-
اتوبـان
سهشنبه 3 مهر 1403 16:24
به نام خدا یه روز صبح زود، به رسم هر روزه راهی شدم به سمت شرکت. بعد از یه تابستون سخت و پر حرارت، خنکای مَلس صبحگاهی بدجور می چسبید. بهمین خاطر شیشه های ماشین رو تا جایی که می شد پایین کشیده بودمو با تمام وجود هوا رو به داخل ریه هام هدایت می کردم. عادت داشتم رادیو گوش بدم، برام فرقی نمی کرد چه برنامه ای باشه، مثل...
-
جنـاحِ باطــل
پنجشنبه 7 تیر 1403 12:45
به نام خدا و زندگی، همان معمایی که در نگاه اول نه ابتدای آن و نه انتهایش، برایمان مشخص نیست. روزی چشم باز می کنی و خودت را دقیقاً وسط این معمای بی سر و ته می یابی. هرآنچه در مورد قبل و بعدمان شنیده ایم مشتی وعده و بشاراتیست که در این زمینه به ما داده شده و در عمل می بایست به اندازه تمامی طول زندگی صبر کرد تا ببینیم چه...
-
معجــزۀ روشنــایی
یکشنبه 13 خرداد 1403 14:46
به نام خدا اگر خدایگان تقدیر که خود هیچ بدی را باعث نیست، در انسداد شریانهای ظهورِ نکبت رخنه نکند آیا به واقع ناتوان است؟ و اگر او می تواند و نکند در بروز این شناعت موثر واقع شود؟ و اگر نمی تواند و نکند از چه روی خدایش نامیم؟ انسان است و به گزندگیِ پرسشهایش شهرت دارد، حتی اگر آفریدگار را پیش روی خویش بداند، باز دست از...
-
مــا زنـدگـــی نکـــرده ایـم!
سهشنبه 5 دی 1402 11:42
به نام خدا سَر چرخاندیم و خود را در تصرف مصنوعات خویش یافتیم. بی آنکه بدانیم این جریان همیشه جاریِ زندگی که جُرعه جرعه و به رایگان ازآن می نوشیم را چطور و به چه کیفیت فرو برده ایم. آیا هیچ می دانیم در کشاکش شلوغی زمانه، سهم ما از این واژۀ مهجور که " زیستن " نامندش چه بوده و مراد از اینهمه، که به گمان...
-
پنجــره ای رو به صُبـــح
سهشنبه 9 آبان 1402 09:48
به نام خدا جایی در امتداد خیال، لابلای نَفَسی عمیق که بر پوشال انباشته از ناباوری ها رخنه کند، در مرحله ای که اشکال از وجوه طبیعی خود فارق شده، تن به خطوط نحیفِ انتزاع می دهند، من تو را می خوانم. کسی که بارها او را در سکوت، ناکامی، رضایتمندی و تردیدهای خویش مخاطب قرار می دهم. آری تردید، انسان در کنار استحکامات عقیدتی،...
-
این ظلمتِ کُشنده
یکشنبه 6 آذر 1401 17:03
به نام خدا اشکهایت را برای روز دیگری بیندوز که در این دوگانگی بسیار شاید، گریستنَت را به پای ضعف تو بگذارند. هیچکس هم اگر نداند من که خوب می دانم تو قُرص و محکمی، همچون مامِ وطن استوار و نستوه. چشمهایت هنوز به او می ماند؛ درشت و پر از گفتگو. بسپار این جادۀ رو به روشنی را به افق، تا به وقتی دیگر آن را آب و جارو کنیم....
-
پرســه در مُـرداب
پنجشنبه 16 تیر 1401 12:11
به نام خدا گاه به برّندگی آهن و گاهی هم وزن کاه می نویسم... ، که شود تقدیم ملاحت آن نگاه، که همواره برایم به درها دوخته اند، بی خستگی. (مادرم) به قدر تکاندن خاک از قلمدانِ مُرصع، همانند خاطره ای سرکش و پرّان، کوتاه؛ و به دشواری سر کشیدنِ جرعه ای سکوت در میان همهمه، بلنـد... به سرگشتگی ورق زدن دفتر ترانه ها در جستجوی...
-
سرزمین هیچ و تداوم آن
چهارشنبه 18 خرداد 1401 16:13
به نام خدا رودی می خواهم، جاری و گذرا که بشوید رخت چرک آلود زمانه ام را.. . تند بادی شاید که بروبد خاشاک کاشانه ام و در این پهنه، جز نغمه و گیاه چیزی باقی نگذارد. بسیار خرسندم اگر از پس ماجرای زمین، تصویری بماند تمام نمای از انسان و کرد و کار وی در گسترۀ گیتی. چه منطبق بوده باشد بر فرامین ازلی و حتی نبوده باشد؛ که اگر...
-
عروسـک مغمــوم
چهارشنبه 28 اردیبهشت 1401 17:12
به نام خدا بر لبۀ پرتگاه آفرینش، لحظه ای پیش از آن شیرجۀ نخستین، زمین را سخت می نگرم؛ با ابروانی گره خورده. می بینم که درختان بلوط از تو پا می گیرند. ریشه ها جایی در دل زمین می گشایند، نامش استقامت، اساسَش رویش و کنیه اش گندمزار. پیش رو سالیان بسیار و میوه ها یادآور سرافکندگی در جهان پیش از نسیان. جاده سرسخت است. مه...
-
شهر پرهیزکاران
چهارشنبه 21 اردیبهشت 1401 16:53
به نام خدا اهالی شهر مشهوری که به اخلاص عملشان می شناسند امروز گرسنه اند و منزوی. سرهاشان در گریبان و دستها بر آستانِ آسمانیان می سایند بی خستگی. انگار همین دیروزِ روزگار بود. جایی همین نزدیکی ها، مشرف به نقره افشانی ماه و در همسایگی ستارگان ناظر، بر روی این گنبد دوار. مردمانی که حقیقت خود را در پیشگاه خدایشان مقبول...
-
چهلُمین پاییـز
یکشنبه 18 اردیبهشت 1401 17:08
به نام خدا دلم یکباره فرو می ریزد همچو برگ، از سر شاخسار بلند جایی که بدان تعلق دارد تا پهنۀ زمین. آن اسارتگاه هزار رنگ. ما آمده ایم؛ از تاریکی های فراموشی، تا آگاهی یافتن. تا نورِ ابدیت را برای مدتی هم که شده همچو فانوسی در بطن خود روشن سازیم و تا پایان از شعلۀ آن حراست کنیم. مجالی برای دانستن آن که جهان بی مخلوق...
-
مهبانگ به سبک 1401
شنبه 17 اردیبهشت 1401 16:03
به نام خدا گوشه گوشۀ شهر خدا را نام تو آذین است. بیدار که می شوی به یمن گشودن چشمانت، فرشتگان مقرب در شیپور های زرین می دمند و صبحدمان، این پایان ظلمت را نویدی دوباره می دهند. تو بیدار می شوی، در سرزمینی که کاغذ های مچاله اش در بُهت آخرین لغزش هنوز خمیازه می کشند، درد شاید.. . لحظه های آغازینِ روز به فرمان چشمان...
-
در همسایگـیِ آفتـاب
سهشنبه 14 مرداد 1399 17:18
به نام خدا اگر بخواهم بر خلاف جهت عقربه ها پیش بروم و سپس در لحظه ای خاص و عجیب متوقف شوم. آن نقطه به مکانی واحد مُنتهی خواهد شد، دور افتاده، خارج از دسترس و غریب. این رویداد نه تنها برای من اینچنین است، بلکه می دانم خاطراتِ مکان حاصله را با بسیاری از همسالانِ خود که از قضا کودکانه های خود را در آنجا گذرانده اند شریک...
-
گـاهی خـــدا .. .
یکشنبه 4 اسفند 1398 12:50
به نام خدا ای نیمـه خورده چــایِ زمستـانی حُکم حُکمِ توست هر آنچه می رانی تشنـه به پرگار تو طواف می کند خستــه را طعـم تو روبراه می کنــد شیشـه از هُـرمِ نفـس تو بخار را پوششی بر مَنظــر اشتبـاه می کنــد ای انسان! به میزان سهم اندکی که از زیستن عاید تو می شود، گاهی به ترمیم دیواره های فروریخته ی جان شتاب. درنگ جایز...
-
نَبی زادگانِ دروغین
چهارشنبه 25 دی 1398 16:41
به نام خدا به نام این سِحـر جاوید، خدایی که فراسوی تاریکیست. بی او تعلق معنایی ندارد و با او تمامی تعهد های دنیایی به برگه های پارۀ دفتری هزار خوانده مانند است. چه اعتبار است به هر آنچه غیر او منعقد گردد که بی امضای وی دنیا همان تبعیدگاه نخست است تا پایان. کُشت این خم کوچه ما را.. سالیان دراز را اندر خم آن خمیده ایم،...
-
تُنالیـتۀ خاکـستری
چهارشنبه 6 آذر 1398 16:03
به نام خدا خاک می روبم از این کهنه سرای، آن تالار بلند و مخروب، جایی که رونق ایام را در بطن خویش مدفون دارد و خود اما سنگین و با وقار همچو معبد پانتئون هنوز هم پابرجا، بر جای خویش و در خیال من استوار، این قدیمیِ دوست داشتنی و آن بنای تا ابد جاوید. می خرامم؛ به زیر می کشم تارها را از عنکبوت، پرده ها را از طاق، حیاط را...
-
تبعیـدی
یکشنبه 3 شهریور 1398 18:15
به نام خدا از زادگاه که می گویی سینه مالامال از احساس می شود. چیزی که در شهر غریبه کمتر بدان دست می یابی، یادواره های آویخته به اماکنیست که فرسنگها از تو دورند و دورو بَر امّا خالیست از آن نشانه ها که روزی به رایگان گسترۀ چشمانت را پر کرده بوده اند. اگر که می بودند، این گذرگاهِ سرد و بی حوصله، این خیابانهای بی روح و...
-
جــای خالــیِ مــاه ...
پنجشنبه 26 اردیبهشت 1398 10:57
به نام خدا * مادر همینطور که فرزندش رو برای خواب آماده می کرد، بر لبۀ تخت نشست و اینطور شروع کرد: پسرک توپ پاره ای را به سمت آسمون پرتاب کرد و با عصبانیت گفت: " ببین چکار کردی! تو خواستی که توپ من اینطوری بشه در صورتی که مال خودت هنوز سالمِ سالم مونده!! " این حرفارو در حالی می زد که به سمت ماهِ کامِل اشاره...
-
اقیـانوسـی به وسعـتِ یـک استکـانِ چــای
سهشنبه 17 اردیبهشت 1398 09:06
به نام خدا توی دریا شناور میشی بعد از مدتی یه لنگرگاه پیدا می کنی؛ با خودت می گی یه چند روزی رو همینجا می مونم. چند روز میشه چند سال.. . و بعدش دیگه یادت می ره می خواستی کجا بری. یهو متوجه می شی که دیگه اصلاً برات مهم نیست کجا داشتی می رفتی.. . چون از همینجایی که هستی خوشت میاد. واسه من که اینطوری بود... فکرشم نمی...
-
مـا را کـه بَــرَد خـانـــه
شنبه 7 اردیبهشت 1398 15:01
به نام خدا لشکرِ زِ جـور سرشته، می خرامد در پی فانوس بدستانِ کـور. خاموش مسلکـانی بی هویّت که دنیا را چراگـاه خود و بهشتی رایگان بَهر دوزخیانِ گریخته از سرای حَشرْ تصور می کنند. سرنوشت قدمها را به اختیار گرفته، خداوندگاریِ خود را بر این دزدیده راه، خیال می کنند. کمی آنطرف تر عفریت مرگ بنشسته بر سورتمه ای آتشین،...
-
تئـوری جهـانِ یـک نفـره
سهشنبه 21 اسفند 1397 15:43
به نام خدا بر پایۀ این تئوری، دنیا به مرکزیت تنها یک فرد پایه ریزی شده است و دیگر موجوداتِ هستی بی آنکه خود متوجه باشند در جهت باورپذیریِ هر چه بیشتر او از این دنیا گرد آمده اند و خود از درون تُهی و مجرد می باشند. به عبارت دیگر می توان بر اساس قدرت بی حد و حصرِ عامل بوجود آورنده یا همان خالقِ قادر، این تئوری را تا...
-
آبـی و مَخملـی
یکشنبه 9 دی 1397 10:08
به نام خدا به خاطر می آورم که در سالهای دور، طبقۀ دوم منزل ما در اجارۀ زوجی سالخورده قرار داشت و من در آن زمان چهارمین سال زندگی خود را تجربه می کردم. آنچه که از ظاهر زندگی آنها به خاطر می آورم حاکی از این است که هر دوی آنها دارای مدارج علمی بخصوصی بودند و این حدسی بود که بخاطر مشاهدۀ آن کتابخانۀ بزرگ، واقع در منزلشان...
-
پهنــۀ سرگــردانـی
یکشنبه 15 مهر 1397 15:20
به نام خدا خدای را می توان تخیّل نمود و بر او جامه ای عیان پوشانید. طبعی شوخ بر او متصّور شد و با او به طریقی دیگر گفتگو کرد. نزدیکتر از آنچه خطوط قرمزِ ادیان است با او هم کلام شد و گاه از سر شوخی مُشتی بر کتف او کوبید و از تقابل به مثل وی نهراسید. او خود را فراتر از تصور آدمی نمی داند خدایی که با تمام جلال خویش حاضر...
-
آذرَخـشِ سُــرخ
سهشنبه 16 مرداد 1397 19:41
به نام خدا گیریم که شُد هرآنچه که می خواسته اید. کرکَس های مهاجم از بام منزلتان به پرتابِ سنگی رمیده، عزم دیار خویش نموده اند و کدورت پنجاه سالۀ آسمان مه گرفتۀ شهرِتان چُنان برطرف گشت که بتوان تا خانۀ خدا را از فراز آن رصد نمود. پوشش های اجباری و دست و پاگیر، جایِ خود را به پوشش های ابتکاری و مهار گسیخته داده و باب...
-
کجـاوۀ سرنوشت
یکشنبه 14 مرداد 1397 12:04
به نام خدا همان نگاه بود، از جنس آخرین نگاه مادر که در واپسین روز حیات خویش بر من می نمود و در آن سکوت عمیقی که داشت، تبادل واژه ها را از مسیرِ زبان، به مسیر دیدگان سوق داده بود.. به یاد می آورم که گفتمانی کامل بود، اگرچه هرگز به کلمات منجر نشـد.. شاید آدمها آن هنگام که در صادق ترین و روحانی ترین حالات خویش به سر می...
-
آقـای سـانکــــار
سهشنبه 28 فروردین 1397 17:32
به نام خدا یادمه اون وَقتا یه مغازۀ نُقلی بود که اگه راست خونَمونو می گرفتی و همینطور می رفتی، هنوز دو سه کوچه رد نشده بهش می رسیدی. مابینِ یه سلمونیِ کهنه کار و یه فرش فروشی نسبتاً بزرگ واقع شده بود. ظهر که میشُد، درست بعد از تعطیلی مدرسه ای که خیلی هم ازش دور نبود، توش حسابی قُلقله می شد. یه عالمه بچۀ قد و نیم قد که...
-
در استخـــدامِ بـاد
سهشنبه 26 دی 1396 11:56
به نام خدا دخترکِ ساحل نشین، به آن دایرۀ نورانی که مدتیست در دل ابرها جای گرفته خیره می ماند. لبخندی می زند و از صندوقچۀ کوچک چوبی خود قایقی که شب گذشته از چوب های بستنی و کمی مقوای رنگی و کاموا ساخته، بیرون می آورد.. کفِ قایق را به روغن آغشته می کند و آنرا به موجی از دریا می سپارد.. با دستان کوچکش آنرا به سمت جلو...
-
تمامیِ تعهّـداتِ سودازدۀ یک نویسنـده
شنبه 16 دی 1396 18:55
به نام خدا آنان که زیاد می نویسند خنده و گریستنشان در متونی خلاصه می شود که از خود بر جای می گذارند.. برای همین است که با اندکی تاخیر حال و روزشان را دریافت می کنیم، درک شاید. نوشته، این ترسیمِ الفباییِ دنیای خاموشانِ در خود فرو رفته، چیزی نیست که صرفاً با داشتنِ چهره ای در هم کشیده، میز تحریری از چوب بلوط و فنجانی...
-
فصـلی عجیـب، زلـزله
شنبه 9 دی 1396 18:31
به نام خدا فصل عجیبیت، عصر در خون تَپیدن و پُشته شدن.. به جراحتِ آهن و آوار و دود کشته شدن.. . به دست خویش ابنیه ها کنیم آبادو به وقت دیگرَش در خون غرقه شدن.. . شهر من اندکی دورتر، برادرِ بزرگی دارد. چندیست دندانهای کرم خورده اش بی قراری می کنند .. این سپیدِ مُطلق، به زردی گراییده چنین فغان بر می آورد که منم همان درد...
-
مادرم
چهارشنبه 8 آذر 1396 12:52
به نام خدا شاعر شانه ها، ای شکوفۀ مهر ریز، ای تاکستان هزار انگورم مادرم.. . منم همان دانۀ افتاده از ساقۀ نگاهت.. گشته با سایه ها گلاویز .. کِشتۀ کُشته را رطوبتی نیست، نمی نوشندش و شهدش شیرینکامی به بار نمی آورد.. . از او شراب می سازند و ساعتی مخمور می گردند، غافل شاید.. و منم باعثِ آنهمه غفلت که در گرماگرم اتصال به...