ایدئولوژی پنهان

ایدئولوژی پنهان

دست نوشته های ناپیوسته ی ن. بهبودیان
ایدئولوژی پنهان

ایدئولوژی پنهان

دست نوشته های ناپیوسته ی ن. بهبودیان

از تو تا بینهایت...

به نام خدا

ببین آسمان را، از تو تا بینهایت بی منتهاست. اگر دست داد تا دمی فارق از دست سازه ها و سایبان درختان بلند شوی، خواهی فهمید که از فرق سر تو تا خدا فاصله ای نیست. بهمین سادگی. شاید تنها و تنها یک وجب بالاتر از تو، همان عمارتی برپا باشد که همه ی سراسیمگی ها از فقدان آن است. شاید تمامی آن مجاری اتصال که بلندشان میپنداری، در همان نزدیکی ها سامان گرفته باشند. شاید از تو تا آن اقصای دور، نباشد هیچ فاصله ای و عمری بی دلیل و به خطا، غبار یکصد جاده بر دیده نهاده باشی و بی جهت دل را ماتم کده ی دست نیافتنی ها کرده باشی. او هموست، قدیمی ترین همسایه. همجوار دیوار بلندی که دلیل تمامی ندیدنهاست و تو آن را روزی با دستان خود بنا کرده ای.

باور کن رفیق که از تو تا خدا به خدا راهی نیست. اگر برای دیدنش اندکی چشمها را فروبندی کفایت دارد. تو با این کار می توانی کلیه قوانین هستی که تو را قادر می سازند به طریقی عینیات را مشاهده کنی، در هم شکنی و اینبار با چشم دل بینی، بی واسطه و کم خرج. و تو همانی که برای دیدار با نوادگان اولیای فروفرستاده اش سفر ها می کنی، خرج ها می زنی، از مصائب وارده رنج می بری تا بلکه تنها و تنها نشانه ای دیده باشی از او و اولیایش تا کمی به موجب شهود آرام گیری و ادله ای شوند جملگی برای درستیش. بلکه بدان واسطه قبولش داشته باشی به حکم مدارک یافته و به مدد آنها، استحکامات عقیدتی خود را جلایی بخشی. گویی برای اثبات وجود خدا هم می بایست سند جست و نتیجه را نشان داد، آنهم بر همه.

برادرم، حال اگر با تحصیل آن نشانه هایی که حتما امروز دوستشان می داری، خدای را به معنا یافته ای بدان که او نیز متقابلا در تو بدنبال نشانه هاییست که با استناد بدان بتواند روی خلوص بندگی تو حسابی باز کند. بازگشتت مبارک دوست من، حال که آمدی و نام خویش به پسوند و پیشوندی و خانه خویش به پرچمهای رنگین آذین نموده ای، همینقدر کافیست بدانی که او از همان ابتدا در کاشانه ی امین دلت سکنی داشته و همواره منتظر رجوع توست. هر بار که تو زحمتی را بر سر خویش هوار می کنی و عزم ناپیموده ها می داری آنهم با پایی پیاده، او در تفکر آهنگ نبض گونه ی گامهای توست و سلامت پاهایت. او از همان ابتدا می داند در عصر کشف ابزار آسودگی ها، این رسوم خاک گرفته جایی ندارند و تو نیز هم، اما باز به بدرقه ی تو می آید چون بر خمیر مایه سرشت تو و نیاتی که در سر داری عقیده دارد. که اگر غیر از این بود، آنگاه که شیطان در کار طرح اشکال از نوع تو بود، شاید یکی از هزار را می پذیرفت و از فرمان سجده منصرف می گردید. تو همانی که سرلوحه ات نامند و اینچنین امروز درگیر خطوط لوح اغیار گشته ای جان برادر.  

                                          

پر مشعله و مصرانه در تحقق رسوم زمان خود گام بر می داری بی آنکه از حسن اصالت آن خبری گرفته باشی، گویی عیار آدمی بر تعدد رفتار عوام پسندانه و شدت و کیفیت بجای آوردن آن متکی باشد. آیا خداوند سبحان آنچنان که می پنداری، مومنینی اینچنین با انبوه حرکات پر مخاطره را دوست می دارد؟ البته که آری، اما با نگاهی به سجاده ات درخواهی یافت که مخلصین در عبادات یومیه حتی قدمی جابجا نمی شنود و همواره آیین صمیمی نماز گذاردن که خود نماد سادگی در عبودیت است به این مهم اشاره دارد که او بنده را در نهایت آمادگی قلب و در حد اقل های ممکن در حرکات و سکنات، به حضور طلبیده و در این میان چه نیاز است به اینهمه انفعال و خود آزاری ها و پیمایش ها. تو حتی ذات سفر را به نفع هیچ دستخوش تغییر کرده ای.

"های اهل عالم بیاید و ببینید که من و ما چه مومنان پر بسامد و آشکاری هستیم و زحمت کشیده و برشمرید آنچه ما می کنیم و بسیار است و مقیاسش کنید با آنچه شما می کنید و بلاشک اندک است. نهایت تقرب در عین تکرار مکررات و کشیدگی لغات تقلیدی و تغلیظی و توسل به کلمات ثقیل و مشکل الفهم است و الحمد ا... که من و ما بدان مجهزیم. شما با خود چه می کنید که دلها فارق از یاد خدا دارید و هیچ از شما دیده و شنیده نمی شود چون ما."این عبارات ناپخته که منشعب از همان تفکر پر مخاطب امروز است، شاید زبان حال کسانی بوده باشد از جنس تکرارها...

                                         

از چه روی اینچنین شده ایم که اعمال خداپسندانه مان می بایست حتما دیده شود و پوشیده نباشد از اهل عالم، مگر منفعت این معامله با غیر خداست که اینقدر مخاطب می جوییم و از حضورشان به رضای درون می رسیم. گیرم که صالح ترین قدیسان عالم در هفت نقطه گیتی آرمیده باشند، به حکم کدام واجب ترک ناشدنی، منزل و اهل آنرا ترک می گوییم به سمتی که نعوذ باا... خدا در وهله ی ثانوی قرار گیرد. خدایی که حتی قبله او دو تا نشد، خود بیان داشت که مشتاقترین مشتاقان است بر مسافرین کعبه پس ما با خود چه کرده ایم که عزم دیار غیر می کنیم آنهم بیرون از حدود مشخصه و در رفتارها چنان می کنیم تا آسیمگی از صورتمان پیدا باشد و خلوص را در رنجش اعضاء و غم کده ها می دانیم؟ اگر مقصود غیر توست، پس جایگاه کعبه و بتخانه کجاست؟

آیا رد پای امور و منفعتهای دنیوی را در متن این ماجرا نمی بینید که اینچنین جامه دران و بی اختیار می پویید؟ آیا سپاه فرع بر اصول دیانت خداوندی تاخت و شکست و پیروز شد که اینچنین فروع دین، سرلوحه اعمال وکردارمان قرار گرفته که حتی تشخیص آن از امور اول مشکل شده؟ آیا این ما نیستیم که روزی در همین زمین که خود، شاهد ماجراست توسط حجت خدا با ما اتمام حجت شد؟ آیا روزی که رسول خاتم (ص) وعده بهشت برین خدا را می داد، اتفاقا ما را از شرک و انواع نهان و آشکارش بر حذر نداشت و بیم آن نداد که هرگز مگذارید کسی، چیزی، مکانی و موجودی، شما را آنقدر مسحور خود سازد که لحظه ای عظمت خدا در نظرتان متزلزل گردد؟ آیا ما از آن زمره فراموشکاران آشکار نیستیم که حجت خدا برای قومش بارها مثال از ما به میان آورده اند؟ که همانا غفلت از یاد خدا تنها و تنها در سرزمین فراموشیها ممکن است و چه دردیست این درد نسیان... 

                                        

نوشته شده توسط ن.بهبودیان/زمستان 1393