ایدئولوژی پنهان

ایدئولوژی پنهان

دست نوشته های ناپیوسته ی ن. بهبودیان
ایدئولوژی پنهان

ایدئولوژی پنهان

دست نوشته های ناپیوسته ی ن. بهبودیان

سطح زیر کشت

به نام خدا 

کشتزار، پهنه پر برکت سبز رنگیست که در خود گیاهان، فراوان دارد و معیشت بی واسطه ای را یاداور می شود که نیاز به پالایش و پردازش چندانی نداشته و صاف و عاری از افزودنی های مجاز و غیر مجاز، آب می خورد و دانه می خوراند. شهر، پهنه پر حرکت و خاکستری رنگیست که در خود آجر، آهن آلات، رفاه و البته آه فراوان دارد. ما فرزندان طلاق عصر جدید از تردی خاکی هستیم که این دایه مهربان پاک نهاد را فراموش می کند و شیفته ی سمبل های نو خاسته ای می شود که بیشتر از مواد آمیخته بهم شکل یافته و توده های آنان، آسمان تنوع طلبی را می خراشند.

سنگ، هنوز سرسختی بی مثال خود دارد اما وقتی با آرواره های سهمگین دامپتراک های موجود در معادن مواجه می شود، می شکند و غرور طبیعت نیز از پی آن. کارخانه اما هوشمندانه تر به سراغ عناصر نهفته در آن می رود. فلزات سنگین از قعر زمین های مستعد، همانند درختانی وحشی سر بر می آورند، تلفیق می شوند و ساقه می دوانند و سر از کوره هایی در می آورند که رگ خواب آنان را خوب می داند، این خود حاکی از آن است که قطعه ی رام نشده و خام، هرچقدر هم چقر و ناگسستنی باشد، اگر با میزان معینی از حرارت و ابزار همراه گردد، رام شده و سر به هر فرمانی خواهد سپرد. آهن و آلیاژ های مشتق از آن، خم شده و در بستر نرم  اسباب و وسایل آدمی به خوابی طولانی می روند. خوابی که تا شکستنی و حرارتی دیگر، ناگسستنی و آرام خواهد بود.

 

                         

برخی روزانه بدنبال رگه های خفته از آن، در انبوه سالیان درازند که به زیر بستر خاک اندود زمین آرمیده باشند. هدیه ی اعصار دور، دانه هایی سخت از جنس بلور، سرب، آهن، منگنز و ... که در نگاه اول به هیچ چیز شبیه نیستند و سرشارند از نازیبایی بکری که جز بوسیله اهل آن قابل شناسایی و پرداختن نیستند. نقطه مقابل ملموسی در برابر فلزات نجیب، که طلا و نقره از جمله آن فلزاتند. فلزی که حتی سنگ آن قادر است تاثیرات اغواگرانه خود را در چشمان بیننده شروع کند درست مثل ماری که روزی به جان زمین و سپس آدمی افتاده باشد، وسوسه انگیز و خیره کننده و البته گران و دور از دسترس همگان.

میل به استخراج بیشتر، همه ساله انسان را به قعر تاریک و مرطوب زمین می کشاند. دنیایی که به گرد تنها یک تفکر شکل می گیرد، درهای ترقی عصر حاضر را به سوی مقتصدین معتقد به انقلاب صنعتی می گشاید. تفکر"گسترش شهر نشینی".

هرچند که تو در شکلگیری این انقلاب، سهمی نداشته باشی اما امروزه تنها با شهر نشینی خود ثابت خواهی کرد که پیروی همان تفکر عصر حاضری و به هر گونه تحول، از جنس تخریب، به قیمت ساختمان بیشتر و بلندتر، تن داده ای. شهر نشینی، همچون طفلی که پیش از این، مذهب را  از والدین خویش به ارث برده باشد بر تو دیکته شده و تو آن را همانند تنفس، باور می کنی. عادی و گم در روزمرگی بیمارگونه. باور تو می گوید تمام دنیا می تواند سطحی زیر کشت باشد و لزومی ندارد که این سطوح حتما، کشتزار و دمن باشد یا جنگل و مراتع حاشیه شهر یا حتی دریاچه و سواحل زیبای اقیانوس. مهم این است که آن بازی، که دیروز توسط قماربازان قهار توسعه شروع شده، ختم به غیر نشود و به نفع برنامه ریزان کنونیش ختم به خیر گردد.

سهم تو در این میان چیست؟ چه چیز را فدای بدست آوردن آن کرده ای؟ خطرات روز افزون سلامتی روان و جسم، در کمین توست و تو در ازای استنشاق بخارات سمی کارخانه های رو به رشد، تنها به داشتن یکی از طبقات همان آسمانخراشی که باز ریشه در آهن دارد بسنده می کنی. هر چقدر هم که از حافظه خوبی برخوردار باشی و حتی اگر به جان یک یک آرشیوهای تصاویر و پویا نمایی های ابتدای قرن هم که بیفتی محال ممکن است بتوانی لحظه ای از سکوت تجربه شده در آن دوران را تجربه کنی. سکوتی از آن جنس، که با دم و بازدم مستمر طبیعت و  بده بستانهایش با عناصر ابتدایی حیات توام باشد، مدتیست که با گوش ها غریبه است و معنای آن با اندیشه ها.

 

نوشته شده توسط ن.بهبودیان/ بهار 93

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد