ایدئولوژی پنهان

ایدئولوژی پنهان

دست نوشته های ناپیوسته ی ن. بهبودیان
ایدئولوژی پنهان

ایدئولوژی پنهان

دست نوشته های ناپیوسته ی ن. بهبودیان

من و پیوندهای روزانه ام... (برگرفته از اسامی وبلاگهای وزین دوستان)

 


به نام خدا

تا اینجا شد: (دوازده اندیشه، 383 کلیک بینابین، یک هدف مشترک)

................

در کوچه باغ شعر این روزهای من، مردی میانسال پی اشک مهتاب می گردد...

هر کجا که قطره ای می یابد از او...

...

کاهنی تیره پوش را به گرد عمارت اشک می گمارد، بهر ترویج این مکتب تازه فروفتاده...

با کاروان دل می رود انگار... همچو عمری که در گذر باشد .. بی نیاز از زنگوله ها و شتربانان بسیار..،

که این قافله عزم ناکجا، و میل نادیده ها دارد... و سرگردانی رسم دیرینه ی اوست ...

تنها نصیبش اما، طنابیست بلند و سست .. که به دالان رویاها راه دارد.. فرو اگر افتد روزی به قعر آن..،

سخت است راه و رسم خلاصی از حفره ای، که هر روز، به دست خویش عمیق و عمیقتر می گردد...

...

خوب یا بدش، پای خودش!

 که روزگار را به سبک یک لوزاکس، مبهم..  

همچو انارهای نارسی که اغلب، پنلوپه ی بنفش، آنها را مزمزه ای می کند و به دور می افکنَد، دیوانه وار..

  و مثل یک کاروانسالار کهن، با تجربه های گرانبها می سنجد...!

او تابستان را، گرما را، همه شوق و مشعله را .. اَتش را

در یک چاه، و به روی پیشانی دختری بهمنی می یابد... آستین ها بالا می زند تا بنوشد از آن گوارا آب و آن تصویر جاوید .. اما ... .

...

لحظه ای درنگ !!!

صبحی دیگر فرا می رسد، و دیگر بار، آن رویاها، و تمام آن گذرگاههای پر مخاطره را به کابوسی همه روزه بدل می گرداند ...

دنیا و بازهم دنیا!

جهان از دید او، مبتلاست به چرخشی سرسام آور و پر تکرار...

مداری از پیش تعیین شده، بی نقص و منطقی ... که تو زاده ی مرکز آنی، و به آنی شروع می باید نمودن ... .

لعنت خدا بر همه یادداشتهایی، که میراث شب گذشته اند و تمامی هم ندارند...

...

سهم من از فردایی خالی،... تجدید پذیر و کرخت.. .

ترسیمی همیشگی، از آنچه امروز به دستان خود خواهم کشید، خواهد بود...

و من نیز خود را در تکرار و اشکال آن یافته ام...

 جستی می زند و می بندد آنرا، دفتر یادداشتها را، آن غم نامه سیال را...

این مرکز شور و شعور و هیاهو را ...

دنیا آرام می گیرد... خمیازه می کشد... . و می خوابد.

حال، دیگر وقت بیداریست! ...

...

دل، فارق می باید داشت از همه ابرهای عبوری و نابارور...


لینک تصویر بالا (هدیه):


لینک صوتی متن، (با صدای گرداننده وبلاگ):

لینک نمایشگاه مجازی

گرداننده وبلاگ


نوشته شده توسط ن.بهبودیان/تابستان 94

 

نظرات 24 + ارسال نظر
فرزانه یکشنبه 15 شهریور 1394 ساعت 02:18 ق.ظ http://ruybenmayo.blogfa.com/

قفل در را می‌گشایم، باز
باز در من بال‌های بسته
در من زجر پایین آمدن از اوج
در من قفل‌های تازه
در من حس تعطیلی است یا تعطیلی حس است.
در همان بِه گیر لولاهای خود باشد!

استاد میرافضلی


درود و عرض ادب دوست والااندیش و هنرمندم

ممنونم از حضور شما.

دختر بهمنی پنج‌شنبه 12 شهریور 1394 ساعت 11:16 ق.ظ http://dokhtarebahmani.blogsky.com/

سلام...
نمایشگاه مجازیتون جالب بود...
مخصوصا اونی که درباره ی خودکشی یا من تو من بود....
در کل دوست داشتنی بود...
شمام تو هر زمینه ی هنری یه دستی دارین...
برا خودتون یه پا هنرمند تمام کمال بودین ما نمیدونستیم...
آخر هفته ی خوبی داشته باشین آقای هنرمند

ممنون از بازدید شما،
موفق باشید

ندا چهارشنبه 11 شهریور 1394 ساعت 10:42 ق.ظ http://mydailyhappenings.blogsky.com/

چه صدا و کار فوق العاده ای
تا الان وقت نشده بود گوش بدم، صدایه تاثیر گذاری دارید

ممنونم از شما..
هنوز که هنوزه می بایست تاثیر بپذیرم...
تا پخته شود، ..همه خامی های درونم.

سپاس از وقتی که اختصاص دادید

فرزانه سه‌شنبه 10 شهریور 1394 ساعت 03:36 ق.ظ http://ruybenmayo.blogfa.com

عرض ادب نیمای هنرمند و والااندیش
بسیار زیبا خواندمتون. دکلمه شعر با صدای زیبای شما لذتی دوچندان داشت. بعد از مدتها وبگردی، تماشای نمایشگاه بی نظیر شما دوست هنرمند، خستگی از تنمان ربود.
رقص قلمت جاوید دوست هنرمندم. مانا باشید به عشق و فرزانگی [گل]
باز هم خواهم آمد.
یک تشکر ویژه هم از آقا نیمای وبلاگ کوچه باغ شعر که همیشه با گلچین و معرفی زیباترینها اسباب شادمانی مارو فراهم میکنند.
در پناه خدای خوبیها [گل]

باعث شادمانیست،
هر چه هست از اوست .. هنر و قریحه نگاشتن، همه...
من و ما آیینه ایم، تنها بازتابنده تر شاید..
که هر چه سیمای محبوب را بیشتر درک می نماییم، به همان میزان، آتشدان معرفتمان گداخته تر و لاجرم محصول هنرآلوده مان، همچو سفالینه های لعاب زده با دوامتر می گردد.. شاید هم خواندنی تر..
ممنون از لطف سرشار فرزانه ای چون شما و دیگر دوستانی که بوستان بی تکلف ما رهنمون می گردند، باید فشرد آن دستی که به سرزمینی همنام معبر می گشاید.. دست (نیما)ی عزیز را!
دو نیما، معمولا دیر یا زود یکدیگر را می یافتند، سرّیست نهفته در ناممان شاید،.. که با شعر و شور و شقایق می آمیزد و آرام هم نمی گیرد..
ممنون از حضور شما
موفق باشید

مریم دوشنبه 9 شهریور 1394 ساعت 08:03 ب.ظ

خیلی زیبا بود

ممنونم از شما.

دنیا دوشنبه 9 شهریور 1394 ساعت 07:06 ب.ظ http://ehsasebinazir.blogsky.com

نمایشگاه مجازیتون حرف نداره....

ممنونم...
داشت یادم میرفت چنین نمایشگاهی برگزار کرده بودم..
http://from-sky.blogsky.com/page-1
موفق باشید

دنیا دوشنبه 9 شهریور 1394 ساعت 06:42 ب.ظ http://ehsasebinazir.blogsky.com

زیبا....

....تشکر

برنا دوشنبه 9 شهریور 1394 ساعت 01:49 ب.ظ http://Www.newday2014.blogsky.com

صدای زیبایتان را نیز شنیدیم و لذت خوانش متن دو چندان شد.
سپاس و درود بیکران

ممنونم از دیدگاه خوب شما، جناب آقای برنا..

و اینکه ای کاش اکثر دوستان، با هر صدا و سلیقه ای، همین کار رو تکرار کنن و اگر زیبایی در اون هست بهش دامن بزنند..
چرا ما بایستی همواره کتابهای صوتی مطرح و اسم و رسمدار را گوش کنیم .. در حالی که هر یک از ما یک کتاب هستیم، یک داستان بواقع خواندنی ..
بگذارید اگر هم قرار است قلم، از صفحه روزگار حذف شود و لوح های دیجیتال جای آنرا بگیرد، چیزی شایسته،مثل دنیای اصوات بدان ضمیمه باشد.. (دوستان در این مورد گفتگو کنید)
موفق باشید
نیما

نازنین دوشنبه 9 شهریور 1394 ساعت 10:41 ق.ظ http:http://bakarevanedel.persianblog.ir//

سلام و درود نیمای گرامی
زیبایی کلام و قلمتان قابل ستایش هست
تاخیر بنده رو در بازدید از وبلاگ موجه بدانید که نا خواسته و به دلیل بیماریم بود ...
بهترین هدیه و سوپرایز رو در این دنیای مجازی رو دریافت کردم...به حدی زیبا بود و عالی که با دیدن و شنیدن اشک شوق ریختم
براستی دنیای دوست نهایت زیباییست و کلام دوست مرهم دلهای خسته....
مرا نیاز صحبت دوست زنده میدارد
وگرنه طاقت این روزگار با من نیست

مانا باشید ..شادمان زندگی کنید با لبهایی متبسم به یاد و عشق معبود

درود متقابل دارم، خانم گاتا ی گرامی ..

در ابتدا آرزوی سلامتی دارم براتون، امید که سلامتی، هرچه زودتر حاصل بشه..
شما و هم نسلانتون چه دل باصفا و ظریفی دارید(اشاره به علی آقا_مرد میانسال)، همچو بلور که با تلنگری ترک بر می دارد نازک احوالید و چه موهبتیست البته این انقلاب احساسات..!
سرزمین اشک هدیه خداست که هر سخت دلی را کلید حضور ندهندش به این سادگی ها..و من نیز جزء متاخرین این مسئله هستم..
همکلامی صد البته، دلیل سفارش شده ی جوامع انسانی که هر چقدر صحیحتر باشد این مقوله، نتایج اخلاقی تری هم ساطع می شود از آن..
خواستم تا بنحوی، نوع صحیحی از این رفاقتها را ممکن سازم و گسترش دهم که در آن صراحتا ادبیات کلامی و دست نوشته ها و حتی صدا، دخیل است و کار را زیباتر می سازد و از یکنواختی خارجش می سازد...
شخص در ابتدای نوشتن، خود را در میان انبوه سایتها و وبلاگها تنها می بیند و همانند دنیای غریبه امروز ما، تنهایی هایش در مجاز نیز ادامه می یابد... خواستم پایانی کوچک دهم این ماتمکده ها را به سبک خویش و خوشحالم شواهد حاکی از اقبال جمعیست..
گاه خجالت زده می شوم از آنهمه تمجید که نثارم می کنید، چه شما و چه سایرین.. که لباس بزرگیست برای من کوچک ..
شرکت در مباحث جمعی، آگاهی از احوال مردمان و چیزهایی که اکثرشان را آزار می دهد، افزون نمودن بر سطوح آگاهی و البته آرامشی که هدیه همیشگی مطالعه بوده و هست، دلایل همه روزه من برای حضور بیشتر در این وادیست ..وگرنه دستاوردهای زمان بیش از آنکه آرامش بخش باشند، به سردرگمی ها کمک می رسانند..
در پایان از شما و محبت همیشگیتان که نثار بنده می نمایید، سپاسگذارم..لطفتان پاینده
و ..پیروز باشید

سجاد دوشنبه 9 شهریور 1394 ساعت 04:33 ق.ظ http://www.tfn.blogsky.com

چه میشه گفت برای این همه زیبایی. نیما جان توصیفاتت از وبلاگ یادداشت ها و نویسنده اش تقریباً کامل بوده است.

زیبایی از سیب است و ما، تنها وصف او ...
حَی کُمُ اللّه My dude .. همین وبلاگها و نویسنده هاشون هست که می تونه صفحه ای رو اینچنین، زیبایی ببخشه! ..
و صد البته با حضور جناب عالی،بزم ما تکمیل شد..
ممنونم سجاد جان از حمایتت
موفق باشی
نیما

lozax یکشنبه 8 شهریور 1394 ساعت 07:49 ب.ظ http://dastan-nevis.blogsky.com

سلام
کار بدیع و خلاقانه ای بود.صدای خوب و دلنشینی هم دارید.بسیار ممنونم ک من هم جزوی از این برنامه کردید
شرمنده ک زودتر جوابتونو ندادم.مشفول مسائل ناخوشایندی شدم ک درگیرم کرده

سلام،
شما از همون ابتدا جزو برنامه بودید.. مهربان،
یک لوزاکس حتی اگر دیر هم برسه،.. باز هم یک لوزاکسه.. یک داستان واقعی زمانی نوشته میشه که تمام مولفه ها و شخصیتهاش گرد هم اومده باشن.. منم کاری که می بایست کردم! داستان من بی حضور شما انشاء ی بود، دبستانی اما حالا قضیه کاملا فرق می کنه...
.. امیدوارم مسایلی که ناخوشایندشون می دونی، هرچه زودتر حل وفصل بشند و شما و قلمت، کار دوست داشتنی خودت رو از سر بگیری..نوشتن!
موفق باشی
نیما

مرد میانسال یکشنبه 8 شهریور 1394 ساعت 11:00 ق.ظ http://www.ansd.blogsky.com

نیما جان روز خوش
صدات قشنگه و نمیدونم منو یاد صدای کدوم یکی از گوینده های رادیو می اندازه...
بازم ممنون...

مرسی علی آقای گل..

همیشه به من لطف داشته و دارید.. خدا از بزرگی کمتان نکند..
به شخصه دوست داشتم همیشه.. صدای ماندگارمرحوم"مهران دوستی"رو، با دکلمه های زیبای ادبیشون در "کافه رادیو" و برنامه های دیگر رادیو..
آرش کماندار .. جنگ کریتوس با زئوس ، و همینطور یادواره ی نادر ابراهیمی و غیره...گوشه ای از خاطره بازی من با این عزیز از دست رفته و برنامه هاشون هست..
تشکر از حضور شما

نیما یکشنبه 8 شهریور 1394 ساعت 10:43 ق.ظ http://n-poems.blogsky.com/

آقا نیما سلام
باز هم ممنونم از کار قشنگت و لطفی که به بنده و سایر دوستان داشتی.
لینک این پست رو در وبلاگم گذاشتم امروز.
لطفت ماندگار

درود فراوان به نیمای گلم،

خواهش دارم برادر، کار خاصی نبود.. امیدوارم فقط، در شان شما عزیزان بوده باشه..
تلاشی بود هرچند کوچک، برای مرور این روزها، در فرداها.. مثل یک یادگاری زیبا بر دیواری کوتاه، و به قلم بلند چند نویسنده ..همین
می دانید که! من به شدت فراموشکارم .. شما چطور؟
و ممنونم بابت لینک
موفق باشید

دختر بهمنی یکشنبه 8 شهریور 1394 ساعت 10:18 ق.ظ http://dokhtarebahmani. blogsky.com

سلام....
فایل صوتیو همین الان گوش کردم...
صداتون دست کمی از صدای خسرو شکیبایی نداره... درست مثل ایشون موقع خوندن مکس بجا اوج گرفتن بجا... فرازو فرودهای بجا...
شنیدن یه متن با صدای نویسنده اش خیلی بهتر از خوندن اون متنه...
به هر حال حال و هوای نویسنده رو موقع خوندن متن میفهمی...
امیدوارم تو متنای بعدیم همین اتفاق جالب بیفته...

ممنونم! نظر لطف شماست،
بنده به هیچ وجه در مقام قیاس با این بزرگان هنر و ادب نخواهم گنجید.. من نیز همانند شما، همیشه تحت تاثیر طنین آهنگین صدای ایشون و با آنهمه دکلمه زیبا، بوده و هستم...
بدون شک برای نویسنده هم لذت بخش خواهد بود که مکنونات قلبی خود را حرف بزند، اما از جایی که ممکن هست همیشه فرصت اینکار به این صورت(صوتی) فراهم نباشد، در حد توان و در صورت وجود زمان کافی حتما در خدمت دوستان خواهم بود...
ممنون از بازدید/ و موفق باشید

برنا یکشنبه 8 شهریور 1394 ساعت 09:43 ق.ظ http://Www.newday2014.blogsky.com

سلام نیما جان
ظاهرا ما با تاخیر خدمت رسیدیم
بسیار ممنونم بابت این تصویر و کلا این پستتون. خیلی جالب، خلاقانه و زیبا بود. هم تصویر و هم کلمات.
توی پرانتز بگم، عکست منو به یاد الویس پرسلی انداخت :))
امیدوارم که همواره سر سبز و سربلند باشی

برنای مهربان،
خدمت از ماست برادر عزیزم.. دیر و زود ندارد که منزل، منزل خودتان است.. و اگر زیبایی هم باشد، بی شک از کنار هم قرار گرفتن اسامی وزین وبلاگ دوستان ساتع می شود و ما نیز به قدر شما لذت می بریم...
بابت تصویر هم، ممنونم از نظرت ...الویس که سهل است، مایکلم آرزوست ..
من هم آرزوی سربلندی و موفقیت شما رو دارم.

نیما شنبه 7 شهریور 1394 ساعت 11:02 ب.ظ http://n-poems.blogsky.com/

سلام به آقا نیمای عزیز و گرانقدر
آقا ما سورپرایز شدیم شدید
و چقدر زیبا و خلاقانه به تصویر کشیدی دوستانت رو و وصف حالشان را از دریچه نگاه خودت به تحریر درآوردی.
درود ها بر تو باد

اینکه در بالای لیست بودم حس خوبی بود هر چند که میدانم این بالا بودن به معنای عزیزتر بودن نیست :)

متن دختر بهمن رو دوست داشتم. زیبا نگاشتی.

قلمت ماندگار و لطفت مستدام نمیای عزیز

خواهش دارم، نیما جان..
ممنونم از تشریف فرمایی شما.. می بخشید! استنباط من با آنچه شما و سایر دوستان هستید اگر زاویه ای داشته حتما بزرگوارانه می بخشید.. چون به قول شعرا می بایست بطریقی قافیه را سامان داد و تعدد اسامی نیز محدودینهای مختص به خود را بهمراه داشت..کار کمی مشکل اما جالب بود برای من که امیدوارم برای شما نیز چنین بوده باشد..
در مجموع، من نیز خوشحالم اگر ختم به خوشحالی شما نیز شده باشد..
بازم مرسی، موفق باشید.

Penelope شنبه 7 شهریور 1394 ساعت 09:32 ب.ظ http://penelopepurple.blogfa.com/

واقعن درود بر این خلاقیتتون. بسیار جالب بود. امیدوارم همیشه شاد باشی نیما جان :)
چه حیف که درس نمیگذاره مطالبتون رو بخونم.

بسیار ممنونم که با این وجود وقت گذاشتید برای خواندن ..
شما درگیر مقوله ی مهمتری هستید، انشاءا... ابتدا در دروس و متعاقبا در دنیای وبلاگنویسی همچون گذشته، موفق باشید و علی الخصوص بتونید اژدهای بنفش سرکش وجودتون رو هر چه سریعتر رام کنید..
موفق باشید.

سجاد شنبه 7 شهریور 1394 ساعت 08:36 ب.ظ http://www.tfn.blogsky.com

سلام نیمای عزیز، خیلی لطف داری دوست عزیز و خوش قلم من..وب نوشته های شما همیشه جای اندیشیدن دارند. ایده خوبی هم بود برای آشنا شدن با یک بعد جدید از لطافت قلمت.
بسیار سپاسگزارم.

مرسی سجاد بزرگوار،
همیشه دوست داشتم بتونم خواستگاه و مطلوب خواننده مطلب رو در نظر داشته باشم، اینکه چه چیزی می تونه همواره مراجعین رو راضی نگهشون داره و دست پر از وبلاگم بیرون برن.. مجموع این تفکرات گاها قوه خلاقه من رو درگیر خودش می کنه و نتیجه ای مثل امروز رخ میده.. سعی داشتم اکثر کسانی که به نحوی خواننده مطالب اونها بودم و یا اون عزیزان به نحوی متن من رو خونده بودن، در یک روز واحد کنار همدیگه داشته باشم .. و بطریقی آنسو تر از یک لینک معمولی رو به آنها نشون بدم،..نمی دونم تا چه حد موفق بودم اما بازخوردها تا به این لحظه بد نبوده و دوستان خوبم استقبال خوبی داشتند...متشکرم!
نمی دونم مدیران وبلاگها چیزی مثل همایش وبلاگنویسان یا امثالهم دارند یا که خیر؟ اگر وجود نداره همواره جای خالیش احساس میشه.. جایی که نظرها از قلمها بالا بیاد و به چهره افراد ختم بشه.. نمی دونم، شاید امکانش بنا به دلایلی فراهم نباشه ..
از شما دوست گل هم بابت وقتی که اختصاص می دید ممنونم، سبک جدید رو بنا به نگاه مثبتی که به دنبال داشته، ادامه خواهم داد..
موفق باشی
نیما

دنیا شنبه 7 شهریور 1394 ساعت 04:20 ب.ظ http://ehsasebinazir.blogsky.com

وای خییییلی خوشحالم کردین ...
واقعا متعجب شدم...
عالی بود عالی....

ممنون، و امیدوارم اینگونه بوده باشد..
پاسخ سرکار و اکثر دوستان امروز:
"... می بایست برای آنچه از تبار "لینک" آورده ام.. دلیلی نیز می آوردم..
پس بر همت خود افزودم و از دانه دانه، اسامی دوستان، تسبیحی تنیدم بهر یادواره های آینده ...
انسان همواره بزرگ می شود و فراموشکار.. همانگونه که عدد صلوات را براحتی از یاد می برد، سایر موارد و رویدادهای زندگی را هم.. پس بی دلیل نیستند اینهمه نام و نشانه.. آنهم به گرد مرکز فراموشکاری ها ...
که من خود، همانند یک انسان واقعی، مرکز فراموشکاری ها هستم!..."
ممنون از بازدید شما، موفق باشید
نیما

دختر بهمنی شنبه 7 شهریور 1394 ساعت 04:10 ب.ظ http://dokhtarebahmani. blogsky.com

سلام....
معذرت بابت تاخیر..... از لطف همیشگتون ممنونم دوست عزیز...
این دو روزه به شدت درگیر بودم تا همین الان که مجالی بین این همه روزمرگی دوست داشتنی برای یه گریز کوچیک پیدا کردم...
به جرات میگم که درچند نوشته ی اخیر درصد خلاقیت شما به طرز چشم گیری بیشتر شده متنها ساده تر و کوتاه تر اما حسابی پخته تر شده... هر متن بیش از بیش مهارت نویسنده اش رو به یادآور میشه...
در باره ی این پست هم فقط میتونم بگم... هزاران آفرین به ذهنی که برتری خود را بااوج گرفتن با بالهای خلاقیت و جسارت در هر متن بیشتر از پیش به رخ میکشد...
با تمام وجود براتون موفقیت بیشتر و بیشتر آرزو میکنم که بی شک لایق بهترین ها هستید....

سلام متقابل،

نظر لطف شماست! .. که اگر سبک تازه اتخاذ شده، آنطورها که می فرمایید رنگ و لعابی هم به خود گرفته، و لاجرم مقبول دیدگان شما و سایر دوستان خواننده قرار گرفته.. محصول همان تلمذ است .. توام با لذت چینش خوشه های ادبی از شاخسار دیگر وبلاگهای همراستا...که احتمالا بنده از خواندن مطالب وزین دوستان بدان نایل آمده ام..
شاید عاملی می بایست، تا این استعداد خفته را بدین شکل، در من بیدار نماید و شکر خدا اگر تعبیرم استعداد بجا بوده باشد.. چون مشام نویسنده، حتی اگر قلم به درستی بچرخاند خالی است همواره از رایحه ی آنچه که می پراکند و من نیز همانگونه ام..
و همانا شامه ی جمعیست، که بدرستی مطلبی و یا متنی صحه می گذارد و لا غیر.. امید دارم اگر هم مطلبی، مطلوب واقع نشد لااقل آزاردهنده هم نبوده باشد.. و برای من و خوانندگان چیزی را به نادرست، تغییر نداده باشد..
برای شما نیز آرزوی موفقیت دارم
نیما

ندا شنبه 7 شهریور 1394 ساعت 04:03 ب.ظ http://mydailyhappenings.blogsky.com/

ممنونم دوست عزیز
چه ذهن خلاقی دارید
و چه شعر قشنگ و قابل تاملی

ممنون که قابل دونستید

خواهشمندم،

می بایست برای آنچه از تبار "لینک" آورده ام.. دلیلی نیز می آوردم..
پس بر همت خود افزودم و از دانه دانه، اسامی دوستان، تسبیحی تنیدم بهر یادواره های آینده ...
انسان همواره بزرگ می شود و فراموشکار.. همانگونه که عدد صلوات را از یاد می برد، سایر رویدادهای زندگی را هم.. پس بی دلیل نیستند اینهمه نام.. به گرد مرکز فراموشکاری ها ...
ممنون از بازدید شما، موفق باشید
نیما

مرد میانسال شنبه 7 شهریور 1394 ساعت 03:33 ب.ظ http://www.ansd.blogsky.com

نیما جان خیلی ممنون اشکم رو درآوردی...
از سورپرایز هم بالاتر بود...
خدا حفظت کنه پسر که اوستا کریم جوونمردی و معرفت رو تو وجودت به ودیعه گذاشته...
فقط ممنون ممنون و ممنون...

خواهش می کنم علی آقای عزیز!

امیدوارم راست راستی، کار به اشک نکشیده باشد که زنهار مقصود من این نبود..!!
نویسنده و آنکه می نویسد چه دارد مگر..؟
جز اینکه هر چه دارد در تصرف و به اعتبار قلم است؟! و اعتبار قلم در گرو میل و رغبت خواننده است به متن، که اگر دومی محقق نشد اولی را پوشال فرض کنید که تنها فضا را پر می کند و خود خالی از فایده است.. تازه بسی مستعد سوختن هم می نماید!
مراد اینکه، اگر چیزکی بود از برای نوشتن، بخاطر همین اندک آبروییست که از محل رجوع شما خوانندگان عزیز، جمع کرده ایم برای تامین نیروی نوشتاری بعد، ..همین!
کار دشوار آنان راست که در کنار خواندن متون مختلف به نتیجه ای می رسند شایسته، یا اینکه تعمق می نمایند در موضوع های مختلف و آگاهی آنان از وضع و حال روزگار، کار استمداد و دستگیری از سایرین را برای او ممکن تر ساخته باشد..
ما را که می بینید روزی هستیم و روز دگر نه! و آنچنان بار فرهنگی و معنایی خاصی را هم با خود حمل نمی کنیم که بازوان پر قدرت و عزمی راسختر می خواهد.. و ما رنجور تر ازآنیم تا توشه ای بر توشه اعمال دون خود بیافزاییم..
روی آورده ام به محفلی امن و امین.. تا از شر شداید روزگار راحت شده و لختی آرامش کسب کنم.. و ادبیات پارسی، الحق که پناهگاه مهربانیست سودا زدگانی چون مارا..
میهمانم. میهمانی ناخوانده، مادربزرگ قصه ها را شاید..خیسم. خیس از همه نگاههای بی رمق اینهمه مرد و زن در کوچه و خیابان...
سخت است ببینم، بشکنم، و هیچ نگویم...! چندین فقره سعی توام با ترس داشتم تا حرف دل آتش به دل افتادگان باشم.. و باز دیدم که در این وادی عقب مانده ترینم و اول راه ...
خلاصه که علی آقا..!
خدا شما را حفظ کند که چشم و چراغ و کهنه سوارید در این دشت پریشان احوالی ها، جوانمردی هم اگر بود، لباسیست شایسته بر تن کسی چون شما.. که به تن ما کوچکتران کم تجربه مجلس گشادی می کند..
در پایان این بنده هستم که از شما بزرگوار ممنونم..
موفق باشید
نیما

سحرالف شنبه 7 شهریور 1394 ساعت 03:29 ب.ظ


ممنونم نیمای عزیز
من می آیم میخوانم اما درگیر مبارزه با 2 بیماری لعنتی هستم.
کمی کمرنگم...

ممنونم،
ان شا ا... هر چه که هست گذراست و بی خطر..
همچو ابرهایی بی آزار و سایه افکن، شاید هم کبریتی که قصدش سوزاندن نیست و تنها آمده تا بترساند و برود.
موفق باشید

ثریا شنبه 7 شهریور 1394 ساعت 03:20 ب.ظ

قابل تامل

ممنونم عزیزم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد