ایدئولوژی پنهان

ایدئولوژی پنهان

دست نوشته های ناپیوسته ی ن. بهبودیان
ایدئولوژی پنهان

ایدئولوژی پنهان

دست نوشته های ناپیوسته ی ن. بهبودیان

آنســویِ مستطیـلِ تاریــک

به نام خدا

چرا فکر نکُنیم در همین شبِ گذشته که برای خوابیدن به بالین خود رفته ایم، اتفاقاً نقطه ی پایانیِ زندگانیِ ما رَقم خورده باشد. .. و ما اصطلاحاً دارِ فانی را به حال خود رهانیده باشیم.. . و با وجود اینکه به نظر می رسد جهانِ صُبحدمان، همان است که هَمه روزه تجربه اش می کنیم، اما شاید هَمانی نباشد که به وقتِ زندگانی، در آن زیسته باشیم و تَنها صورت و نسخة دیگری باشد از قُدرتنمایی پروردگار در عرصه ی آفرینشی دیگر.. که در آن صورَت، حتّی رویدادی در این اندازه ها نیز از حیطه یِ تواناییِ وی خارج نَبوده و نیست..

او که هیچگاه راساً راضی به رنجش خاطرِ بندگانِ خود نیست با وجود بشارتهای متنوّع در باب و نحوه ی عُروج، و وَقایعِ پس از آن، خواسته باشد تا بدینوسیله و در ادامة مسیر پیموده ی هر کدام از ما، دنیایی بیافریند با همان خصوصیاتِ شناخته شده که سالیان مُتمادی به زیستن در آن خو گرفته ایم.. با همان آدمها و با همان جزئیات و روابط و با همان کارکِردها.. . تنها با این تفاوت که اینبار، تنها واقعیتِ انکار ناپذیرِ داستانِ بُزرگ خلقت، ما بوده باشیم و مابقی همه موجوداتی باشند به عاریت گرفته شده، از وجودِ اصلیِ خویش در عالم پیشین، که نَقشها را مطابقِ آنچه که سابقاً از آنها صادر می شده ادامه می دهند.. . بعبارتِ دیگر، جهانی نو بَهر هرکدام از ما شکل گرفته باشد و نیّت از احداثِ آن این بوده باشد که ما را به سرایِ باقی بِنحوی هِدایت و مشایعَت نمایند که تغییرات در آن، آنطور که برای ما از شَبِ اول قبر و الی آخر، گفته اند آنی و دَفعی نبوده و انبوهِ هَراسها آنطور که مُتصّور است، به یکباره ما را در بر نَگیرند... .

سوال اینجاست که آیا خداوندِ مُقتدِر، با تمامیِ پیچیدگی های ذاتی و کشف ناشدنی خویش، آنقدر که وعده ها آنرا ترسیم می کنند، قابل پیشبینی و مُطابق اسنادِ رواییِ کتبی و شفاهی و نَقلی که به ما رسیده است عمل خواهد نمود؟ و یا اینکه تفاوتهایی شِگرف در انتظار ماست از نحوة آن دگرگونیِ عجیب، که همیشه از آن بعنوان مَرگ یاد نموده ایم. . مگر نه این است که او مرگ را در ادامه زیستن آنهم در شرایطی دیگر تصویر می کند پس دامنه ی اتفاقهای پیش رو می تواند مَحدود به مُستطیلی، که روزی ما را در آن می خوابانند و وقایع ظاهراً شایعِ پس از آن نباشد.. هَرچند جِسم فانی، در دنیایِ بَر جای گذارده آهنگِ زوال به خود گرفته باشد امّا ما در آن وادی، و بارِ دیگر از همه جا بی خَبَرتر، ماجرای نَفسانیتِ خویش را در جِسمی مُتناظر و در همان هیاتِ پیشین، ادامه دَهیم و شَک هم نکُنیم که دُنیای در جریان، غیر از دُنیایِ معمولِ همیشگیِ ما باشد...

روزهایِ مُتمادی به همین سَبک بگذرد و رفته رفته جهانِ نوپایِ پیرامون، بسته به آنچه که در دورانِ پیشین از ما سَر زده باشد، تغییرات اندکی کُند..، گاه با ما، هَمان شود که با دیگران نموده ایم و در هَمان تَنگناها که افرادی به واسطة خَطایای ما افتاده بودند، بیافتیم و تصّور کنیم که تمامی این اتفاقات، رویدادهایِ عادیِ دنیایِ ما هستند. ما غرق باشیم در انجامِ هَمان عِبادتها و رِذالتها و دُنیایِ پس از این، با آهنگِ مُلایمِ مخصوصِ به خود، آنچنان روح ما را صِیقل دهد که از کژی ها و اصرارِ بر آنها دست برداریم و تمامیِ ناصافی هایِ اخلاقی و رَفتاری، در نفسِ ما هموار گردد.. آنچنان که می بایست، هَر بنده ای که خداوند به سوی خود فَراخوانده است، باشد.

و ما در حالی، آن تونلِ تَطهیر کُننده و صَفا بَخش را ترک می گوییم که اینبار دیگر مُتوجهِ تغییراتِ خود شده ایم، و نَه تغییراتِ جهانی که ما را بهر مشایعت، در بر گرفته بوده است.. چراکه دیگر چگونگی و کیفیت وَصل و پایان این حَصر است که مهم است، و نه وَسایلِ تحقُّقِ آن.. چرا تصّور نکنیم، این برزخ نیست که میان ما و بِهشت بَرین، وَقفه می اندازد بلکه این خودِ ماییم که به میزان اِنحرافِ خود از آن مَسیرِ مُستقیم، می بایست وقت گُذارده و جهتِ طَریقِ دُرُستَش به این بهانه، تَصحیح گردیم و دنیایِ دیگر که از جنس دنیای اول است فُرصتیست شاید جِهت صَحیح شُدنِ تمامیِ غَلط های ما که همانا خداوندِ دانا، بنده ها را بی عیب و غَلط می خواهد... مَرگِ ما شاید بِدان کیفیت نباشد که گفته می شود تاریکی های گور، ما را در بَرِ خود می گیرد و بر پیکرِ هُشیار شده یِ ما فشارها وارد می کند، بلکه شاید زمانیست که تمامیِ انوارِ موجود در عالمِ هَستی به سمت ما هجوم می آورند و ما را تا سَرحّد امکان بالا می برند... به نظر شما کدامیک از این حَدسیّات، مُنطبِق تَرند بر مِهر خداوندی که تا بحال خود مستقیماً، باعثِ رنجشِ آدمی نَگشته است مَگر انسان در رَنجشِ خاطرِ خود و دیگری نَقشی ایفا کرده باشد؟!

آیا دنیایی که امروز صُبحدمان در آن چَشم از خواب شبانه می گشایید، هَمان اولین دُنیاییست که جِهت تجربه در آن چشم گُشوده اید.. . و آیا اگر بر حَسبِ اتّفاق، روزی اندک تغییرِ سازنده ای در خود احساس کنید، آن را به حِساب خود و دِرایتِ خود خواهید گُذاشت یا دُنیایی که اینَک موفق شده است تا شما را در جهت لبخند خُداوند، اندکی تَغییر دَهد؟


موفق باشید

نوشته شده توسط ن.بهبودیان/ بهار 95

 

نظرات 1 + ارسال نظر
مداد کوچک چهارشنبه 5 خرداد 1395 ساعت 11:29 ق.ظ http://medadekuchak.blogsky.com

وَ این گونه شد که سلام روشنایی آورد از نوعِ زایشی دیگر ، تولدی ابتدایی صد درصدْ . وَ سلام آغاز شد و صبحدمان، طعمِ روزمره گی را تست کرد و زنده گی شروع به گذر کرد .
زنده گی مثلِ علی " علی وار" و مرگ به سانِ مرگی که حسین " حسین وارانه " با کیفیت ترین زنده گی .
رمزِ جاودانگی ما در آن مستطیل تنگ و تاریک : کیفیتِ زیستنمان در این مربِّع وجود هست ، اینکه خیر را مستقیم ، و غیرمستقیم که چه بهتر، تزریق کنیم بر شرهای ریخته شده ی گوشه گوشه ی این دنیا ، این که مرگ را جلوی چشمهای خودمان با انگیزه ای صدچندان ببینیم یعنی ما قدم در راه تولدی دیگر نهاده ایم و آلزایمری بین المللی نگرفته ایم که کور نیستیم و دنبال مرگ حقیقی مان هستیمْ .که مرگ حقیقی مان میلاد دوباره مان با نهادی دگرگونه هست به شکلی که در قرآن نوشته شده به همان شیوه . این روزها که عزادار نبودن های آشنایی هستمْ بیشتر غرق در فکرِ یک شامی غریبانه در فکر یک تحولی که هدایت بخشِ این زندگیِ هرروزه ام باشد ، این که در تنهایی مطلق خدا با ما هست و صبوری مان را برای نثار فاتحه ای ، ملاحضه کار هست این خودش مایه ی سرمستی مان هست که در هر حالتی خدا با ماست .

چشم از خواب که گشودیم انسانی ابتدایی بودیم خیلی از شکل و گونه و گونه های آن انسان ابتدایی فرق داریم ، ما مدام تغییر می کنیم و مدیون همان تغییراتی هستیم که ما را به شکلی سازنده تر رهنمون می کند و با اینگونه تغییرات به پیشوازِ دنیایی دیگر می رویمْ سعی کنیم موجباتِ سرخوشی افراد را فراهم کنیم قبل از خوابِ ابدی مانْ .

مثل همیشه مطلبی که ما را از پهلوی روز به پهلوی شب فرا می کشد . که روشنی و تاریکی را جلوی چشم هایمان . مثل همیشه سرشار از فکر و فکر و فکر
و سرشار از وفاداری اند واژه هاتان در مقابلِ این خانه ی مَجازی.

در آخر یادِ این سطر از امیر خسرو دهلوی :

پارسایی را که مشغول دعای خویش بود....


سرفراز باشید و روزهاتان نیماییِ خالصْ.

سلام ..
الحق که فراسوی مرگی چنین حقیقی، لاجرم تولّدی دیگر است در انتظار و شاید تمام دنیایِ هم اکنونمان، تنها تلاشی باشد نیم روزی آنهم برای تحقّق همین مُهّمِ ابدی، که شما هوشمندانه بر شمرده ایدَش..
علامتهای سوال هرچه بزرگتر، تلاشِ آدمها برای بازشناختِ چَند و چونَش، هر چه بیشتر... حال می خواهد مسئله ای باشد روزمّره، که گره از امری دنیوی باز می کند و شاید هم ندانسته و نشناخته ای تا بدین حَد مَرموز و وَهم آلوده... درست مِثل حالتِ رفتن و چگونگی ماندنمان در آن واپسین شرایط..

ما همان مربّعهایِ کوچکِ ذی شعورِ بُزرگ پازلِ دُنیاییم که با چینشِ مُنظمِ خداوندی فراهم آمده ایم، بدیهیست که با حذف و فقدان هر یک از ما، در استواری و کلیّتِ تصویر ما خِللی "جُبران پَذیر" رُخ دهد..، چراکه تا زایش هست، آن را تا قیام قیامت تضمینَش می نماید. .. کسی که به دوام ما، تحت هر شرایطی اصرار داشته و دارد، خود حتماً قبلاً سرایِ دوامِ هر یک از ما را هر چه مُصفّاتر آراسته است.. و شاید صحیح نباشد که ما در اقامه عزا و اقسامِ بیشمارِ این روزهایَش، تا حدّی اِفراط نماییم که چشمان آسمانیان را نیز بی سبب، تَر نموده باشیم..

ممنون از حضورِ بی شائبه تان، مستدام باشید و موفق باشید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد