ایدئولوژی پنهان

ایدئولوژی پنهان

دست نوشته های ناپیوسته ی ن. بهبودیان
ایدئولوژی پنهان

ایدئولوژی پنهان

دست نوشته های ناپیوسته ی ن. بهبودیان

تمامیِ تعهّـداتِ سودازدۀ یک نویسنـده

به نام خدا

آنان که زیاد می نویسند خنده و گریستنشان در متونی خلاصه می شود که از خود بر جای می گذارند.. برای همین است که با اندکی تاخیر حال و روزشان را دریافت می کنیم، درک شاید. نوشته، این ترسیمِ الفباییِ دنیای خاموشانِ در خود فرو رفته، چیزی نیست که صرفاً با داشتنِ چهره ای در هم کشیده، میز تحریری از چوب بلوط و فنجانی نیمه نوشیده و ترَک خورده و ته سیگاری در حال سوختن، بر لبۀ زیر سیگاریِ نقره بتوان بدان دست یافت.. که مستلزم چاشنی های ذاتیِ دیگریست که بعضاً اکتسابی نبوده و نصب آن اساساً کارخانه ایست.. نوسیندگانی که در خدمت صنعت نشر و تیراژهای آنچنانی فعالیت دارند پس از مدتی، اغلب این عنصر ذاتیِ با ارزش را با بوتۀ فراموشی می سپارند و رئوس فعالیتشان را بر پایۀ درآمد زایی و صفحه آرایی هر چه زیباتر قرار می دهند و همچون خیک های متورم از ماست، شقیقه های خود را بی وقفه ماساژ می دهند تا بلکه آنچه مایۀ روزیست از روزنه های آن بیرون تراود و بدینسان مایۀ مباهات سر دبیر نشریه را فراهم آورده باشند.. تا بدینسان ستونِ خالی خود را به سرانجامی نه چندان مطلوب رسانیده باشند.. همینقدر که تحت لوای نامِ پرداختۀ آن نشریه خواننده، چیزی برای خواندن یافته باشد گویی هر دو جناح را راضی نگاه می دارد و کار ادامه می یابد.. .

غافل از اینکه هر گونه سرعت عمل در رویۀ نگاشتن بر خلاف انتظار، روح نویسندگی را کُنـد می کند آنچنان که قلم، هَمانندِ خودفروختگانِ بی پیراهن و چفت و چاک خواهد شد که دیگر از آنچه می آوَرَد لذتی نخواهد برد و همین حس را به گردانندۀ خود نیز منتقل خواهد ساخت و هر دو مأیوس تر از روز پیشین به ادامۀ این حرکتِ بیمار می پردازند.. . می باید کمی اصالت و ملاحت و بلاغت به خرج داد و بر این منوالِ کُهن، به چشم دیگر تکنولوژی های رایج روز ننگریست و به حال خویشَش وا گذاشت و هوای پیرامونِ او را بر هم نزد..  که نویسندگی اگر وضع حمل ماکیان نیز باشد، باید به او فرصتِ عمل آوری داد و در آن حالات طاقَت فَرسـا، مدام از وی و آنچه هنوز بر شکمِ خویش دارد خبر نگرفت وگرنه هم مرغکِ بی پناه آسیب بیند و هم تُخم وی درخورِ سفرۀ صبحانه ها نخواهد بود.

غَرَض اینکه شاید می بایست منتظر بود تا اثری شکل گیرد، متنی نوشته شود، تابلویی نقش بندد تا بتوان از پس آن، پدید آورنده اش را بیشتر شناخت و با روحیاتش بیشتر آشنا شد.. . گاه این شناخت، حتی در همسایگیِ اینان آنچنان که باید و منطقیست اتفاق نمی افتد مگر آنکه روزی، خود در جهت افشای خویش همتی بهم آورند.. و اینهمه چیزی نیست که انتظار داشته باشیم بر زیر فشار دگنَک و اتاقِ تاریکِ استنطاق، بدرستی بازگو شود.. و باید یقین دانست که جان مطلب همچنان در لفـّافه باقی خواهد ماند.

آنچه اینان در آثار خود بیشتر بر آن تکیه کنند و مدام بر آن اصرار ورزند را سَبک می نامند. حال همین سبک ها هستند که خط سیر فکریِ آنان را پر رنگ و عواطفشان را در قالب اثر، شفاف تر می سازد.. و نتیجه آنکه هُنرمندی را نَخواهید یافت که تنها با یک اثر به شهرت رسیده باشد.. درستی و مهارت وی در پر تکرار بودَنِ آنچه بدان می پردازد و به مرور به اثبات می رسد. او غالباً این امور را بمنظور جلب تشویق و ایجاد تشویش و البته نان انجام نداده و در جهت رضایت درونی خود حرکت می کند و با این کار روح پر تلاطم وی آرام می گیرد.. حال اگر عده ای نیز همچون بوته های بائو باب در این باب مغرضانه و از سَـرِ دستمُـزد، مطلبی در هم تنیده تحویل اجتماع دهند را نمی توان بسادگی در قلمروی قلمشان دانست.. که می بایست اصالت و ارادتشان را بررسی نمود.

از آن جهت که خود مدتیست دستی بر قلم می دارم و بر نگاشتن، هر چند کوتاه و مُنقطِع اصرار می ورزم  بر آن شده ام تا در لابلای متن های شکل گرفته، پیرامون ماهیت آنچه هستم و افرادی همچو من هستند توضیحاتی ضمیمه کنم تا فرق آن دو دسته (آنکه هست و آنکه زور می زند تا باشد) را بیشتر مشخصَش کرده باشم. . تصـّور کنید روزی برسد که تمامی شریانهای اساسیِ صنعت مسدود شوند و از ادامۀ کارِ خود عاجـز.. کلیه سیاست های اقتصادی جهان گره ای کور خورده و با شکست های اساسی مواجـه شوند.. معیشت مردمان این سیاره به خطر جـّدی بیافتد، دیگر بودجه ای صرف پرداختن به امور مکاشفات فرا زمینی و ارسال ماهواره ها و رصد ستارگان نگردد، آموزه های اولیۀ دینی براحتی در میان مردمان تسّری نیابد و غالب آنان بنا به دلایلی همه گیر رویگردان شده باشند، کاربرد اسلحه ها و مراکز ساخت آن تعطیل شود، نعش تعفّن یافتۀ آدمی هر کجا پراکنده شده باشد، میزان آلاینده های محیطی به سر حـّدِ خود رسیده باشد، دیگر سفری صورت نپذیرد و همه در حصارِ تَنگِ مرزهای خود محبوس شده باشند و از ارتباط با یکدیگر به هر تریبی که هست منع شده باشند و با انواع بیماری ها دست و پنجه نرم کنند و . . .  

اما باید دانست که حتی در آن شرایطِ حـاد نیز قلمها از حرکت نخواهند ایستاد و به کار خود ادامه خواهند داد  همانطور که فکـر.

این ابزارِ چنـد سانتیمتری، بیشتر از آنچه که به کاغذ متّکی باشد به ذهن پرورانندۀ گرداننده اش اتکـا دارد و کار خود را ادامه خواهد داد.. خواهد نوشت و در استیلای انسان بر آنچه که نتیجۀ ندانم کاری اوست نقشی دوباره خواهد داشت.. حتی اگر به عَصرِ سنگ نوشته ها بازگشته باشیم و اگر همه چیز را به باد فنا سپرده باشیم بازهم می تواند شروعِ دوباره ای باشد بر تمامی آن راه های پیموده و مُنجـر به شکست.. فراموش نکنیم که خداوند بر پایۀ قدرتمند ترین ابزار ممکن، که شایستۀ تحـریرِ گفته های اوست سخن گفته و آن کتابت است چراکه یقین دانسته آنچه که به تحریر در آمده باشد، بنا به خاصیتی که در آن نهفته است لاجرم تکثیر خواهد شد. . پس از اینکه قلم نامیراست و اندکی اعجاز هم در آن مـوج می زند تعجبی نیست که شاید به برکت این انتخاب، قدرت قلم در عینِ خاموشی بلند آوازه کشته و تمامی اعصار و ممالک را تحت پوشش خود دارد.

گاه اتفاق افتاده که مطلبی از حیث محتوایی که در خود دارد، آنچنان در تشجیعِ عواطف و افکار عموم نقش دارد که توانسته است پایه های حکومتی را سست نموده و یا بلعکس، استحکامِ آنرا تضمین کند. .. آنچه بتواند تمرکز و از هم پاشیدگی نیروی فکر را کنترل کند، کاربردی به مراتب کوبنده تر از سلاح را یدک می کشد و بهمین خاطر است که اکثر حکومتهای درون نگر، پیش از آنکه در صدد دفع حملات احتمالی دشمنانِ فرامرزی شان بر آیند، بر آنچه از زیر قلمها گذر می کنند نظارتی جانانه به خرج می دهند و بودجه ها آن صرف می کنند تا مبادا لطماتِ مُحلک از درونشان آغاز گردد.. پس اینجا دقیقاً همانجایی است که نویسنده می بایست نسبت به مَنظر و اهداف خود بارها توضیح دهد که حتی در این حالت، باز هم آنچه که به واقع هست، عایدِ اتاق های تاریک نخواهد شد و بیشتر جنبۀ تکمیل فرمِ فرمالیتۀ اعترافات را خواهد داشت تا اینکه هستۀ مرکزی را هدف قرار داده باشـد.

آنان که از جان و دل، نیروی ذهنی خود را به منظور نوشتن فراهم می آورند، احتمال کمتری دارد که بازیچۀ بازیگران وقت خود گردیده و به جهت خوشایند و ناخوشایندی آنان مطلبی را ترتیب دهند و اگر مطلبی را از این دست نویسندگان یافته اید که به ظاهر رنگ و بوی آلاینده و مسمومی داشته و اتفاقاً موافق احوالِ آقایان بوده باشد، اتفاقی نادر است که یا نتیجۀ سـوء تفاهمِ شماست و یا  ناشی از عدم تسلط کافی بر طیـارۀ ذهن بوده و باعث شده که نهایتاً فرودگاه مناسبی را برای فرود انگیزه هایش انتخاب نکرده باشد. بهترین و ماهر ترین خلبانها نیز بسته به شرایط فراهم آمدۀ جوّی، گاه طعم سقوط را چشیده و در خفیفترین حالاتِ مُمکن از آن صدمه ای دریافت نموده اند که خود مثال بجاییست بر این ذهن پرّانِ آدمی، که هر ثانیه به جایی سرک می کشد و با خود اندوخته ای بهمراه می آورد.. در حالی که مراد او از نوشتَنِ فُـلان متن، ذاتاً چیز دیگریست و این تعابیرِ نابجا هستند که او را همانند مومی مُنعطف، به هر حالتی که می خواهند شکل می دهند که عمدتاً صحیح و پر پایۀ علم نمی باشد.

البته در این میان عُنصر ارزیابیِ معیارها نیز می بایست از اصالت و اعتبار کافی برخوردار بوده باشند.. بدان معنی که برپا کنندگانِ اتاق های تاریک، آیا خود بر این صنعت واقف بوده و از صاحب نظرانِ لایق و شایستۀ این وادی محسوب می گردند یا که خیر.. و هر چه بیشتر پاسخ منفی باشد بدیهیست که آن مجلس از درجۀ اعتبار کافی برخوردار نخواهد بود و سطح اتکـاءِ آن بیشتر معطوفِ حال و هوای پس از بارانِ کلمات آن نویسندۀ بخصوص خواهد بود.. بنحوی که پس از آن جلسه، دیگر میل پرداختن به موضوع مورد بحث را هر چه بهتر از سر بیرون کرده باشد و سیر عادی تری را نسبت به گذشته پیش گیرد. چرا که انحنای موجود در کلمات، بعضاً قادر است خاطری را مکـّدر ساخته و در صورتِ ادامه می تواند نگرانی هایی را در سطحِ جامعه پرورش و توسعـه دهد که این موافق نظر اکثریت نخواهد بود.. پس عزیزانْ وارد شده و مرحمت نموده، بدین ترتیب و با این روشِ کارآمد، به گیاهانِ خود روی باغچۀ وطنی می فهمانند که یا برای ما برویید و یا نهالِ پُر پیـچ و تابتـان را از بیـخ و بُن هرس خواهیم نمود.. آخر مگر می شود که آبی مُشترک نوشید و لعن آنرا روانۀ سرچشمه اش نمود؟ پس اندکی قدر شناس بوده، حیات خود را مغتنم شمرده و ازبرای خوشایند سرچشمه ها چیزی بگویید تا نوشتنَش ارزشِ باروری و شاخه گسترانیدن را داشته باشد.

سنگ دوم که پیش پای نویسندگان قرار دارد و خود از وجود آن بی خبرند اینکه، اغلب پیچیدگی های موجود در یک متن، اموری مثل دریافت آسانِ منظـورِ اصلی نویسنده را مشکل می سازند که می باسیت چنین نُقصانی هر چه سریعتر از جانب پدید آورندۀ متن بر طرف گردد که در غیر این صورَت، بدیهیست که ابواب استنباط، افزایش خواهند یافت و همانند یک نقاشیِ در هم آمیخته، هر فرد برداشت شخصی خود را از متن پیش خواهد گرفت و چه بسا پاره ای از این اکتشافات به نفع وی تمام نگردد و منجر به تکرارِ همان رویدادهای گیاهی گردد.

در نهایت، آنکه از او نگاشتَن بر آید و نکند همواره بر ننوشتن متهم است و آنکه نمی تواند و صرفاً بمنظور امور منفعت طلبانه و متکی برپایۀ جلب رضای خاطر جمعی از خوانندگان و اصولاً فرمایشی بنویسَد، بر عدم تعهّـد لازم به این صنعت ملامت گردد.. پس اگر بر این واقعیت که هر کسی را بهر کاری ساخته اند پایبند باشیم می بایست یکی از این دو را برای خواندن انتخاب کنیم.. چراکه تحقیقاً انسان، حیوان نیست که بی هوا، سر بر هر آخـوری نموده و هر آنچه از قِسمِ گیاه و غیر آن را، بی آنکه یکی را از دیگری تمیز دهد بخورَد .. پس بیایم بر خوراکِ فکری خود اندکی سختگیر تر باشیم تا هر چه بود و به هر کیفیّت در ما راه نیابد مگر به اذن و اختیارِ ما.. . و همواره منابع انتشار چنین رویدادهای مکتوب را به دقت بررسی کنیم و در عین حال، اصالت متن و درصد تعهّـدِ نویسندگانِ آنرا در اولویتِ رد یا قبول این نسخه های واصله قرار دهیم. .. باشد تا با این نگاهِ موجـز و نکته بین، محافل نادرستِ به ظاهر ادبی با کمبود مخاطب مواجه شده و از این رو دَر صدَدِ اصلاحِ رویۀ کاری خود بر آمده و از نویسندگانِ واقعی و متعهدتری بهره جویند.. تا تاریخچۀ مکتوب این مرز و بوم، هر چه کمتر با اراجیف من درآوردیِ چنین محافل نو پایی مکـدر گردد. گاه برای ترتیب دادنِ یک ستون مملو از متونِ پُر بار، می بایست ستونهای پیشین را سخت در هم شکست و فکری به حال بُنیادَش نمود.


پیروز باشید

نوشته شده توسط ن.بهبودیان/ زمستان 96

نظرات 3 + ارسال نظر
فرزانه یکشنبه 13 اسفند 1396 ساعت 01:49 ق.ظ

درود بر شما دوست گرامی. با خواندن بخشی از متن این پست به یاد رمان کوری افتادم. قلمتان نویسا

سلام به شما

سپاسگذارم/ موفق باشید

مداد کوچک یکشنبه 17 دی 1396 ساعت 10:04 ب.ظ

و سلام
و سین سعادت
.
.
.
خوشحالم که می نویسید باز و باز و باز.....
نوشتن در قاب بلاگفا شرح هوای خنک تابستان است و برف دلچسب زمستان و رقص برگها ی پاییز
بی شک شرح شکوفه های بهار نیز هست.
نوشتن، باشکوه است با قلم پرتوان شما.
بسیار می آموزیم در این صفحه
نوشتنیهاتان مدام.
ایام به کام

و سلاااااااام به شما ...

و عینِ عَجب از این سعادت دوباره که نصیب ما شده است!
این خوشحالی، مشترک و مُسریست در میان جُمله مدعیانِ قلم که مسلماً نمونۀ بارزشان شمایید و افتخاری دوباره می دهید اگر آن بزرگ قلم کوچَکِ فروگذاشته را مجدداً بر دست گیرید و دگرباره همان طوفانها برپاسازید که می ساخته اید.. .
بسیار چه حال و چه احوالها داریم و البته می دانیم که وادیِ علم اندوزی، مقدم است از دیرباز بر نگاشتن و بهتر نگاشتنِ متونِ ادبی.. که بی شک اینبار و در صورت اراده، با دستانی پر مراجعت خواهید نمود و غبار از سراسرِ آن خانۀ وزین خواهید زدود.. ما نیز چنین دعا می کنیم.

پیروز و سعادتمند باشید

دختر بهمنی یکشنبه 17 دی 1396 ساعت 05:12 ب.ظ

سلام...



حرف زدن و درک شدن بینظیره...
اما نوشتن و سبک شدن... نوشتن و فکر کردن هم لذت خودش رو داره.... چیزی که فقط باید تجربه شه...


زیبا نوشتید...

سلام به شما و متشکرم
بله..
نوشتن، میونِ تموم چیزهایی که ممکنه از آدما بجا بمونه اثرِ بسیار پر رنگی داره.. حتی گاهی که به متون گذشتۀ خودم مراجعه می کنم، می تونم بسادگی حال و هوای دورانِ نوشتَنِ اون متن رو زنده کنم.. یه تجربۀ واقعاً شیرینه که با همین مراجعاتِ هرچند ناپیوسته و اندک، قصد دارم اگر بشه، حالا حالا ها تایمِ این تجربۀ لذت بخش رو تمدید کنم..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد