینده ها ایمان وافری دارند و بهترش می دانند از امروز، تنها دل خود و آن موجوداتِ کوچک را خوش می داریم به وعده هایی که قرار است از عَدلِ تو سر بزنَد هرچند زمینه های بروز این عدل در زمین مُحیا نشده باشد.. و یا اینکه تو در ما، لیاقت را آنچنان که می جویی نیافته باشی...

حتماً تعجب نخواهی نمود اگر حَرفِ چشمانِ کودکانی از این دست، این بوده باشد که تو خدای فردایشانی و همواره فرداها را آنگونه شناخته باشند که جهان از لوثِ وجودشان پاک شده باشد.. همچو لکه ای نکبَت بار که از مکانی به مکان دیگری تُف شده باشد!


من بجای تو خواب کتاب می بینم، نخورده ای نان و نَـذرِ کباب می گیرم

به زیر سایـۀ کوچک تو پناه می جویَم، به گِردِ غیرَتِ خفتـۀ خود  قاب می گیرم


...


(لحن بکار رفته در این روایت ساختگیست و تنها برای بزرگنمایی موضوع، ساخته و پرداخته گردیده است)

 



((گزارش تصویری امداد رسانی به این کودک و خانواده اش))


روی عکس کلیک نمایید


و بدین ترتیب زمینۀ آشتی با خدا مهیا شد


نوشته شده توسط ن.بهبودیان/ پاییز 95

 

نظرات 2 + ارسال نظر
دختر بهمنی دوشنبه 15 آذر 1395 ساعت 08:44 ب.ظ http://dokhtarebahmani.blogsky.com

بازم همین که آخر قصه ی این پسر کوچولو پایان ِ خوب داشت ،جای شکرش باقیه....

نمیدونم... در خدایی خدا که شکی نیست ،در مهربونیش ،حکیم و عادل بودنش ...
اما گاهی وقتا صبرش خیلی زیاد ِ.... اونقدر زیاد که منه بشر تحمل این همه صبرش رو ندارم... ظرف صبر من کوچیک ِ و الا حتماً هر چیزی دلیلی داره و وقتی!

دنیا پر از بچه هایی که سرنوشت شون با سرنوشت این طفل معصوم یکی ِ....
اینکه آخر قصه ی زندگی اونام خوبه یا بد ،متاسفانه هیچ نظری ندارم.... فقط میتونم آرزو کنم که اون باور بچگیم که آخر قصه ی زندگی همه ی آدما خوبه و اگه خوب نیست یعنی آخرش نیست ،واقعیت داشته باشه...

هر کدوممون توو همین مدت زمان کمی که فرصت زندگی داریم باید دست یکی رو بگیریم و کمکش کنیم تا پاشه و رو پاهای خودش وایسته... میگم باید ،چون اگه میخوایم دنیای جای قشنگتری بشه گاهی وقتا "باید" مهربون تر باشیم ،صبور تر....

بله،
شاید خدایی که معتقده اکثر خصیصه هاش رو به بنده های خودش هم عطا کرده، قصد داره تا ما آدمارو توی این زمینه هم شبیه خودش ببینه.. دستهایی که در عین توانگری می بخشند، نگاه هایی که تابِ بی تابی مردم رو ندارند و مهر آدمهایی که از هیچ جنبندۀ آزرده خاطری پوشیده نیست.. و بچه ها که جای خودشون رو دارند.

اما نمی دونم چرا وقتی آزمونها، ما رو می رسونن به جایی مثل کمک به همنوع، همیشه یجورایی داریم لنگ می زنیم و در یکچنین مواردی، اول از همه به نقصی که ممکنه با بخشش در دارایی هامون ایجاد بشه فکر می کنیم.. . در حالی که همون خدا میگه من وسعت دهنده مال و نعمات هستم و همیشه سهم انسانهای بخشاینده رو بیشتر در نظر خواهم گرفت. .

از اونجایی که احتمالاً هیچوقت وعده ها قانعمون نکرده.. . شاید بهمین دلیل باشه که زیر دست ها رو هم به انواع وعده ها در تعلیقی دراز مدت قرار می دیم. .. در توزیع مناسب داشته ها، مرزی میون ما و اونها وجود نخواهد داشت و در اون حالت، چه دنیای زیباتری خواهیم داشت..

موفق باشید

مداد کوچک شنبه 13 آذر 1395 ساعت 06:56 ب.ظ

وَ سلام


کمک کردن به این گونه افراد ، تمدیدِ عمر است بی شک .
پاینده باد و تپنده قلب کسانی که به فکرشان اندْ .

من به جای تو خوابِ کتاب می بینم

به قدری اشک دار بود که .... لاجرَمْ سه نقطه چیـــــنْ .

برای حالشان دعا خواهم کرد . برای خوب بودنِ حالشان

خیلی موفق باشید جناب بهبودیان


برایتان :

http://photos03.wisgoon.com/media/pin/photos03/images/o/2016/11/30/18/1480517021378650.jpeg

سلام به شما

شاید بتوان کاری کرد.. . شاید
تا این تَقدیرِ بَدسگال، دستِ خویش از سر باغچۀ نونَهالانِ میهَن و این بِستَرِ پُر ثَمَر بَر کشَـد.. چراکه آنان شایستۀ بهتَرین سایبانها هستند و امروز گرفتار فقدان آنَند...

سپاسگذارم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد