ایدئولوژی پنهان

ایدئولوژی پنهان

دست نوشته های ناپیوسته ی ن. بهبودیان
ایدئولوژی پنهان

ایدئولوژی پنهان

دست نوشته های ناپیوسته ی ن. بهبودیان

گزیده ای از یک نامه به فرزندانم، در فردا

                                                                                     به نام خدا   

  

من از شما خوبان می خواهم در وهله نخست انسان باشید و آدمیت را بشناسید و لمس کنید. که جز با داشتن چنین مقدمه ای  برداشتن قدمهای بزرگتر و بجا، خنده دار می نماید.ماهیت طنز آن است که چیزی سر جای خود نباشد مثال کسی که در عین دارا بودن از بخشیدن، امساک ورزد که در نگاه اول با خود بگویی چرا؟ "اشاره به رمان خسیس اثر مولیر(طنز)" به طریقی انسانیت کنید که برای مخاطبین سوالی ایجاد نکرده باشید.  

از دیدگاه شخصی من،خداوند در کاسه سر شما پس از نعمت شعور، قرآن ثانی (عقل) را قرار داده که حتی اگر خطی از آن نخوانده باشید اگر هر لحظه قبل از ارتکاب عمل، نفس عمل مورد نظر را با ترازوی عقولت خود مقیاس کنید در خواهید یافت که ارتکاب آن گناه است یا ثواب. اما در هر زمینه از دستورات اکید دینی نیز غافل نباشید که برای هر ملیت ارابه نجات آن  ملت محسوب می شود. در مسیر شریعت نمی توان بیش از حد  به بیراهه های شخصی گریز زد.     

 

                                

 

تجارب شخصی آنگاه که منطبق بر دستورات آیینی گردند جامه فضیلت به خود می پوشاند و در اجتماع نیز پذیرفتنی تر  است. پس اگر تجربه شخصی من این بود که به ندای صادره از عقل توجه بیشتر داشته باشم.  ممکن است تجارب و نتایج شخصی شما در این خصوص مقایر نظریات من شده باشد که خود ستودنی است. شما شما هستید و من همان من، ما محال ممکن است که یکجور تفکر واحد داشته باشیم.      

  

خدا را هر آنگونه که در می یابید  بشناسید و در یکتایی و مهربانیش شک نکنید. هیچکس نمی تواند شما را مجبور به پذیرفتن چیزی کند که در آیین و تجارب شخصی شما جایی نداشته باشد. در این صورت با او بعنوان مظهر ظلم به مبارزه بپردازید. اتحاد کوچک دو نفره شما می تواند مقدمه و سمبل یکی شدن های  بیشتر و بزرگتر باشد. در سطوح بالاتر همان انسانها با اندیشه های متفاوت می توانند در عین حال اعتقادات و سلایق میهنی و ملی واحد داشته باشند.    

 

بیاد می آورم روزی را که اول بار مادر مرحومم قصد داشت تا خدا را به من معرفی کند. او همانند کسی که قصد  دارد از وجود، اتفاق  و جریانی شگرف پرده بردارد، مقدمه چینی می نمود. او ابتدا از درختان برایم گفت. از اینکه آنان نیز همانند ما حیات دارند و نفس میکشند و تغذیه می کنند. به برگ درختان پشت پرچین باغچه اشاره می کرد و می گفت ببین! با هر تکانی که برگ های درخت دارند حرف و صحبتی میان آنان پا می گیرد و آنان زبان یکدیگر را خوب می فهمند در عین اینکه صدایی از آنها ساتع نمی گردد.   

او با این کار قصد داشت به من بفهماند دنیای سکون و سکوت نیز می تواند حرفهای بسیار برای گفتن داشته باشد و غالب موجودات عالم هستی همچون درخت، زنده هستند و  همانند ما نیازهایی مشابه و مغایر دارند. سپس با آوردن مثالهای دیگری از بین موجودات، از نحوه بقای آن دسته از موجودات نیز برایم گفت و در نهایت به یک جمع بندی رسید و آن این بود که دستی واحد،  و موجودی والا در کار پدید آوردن تمامی ما و آنان دخیل بوده و هست و نامش خداست تنها با این تفاوت که اینبار هم صدای او را نمی شنویم و هم خود او را نمی بینیم.   

 

برای من که کودک بودم و از قوه تحلیل کم و تخیل بالایی برخوردار بودم این بهترین مراسم آشناییم با خدای یکتا شد و هیچگاه، آن معارفه خوب و آن روش محبوب را تا زنده ام، فراموش نخواهم کرد. هر چند مادرم در اجرای آن، از روشهای روانشناسانه که در آن خبره بود بهره جسته باشد برای من حقیقتی را برملا می کرد که قادر بود زمینه ساز درک زیبایی از خالق هستی گردد. او استادانه موفق شده بود مراسم معارفه بی نظیری را رهبری کند که کمتر کسی در آن سن ممکن بود یکچنین موهبتی را تجربه کرده باشد.او خواست تا چیزی که ممکن بود دیرتر یا به گونه ای دیگر یا مختصر تر به خودی خود اتفاق بیافتد را مدیریت کند و در کار خود اشتباه هم نکرده بود.   

  

من نیز به شما خوبان توصیه می کنم تا از روی نشانه های وجودی،  بجای گمانه های شهودی و  بر اساس تجربیات منطبق بر شعور  و عقولت خود، خدا را بشناسید. مطمئنا اگر چنین باشد خواهید دید از آن خدایی که با این تجربه بر شما پدیدار خواهد گشت  نسبت به  خدایی که بر اساس تعاریف بر شما دیکته کنند و شما میان لغات آنرا در یابید، به مراتب بیشتر و مشهودتر کارها ساخته است. او کسی است که با نعماتش،بخشش بی اندازه اش، مهربانی هایش و کارهای بی شمارش با شما به وضوح و رسا سخن می گوید. پس پرده گوش های خود را به آواز شنیدنیش عادت دهید که هر لحظه شما را می خواند.   

امید که با اعمال خود بتوانید پاسخ خوبی نیز  به خواسته هایش داشته باشید که اگر چنین شد، در عین بجای آوردن رسم وفا و معرفت خود، نسبت به او  یقینا  مصلحت و کامیابی و رستگاری شما نیز در همان است پس از یاد خدا غافل نشوید.

عداوت و دشمنی نسبت به خود و  خلق خدا ، اگر از دلهای شما رخت بر نبسته باشد حتی اگر در دنیا کسی جز شما دو نفر باقی نمانده باشد ممکن است خطرناک باشد.به یاد آرید هابیل و غابیل که  به جان یکدیگر افتاده و به نیستی یکدیگر راضی شدند. آنان از اولین ابناء بشر و از اولین برادران برگزیده در روی زمین بوده اند و با اینکه البسه آنان هنوز بوی بهشت را با خود داشت خوی زمینی گریبانشان می فشرد و از آدمیت فاصله گرفتند.بر شما باد تحصیل خصلتهای پسندیده قبل از تحصیل هر گونه علم. خصایص بد رفتاری بلاخره روزی دست و پاگیر می شوند و با خود بوی فنا دارند.   

  

با والدین خود از آن جهت یکدل و مهربان باشید که تحقیقا و یقینا مصالح بیشماری در آن به  ثبت رسیده.گواه آن وعده های خداوندی است. او بارها و بارها در کلام مکتوب خود بهشت برین را نتیجه رفتار مناسب و احترام با این قشر می داند و این سخن کسی است که خود، گفته است  مهرورزی او  بر  آدمی از مهرورزی والدین نسبت به فرزندان فزون تر است. پس شرط عقل است که از این فرصت استثنایی بهره کافی را ببریم تا بهشتی بمانیم.    

 

 شاید با خود می گویید چرا بمانیم؟ مگر ما بهشتی هستیم؟  بله از دیدگاه من انسان بهشتی است و بهشتی زاده می شود و این خود اوست که در طی سالیان حیاتش با اعمالی که از او سر می زند، ترجیه می دهد در بهشت هدیه شده به او بماند یا اینکه آن را ترک گوید. مادری را تصور کنید که هدیه ای  گرانبها برای فرزند خود تهیه و به او می دهد اما شرطی را نیز مطرح می کند و آن این است که:  فرزندم، اگر در حفظ و نگهداری این هدیه کوشا باشی و در عین حال عمل نامناسبی مثل دروغ از تو سر نزده باشد، این هدیه ازآن تو باقی خواهد ماند و در غیر این صورت تو می بایست آنرا به من بازگردانی. در این میان اگر این نسبت را به نسبت میان بنده و خدا با هدیه بهشت، تامیم دهیم در خواهیم یافت که آزمون همان آزمون است اما مفصل تر و با حساب و کتاب دقیق تر. آنطور که خداوند می فرماید: به حساب هر ذره ناچیز از اعمال شما رسیدگی خواهم کرد. پس اگر معتقد هستید بهشت جای خوبی است خوب بمانید تا بهشت نیز برای شما بماند.  

   

در انتها قول می دهم که از این دست دل نوشته، با شما خوبان بیشتر داشته باشم. چراکه سخن میان پدر و فرزندان، به گواه تاریخ  بی منتهاست و اگر آنرا با معجون دلواپسی ها و نگرانیهای پدرانه قوام بخشیده باشیم جنبه جدی تری به خود می گیرد.    

در پناه حق بهترین آرزوها را بدرقه راهتان می نمایم.     

 

 نوشته شده توسط نیما.ب مردادماه 1392   

نظرات 1 + ارسال نظر
س. قادری چهارشنبه 17 مهر 1392 ساعت 02:53 ب.ظ

با سلام و احترام

در ابتدا تولد این وبلاگ زیبا و وزین را خدمت شما تبریک می‌گویم و امیدوارم همیشه در تمامی مراحل زندگیتان موفق باشید و پله‌های پیشرفت و ترقی را براحتی طی کنید . در خصوص نامه به فرزندان عزیزتان که ما هم خیلی دوستشان داریم خیلی نامه زیبا و دلنشینی بود و انشاء الله در آینده این کودکان دوست داشتنی قدر پدر و مادر فهیم و فرهیخته خود را بدانند و زحمات شما را تلافی کنند. موفق و پیروز باشید

با تشکر فراوان از لطفی که همیشه نسبت به محصولات اندیشه مبذول می دارید، متقابلا برای شما و همسر گرامی طول عمر، توام با سلامتی و موفقیت آرزو دارم و امید که در سایه سار وجودی شما خوبان، فرزند گرامی نیز به بهترین رتبه های زندگانی و علمی نایل بیان ان شاءا...!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد