ایدئولوژی پنهان

ایدئولوژی پنهان

دست نوشته های ناپیوسته ی ن. بهبودیان
ایدئولوژی پنهان

ایدئولوژی پنهان

دست نوشته های ناپیوسته ی ن. بهبودیان

جنبه های آموزشی در مداخله ی خرابکارانه

به نام خدا

می دانستم چه حسی پیدا خواهد کرد، تجربه اش را داشتم. نزدیک به سی و یک سال پیش بود، همین روزها، پاییز بود شاید...

اینبار می خواستم شاهد عکس العمل کودکانم باشم... در کار همانند پنداری امور، ید طولایی دارم، پیوسته بدنبال آن بوده ام که کودکیم را در کودکی فرزندان جستجو کنم و البته مقایسه... حال، کمی آنسوتر از روزهای پیشین اینگونه می نویسم برای فرداها شاید...

به جزئیات رفتاری آنها دقیق می شوم، لازمة یک آزمون حقیقی، آن است که در کلیه امور هرچند قدر مخاطره آمیز و پر سر و صدا، آزادشان بگذارم... نتایج اکثرا، پیمانه لبریز حوصله را توجیه می کنند و قانع کننده می نمایند.

فرزند بزرگترم پنج سال دارد. او همیشه عادت دارد بی آنکه حرفی به میان آورد، اشکال ناشناخته و مبهم جدیدی ترسیم کند و معتقد است آنچه را که رسم می کند همانند کارخانه ای هدفمند به کار خواهد افتاد و شیء مورد نظرش را تولید یا اعجاب انگیز می کند. او در ترسیمات خود رشته سیمهای تو در تویی را بدنبال یکدیگر رسم می کند و گمان می کند این رشته های پیچیده قادرند بخشهای متعدد کارگاه یا دستگاه ها را بهم متصل سازد و دست آخر تصور می کند وسیله ای بهم آورده است که می تواند از دشواری عملی کاسته و یا  شیئی را به رایگان در اختیار خلق قرار دهد.. اشتباهی زیبا و کودکانه، اما نیاز به کمی دستکاری کوچک دارد..

باید به این حس قلبی او احترام می گذاشتم "پیروزی"، پس من نیز قلمی برداشته و به آن دستگاه پر پیچ و تاب، واحدهایی اضافه نمودم تا ضمن مشارکت در این امر نیکو، نگذارم که با ادامه این روند غیر ممکن، دچار غرور کاذب و عوارض ناشی از آن شود... پس باید یکجای کار می لنگید به مدد بروز نقصی عامدانه در چیزی یا واحدی. مثلا نرسیدن لوله های آب یا فاضلاب به بخشی، این کار عجالتاً می تواند درآن بخش و سپس کلیه واحد ها وقفه ایجاد کند، البته ذهن هنوز آماده دنبال نمودن خطوط کاری نیست اما خواهد فهمید که اشکالی پیش آمده است..

 خرابکاری که تمام شد، این سوال پیش می آید که به گمان تو آیا این کارخانه زیبا و قدرتمندی که کشیده ای، قادر است با آنهمه وقتی که صرفش نمودی به آنچه که خواسته ای برسد...؟ پاسخ هر چه که بود فرقی نمی کند چون در ذهن غرق سودای پیروزی او، همانند کارخانه اش وقفه ای افتاده است جانانه بنام تأمل و تحمل و مقصود من هم همین بود.. پیش رفتن، آنهم گام به گام و پله وار به سمت گزینه ی موفقیت.. همانطور که می دانید گزینه های بیشماری در ایجاد حس برتری برای کودکان وجود دارند که فعلا تمرکز من تنها به روی حس موفقیت و مزیت جویی او می باشد.

 ذهن کودک باید همواره آماده طرح مسئله ها باشد و از سویی اشکال زدا نیز باشد و چالشهایی از این دست، می توانند او را قدمی به جلو هل داده، تصحیح کنند و یا از انبوه نادانسته ها قدری بکاهد، آنهم تنها و تنها وقتی که پاسخ مناسبی در قبال رویدادهای ناخوشایند یافته باشد.. شما می توانید برای او در این مرحله یاری گر مناسبی در پیدا نمودن راه حل مناسب باشید.. حس غرور ناشی از تصور پیروزی در وقایع، خوب است اما نمی بایست مدام در تکرار باشد و وقفه ها، همانند سد به روی رودخانه ای با دبی بالا، لازم می نمایند. رودخانه ها به خودی خود، بسیار مفیدند اما اگر در جریانهای سریع، مانعی سر راهش قرار نگیرد امکان طغیان قطعیست... پس یا انشعابات ذهنی مرتبط ایجاد کنید و یا  وقفه های مناسب.. با این کار توانسته اید این رودخانه ی سرکش را از هر حیث مهار و بیمه کنید..

... او را به تفکر بیشتر واداشته بودم. قبل از اینکه بخواهد کار را تمام شده فرض کند، از تحسین بیجا پرهیز کرده بودم و اصطلاحا چند چرخ دنده به کارش افزوده بودم. چون همین امر ممکن بود این توهم را در او بوجود آورد که او بدون هیچگونه مشکلی موفق به انجام کاری شده است.. کودک نمی بایست نسخه کاملی از نوع خودش باشد.. او می بایست مبانی عدم کمال آدمی را بنحوی درک کند و از آرمانگرایی بیهوده پرهیز داده شود، و قدمی نزدیکتر به واقعیتهای زندگی، زندگی کند.. و بهترین محل آموزش گاه همین بازی ها هستند.. اجازه دهید تنها نوع آنرا خودش تعیین کند.

 اتش او را نه برای اهدای رایگان تشویق، بلکه برای تکمیل آنچه شروع می نمود چندین برابر می کردم... و در پایان، دیالوگی اینچنین:"آفرین پسر.. فکر می کنی همه چیز مرتب هست..؟!" و درست در همینجا، تایید نهایی را از خود او بگیرید.. در تکرار این رویه ی نه چندان معمول، در خواهید یافت که ذهن او در کنار هر نوع حرکت خلاقانه، قادر خواهد بود سوالاتی موازی را نیز طرح نماید و در صدد پاسخ به هر یک از آنها بر آید.. اینجاست که کم کم می توانید از درصد مشارکت خود با او بکاهید..

شاید تصور کنید که چه لزومی دارد در این سن و سال کم، تا بدین حد دقیق شدن بر عادی ترین رفتارهای کودک، آنهم در جایی که او تنها نقاشی را تمرین می کند.. پاسخ اینکه برای آموزش نمی بایست لزوما صفحه مجزایی باز نمود و یا اینکه آنرا محدود به سن خاصی دانست.. آموزش می بایست در کالبد روزمره ترین اتفاقها متولد شود.. در صورتی که اگر آموزنده ترین مسایل، در شرایط مجزا تمرین شوند بنحوی از روال عادی زندگی جا می ماند، جنبه تصنع به خود می گیرد.. قوانین خود را دارد.. مقدمه ای بر جدا دانستن آموزه های اکتسابی و اصل آموختن است شاید.. مثال اینکه.. یکی از دلایل ایجاد پیش دبستانی ها، تشکیل مقدمه ی فکری مناسب در زمینه تحصیل فرزندان است.

پس او را به حال خود واگذارید و در فرصتی مقتضی، هوشمندانه و خرابکارانه مداخله کنید..

نوشته شده توسط ن.بهبودیان/ پاییز 94

نظرات 4 + ارسال نظر
فرزانه یکشنبه 1 آذر 1394 ساعت 02:50 ب.ظ http://ruybenmayo.blogfa.com

سلام و عرض ادب جناب بهبودیان
چه کار قشنگی...
پدری که آنقدر در کارهای فرزندش دقیق باشه قابل تحسین و تمجیده. به شما تبریک میگم دوست خوبم
ایمان دارم فرزندان عزیزتون به جایگاهی که آرزو دارید، میرسند و قله های موفقیت رو فتح میکنند.
درود بر شما

سلام متقابل دارم
ممنون از محبت سرکار. ..
من نیز امید دارم چنان شود

شنگین کلک پنج‌شنبه 28 آبان 1394 ساعت 12:21 ب.ظ http://hamsadehha.blogsky.com

خوب از اینهمه استعدادها و خلاقیت های شما پدر و مادر باید
پسرتان هم ارثی برده باشد و نتیجه همین خواهد بود . برایش
آرزوی موفقیت دارم و امیدوارم نظام آموزش و پروش مدارس این
حس جستجوگر و خلاق او را سرکوب نکند و با توجهات شما
استعدادهای این مرد جوان شکوفا گردد باشد که جامعه ایرانی
از حاصل زحمات شما و استعدادهای فرزندانش بهره مند گردد.

مرسی از شما
و من هم امیدوارم...

آریا دوشنبه 18 آبان 1394 ساعت 09:25 ب.ظ

"در ترسیمات خود رشته سیمهای تو در تویی را بدنبال یکدیگر رسم می کند و گمان می کند این رشته های پیچیده قادرند بخشهای متعدد کارگاه یا دستگاه ها را بهم متصل سازد"
چه جالب پسر تو هم که مثل ما تو کار رشته و ریسمان و ساخت دستگاه هستش که. می خوامش

پسر کوچیکیه اما تصورات خیره کننده ای داره.. چاره ای ندارم جز اینکه نذارم بعضی استعداداش هرز بره.. عموش! دعا کن ادامه داشته باشه.. مرسی برای حضورت آریا جان

ثریا دوشنبه 18 آبان 1394 ساعت 08:44 ق.ظ

از پدری مثل شما کمتر از این هم انتظار نمیره .... با وجود خستگی و کمبود وقت از تمام لحظاتی که پیششون هستی برای پرورش خلاقیتشون استفاده میکنی... ممنون پدر مهربان و فداکار

مرسی عزیزم..
حتما می دونید که هیچوقت در این خصوص نمی تونم به پای شما برسم .. .شما همیشه سختی های بیشتری رو برای پرورش بچه ها متحمل می شید و من همیشه شرمنده خوبی های شما و قصور خودم هستم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد