به نام خدا
من و تمامی آن رویاهای کاغذی، از فراز شیروانی خانه هایم در نقاشی. در کنار جویی که از مداد آبیم تا شما امتداد دارد. از هر چه کلاغ است و خورشید، که همیشه ی خدا میان آن دو کوه قهوه ای محصور است ... من و بادبادکهای لوزی شکلم و آن هواپیمای چوبین ... روزی از دفتر نقاشی خدا بیرون خواهیم پرید...
لینک صوتی متن (با صدای گرداننده وبلاگ)
ن.بهبودیان 94/3/7