ایدئولوژی پنهان

ایدئولوژی پنهان

دست نوشته های ناپیوسته ی ن. بهبودیان
ایدئولوژی پنهان

ایدئولوژی پنهان

دست نوشته های ناپیوسته ی ن. بهبودیان

سمفونی شخصی

به نام خدا


هفت سال پیش بود، یه همچین روزهایی منزل خواهرم در مالزی.. من در حالی که PSP در دست داشتم در برابر این منظره بی نظیر، مشغول نواختن ترانۀOblivion    (فراموشی) در  DJ.Max portable شده بودم که  اساساً یه بازی کره ای بود.. .

دو سه روز پیش از اون، وقتی داشتم رم پی اس پی رو در یکی از فروشگاههای مرکزِ تایم اسکوِر پر می کردم، پسر چینی که انگلیسی رو بسیار داغون صحبت می کرد بهم پیشنهاد داده بود حتماً امتحانش کنم. . می گفت حس و حال یک DJ. تمام عیار بهت دست خواهد داد.. راستش اول که دموی بازی رو دیده بودم، خیلی به نظرم خوشایند نیومد.. خصوصاً اینکه تا بحال این سطح از تعامُل رو امتحان نکرده بودم.. امّا در کمال ناباوری چیزی نگذشت که عاشقش شدم.. و اینجا بود که توی دلم بهش گفتم همان بودا نگهدارَت باد.. .

تِرَک ها رو یکی پس از دیگری تموم می کردم و احساس می کردم سَمفونیِ شخصی خودم رو پیدا کردم. . فضا با موسیقی تکمیل می شد و از اینکه در اون نقشی می داشتم حس خوبی رو تجربه می کردم.

دقیقاً شش ماه بعد در ایران  پی اس پی اصطلاحاً Brick  شد.. این حالت زمانی رخ می ده که در حین Update خللی رخ داده باشه و اون خلل در اینجا عدم وجود شارژ کافی، در فرایند به روزرسانی بود و ظاهراً اون ورژن از آپدیت نوعاً از منبع مطمئنی تهیه نشده بود و من به این قضیه بهای لازم رو نداده بودم. . و تلاش من از اون روز به بعد، برای بازگردوندن پی اس پی به حالت قبل هرگز نتیجه ای در بر نداشت.. .

ظاهراً شرکت Sony برای جلوگیری از تقلب های سخت افزاری در حالت کُپی خور، چنین حالتی رو در مکانیزم درونی پی اس پی تعریف کرده بود تا در مواقعی با احتمال دستکاری نرم و یا سخت افزاری، دستگاه خودش رو برای همیشه غیر فعال می کرد.. و از اونجایی که ic  ها، همیشه فرمانبردار هستند.. فرمان به ابطال این نسخۀ قابل حمل از دستگاه داده بودند.. . نتیجه اینکه دستگاه به آجر پاره ای بی ثمر تبدیل شده بود و در بسته بندی خودش برای مدتها به همین صورت حفظ شد.

سالها گذشت و من اخیراً موفق شدم نسخه Emulator  و یا همون نسخه نرم افزاری شبیه سازی کننده پی اس پی رو، برای اندروید و کامپیوتر پیدا کنم و با نصب اون، اکثر بازی ها مجدداً جان دوباره ای گرفته و اجرا شدند.. و خب موفقیت تو این زمینه، مستلزم این بود که می بایست تمومِ فایل ها به همون صورت اولیۀ خودشون، برای سالها حفظ می شدن.. و من همین کار رو انجام داده بودم.

مثل این می مونه که چنتا جک و جونورِ آسیب دیده رو توی دمای بسیار پایین و شرایط مناسب نگهشون داری تا یه زمون دیگه که علم پیشرفت می کنه بتونی به دادشون برسی و همینطور هم شد.. اونها جون تازه ای گرفته بودن.. اما حدسش سادَست که من توی لیست اون بازی ها دنبال چه چیزی می گشتم.. بله " سمفونی شخصی".. .

با اینکه سن و سال دیگه اجازه نمی داد که با همون شور و حالی که توی اون سالها از بنده انتظار می رفت مشغول نواختن بشم، امّا اینبار با حضور بچه ها تا حد زیادی موفق شده بودم تا احیائِش کنم و نکته جالب اینجاس که عکس العمل بچه ها در مواجهه با این تَبِ سیّالِ موسیقیایی، بسیار شبیه و نزدیک بود به عکس العمل من در ایام گذشته در همین باره .. .

نَبضِ دقایقِ سالهای دور در زمانِ حال، تپیدن گرفته بود و صبر من برای دستگاه بی جانی مثل این نتیجه داده بود..

برای همینم قصد دارم برای افرادی که در استفاده از این نرم افزار، به حس مشترکی رسیده اند نسخه های شبیه ساز رو به اشتراک بگذارم .. بلکه بتونن دقایق شادی رو رقم بزنند.

Have FUN



شما می توانید برای دانلود نسخۀ شبیه ساز PSP برای PC و Android به لینکهای زیر مراجعه کنید.


PPSSPP for win  .  .  .  64bit+32 Bit


دانلود مستقیم نسخه (کامپیوتـر)

  

پسورد: downloads98.com

 

PPSSPP_Gold for Android  .  .  .   Version: (1.3.0.1)

دانلود مستقیم نسخه (اندرویــد)


برای دانلود بازی

  DJ Max Emotional Sense P

Classiquai Edition (Special Package)

(Korea)

به لینک زیر مراجعه فرمایید.


 

نوشته شده توسط ن.بهبودیان/ پاییز 95



مــــوزۀ خالـــــی

بنام خدا


قابهای بسته، قالبهای گرفته، مرمّت هایِ به ثمر رسیده و همه تصاویرِ به ظُهور انجامیده.. .

چه دشوار است کار مُتصدّیانِ امور موزه مغزیِ مَن.. .

هر روز و همه روزه می گشایند آن نهان خانۀ اسرار را.. به گلدانهایَش آب را یاری می کنند، آبیاری شایــد.. .

نغمه های شیشه ای اش را تنظیف و سرسرای رویاهای سوخته را آذین می کنند.. .

به وقت خواب که کارها بالا می گیرد، موزه را همهمه ای فرا می گیرد مبسوط تَر از شامگاه روز گذشته.. .

تمام بازدیدکنندگان آن سرای، در هیأت و کسوت و سیمای من، یک به یک صَف می کشند.. .

آری آنان کسی نیستند جز خودِ مَن .. .

...

آنان به حسابرَسیِ این بُزرگ دفتَرِ کوچک آمده اند.. همان کتاب که مَنَمْ.. تا چراغ این تالارِ مُشعشع روشن است،

من نیز همین حوالی نفس خواهم کشید.. داستانی همه روزه که از من شروع و بر من خاتمه خواهد یافت، آغازیدن می گیرد..

گاه تصّور می کنم که آیا زندگی به همین شلوغی هاست که در من است؟ یا من آنرا بی جهت شلوغَش کرده ام؟!

من، این سازندۀ بی مثالِ تالارها.. آرام می گیرم وقتی به سراغِ آن کُهنه کتابِ بسته در قفسه های زرکوب می روم. ..

به روی بزرگترینِ آنها با صدای بلنـد، اینچنین نوشته اند" مــــادَر".. .

و همیشه از لابلای برگهایش نوای لالایی می آیَد. .. درنگ می کنم و ساعتی را بدین منوال سپَری می کنم .. سُکوت و تبَسّم...

و قطره هایی که همواره از من فرار می کنند تا فراسویِ آن کتاب.. تا سرچشمۀ اصوات..، تا چشمـه هایِ چَشــمِ خُـــــــــدا.. .

وقت بازدید دیگر تمام است.. تمامی بلیط ها را خریده ام.. به وقت بازگشت، آنها را به مُتصّدیِ فُروش بازپَس می دهم ..

او چروکِ کاغذ ها را می زداید و برای روزی که در پیش است، محیّاشان می سازد.. . برای این تنها مُشتری ، برای آنهمه که مَنَـم.. .

...

دست آخِر، بی حوصله تر از آنم که دَربها را بدُنبالِ خود ببندَم.. امّا همواره آنها را در صبح روز بعد و در مراجعاتِ دیگر، بسته و مُهـر و مـوم می یابَم. ..

پِلکهایَم را می بندم.. . دروازه های ستُرگِ تالار بلند را.. .آن نگهبانانِ امینِ کتابهایِ خانگیَم را.. .

هیچ چیز عجیبتر از بیداری نیست که زندگی همینجاست..

جایی میان خوابهای طلایی و موسیقیِ جانبَخشی که در بیداری ها نیافتَمَش.. و خوابهای عمیق تَر بِشارَتی، بر مشاهِدات بهتَرَنـد شاید... .

...


 نوشته شده توسط ن.بهبودیان/ پاییز 95

سـوگنـــــــــد نامــه

به نام خدا




قسم به حدّ و حدود و مختصات تو در بدنم، به جایگاه غَم در ادعیه های سحرم

به روشنایی روز و پیچشِ نَسیم بر شاخــه، به احتکار رایحۀ خوش در بسته بندیِ نـافه

به نافله های نَخوانده و خطوط مَعوجِ من، به راه راستِ نَپیموده و قدوم کجِ من

به عطَشهای فروبردۀ مردم خوابزَده، به تپشهای رو به خموشیِ صفوفِ شتابزده

به اندوخته های رو به زوال و ناسرانجامی، به کِشت و کار یوسف و اذان بِلالِ شلاّق زَده

قسم به قُربانیان سرخ روی و نِکبت قربانگاه، به سِطْوَت قشون لَعیم و کِسوَتِ رَستن گاه

قسم به شرحه شرحه شُدن لباس آلاله، به انکارِ دست رفیق و حراجِ کاشــانه

...

قَسَم به سوی چشمِ نادمین بُغض آلــود، قسم به تُهفۀ پیچیده در حله های راز آلود

قسم به ریشه های سرمازده در عُمقِ خاک غَریب، قسم به اشک یتیم، حال خوب من و به احتِضار طَبیب

قسم به همه سایبانهای شکسته ام، قسم که از گُـــذَرِ قافلۀ تَزویر خستــه ام

قسم به احتیاط های لازمه زِ ترس چُـماق، قسم به اختیارهای زِ کف رَفته،  به شکّ نمـــاز

قسم به هِجـی نمودن یاسین بر گوشِ قاطر ها، قسم بر عرق جبین و نان شاطِـر ها

قسم به تولد و طول عُمــرِ باطل ها قسم به حوضِ کوثر، دریا،  رود  و ساحــل ها

قسم به هدایت تکوینیِ ابناء بشــر، قسم بر انگاره های ناتمام بر دیوارها

...

قَسم به قَسَمهایِ دروغین و نم ایـوانها، قسم به توحُّشِ انسانی و مهر حیوانها

قسم به شریعَتِ تلقینی و سرّ سجود، قسم به حرمت کعبه و وسوسه شیطانها

قسم به حرکت موریانه در دل شب، قسم به رگبرگِ گیــاه و حلاوت رُطَب

قسم به شــور و شِعـر و شَان و شَرارَت، قسم به ساکنین لاغـَــرِ شهـر قِناعت

قسم به قصه های شَبِ کودکانِ خفتــۀ من، قسم به نقایصِ وارده بر اصل شِفاعت

قسم به مُـهر و میز و دفتر و همه دَبدبــه ها، به رُجحانِ رابطه، بر قانون عِلیّت

قسم به زبانه های آتش از میان دو تَـن، قسم به غیبَت کُبری، رضایت ولـی دَم

...

قسم به گردش کواکب و صوَرِ فلکی، قسم به حُکمِ تَراشیده از بهانه های الکی

قسم به سمت و سوی منزل بَعیـد تو،  قسم به ساقِ پای عُریان دُخترکــی

قسم به ماهیچه های خفتـه بر دیگ های پلو، قسم به کافکا، ژرالد، پائولو کوئیلو

قسم به تقدیر و قسمت من از دنیا، قسم به همبستری آرزو، امید و رویا

قسم به استکانهای لب پریده ام، قسمِ دروغ به قلم های رنگ پریده ام

قسم به مِسنَدِ عَقیق بر انگشتر، به عید سَعید، کلامِ مَجید و پیغمبـَـر

قسم به نظم موجود در بی نظمی، قسم به سَمبُل های عَهدِ عَتیق در گُلگُهَر

...

قسم بر آیاتِ تجویدی و نغمــۀ حِجاز، قسم به اوج گرفتن پرنده، به شکـارِ بـاز

قسم به سُمّ ستورانِ پارس و عَجَـم،  قسم به رشته هایی که گُسست در کشاکِش داس

قسم به شکاف میان طبقات مردُمِ من، قسم به سوغاتِ وَطَنی، نیشِ کـژدم من

قسم به نسخه های تَضمینیِ سبکِ ممات، به انحنای جناغِ سینۀ مُرغَکِ من

قسم به قصیده های خُفتـه در سَکنات، قسم به حرکات خـون در کالبـَـدِ من

قسم به زیرپوستی تَرین جنایتها، قسم به قاریانِ دل شکستۀ میهَنِ من

قسم به جبر بِنوشته بر جَبین مُختــارها، قسم به وارِثینِ تَخت و سرای و افسَـرِ من

...

قسم به شکوِۀ سگ بر مترسگها، قسم بر شیوۀ غار غارِ کلاغِ چوبَک من

قسم بر ساعت و ثانیه، همه عقربه ها، قسم بر متون تا به تا و ابتــر من

قسم به سیر و سماغ و سرکه و سمنو، قسم به بوسه های دزدیده از لـَـبِ مَن

قسم به بُلندای اَلَم، بر عَلامت ها، قسم به توده های ستمدیده، سَـرو قامت ها

قسم به مِصرع و وَزن و همه قافیــه ها، قسم به هِجر و هِجَرت و اجتمــاع آدمــها

قسم به خط کشیدن نور بر ظلمت، قسم به سُجده های مُدامِ شُعــور، بر تُربـَت

قسم به انبوهِ کلمات مُنقطِعَم، قسم به زنجیــر و چَشمْ بَسته بُردنـــها

...

(افزایش ضربآهنگ)

قسم به حرفهای مانده بر دروازه های دهان، واژه های پنهانی .. برداشت من از آیه آیۀ قرآن

تجمع سایه های شــوم بَر شامِ سُبحانَک، به صبحانه های تَعجیلی و سکوتِ چَشمانت

قسم به چرخش مُداوم سوئیچ بر ماشین صبح زود، به مونتاژِ فایل تآلیفی راشین، هَر چه بود

به زدودَنِ شیشه های عینک از غبار روز پیش، خمیازه های مُدام و چک نمودن میزانِ ریــش

زدن به دل شهر و دیدن اِنضباطِ مَشهورَش، به احسـاسِ غرور ملی، در آزادراهِ مَسدودَش

تجـاوزی به چپ از فرطِ نا شکیبایی، به کشیدن دنده های مَعکوس، در کمالِ زیبایی

به تاختَنِ تخت روان همچو گاهواره، چو لالایی.. سری پر ز شـور و میل شدید بر لایــی

...

به زمزمه کردن این شعــر در خودروی شِتــابزده، به کاهشِ دیـد و ندیدن خودروی چـِـراغ زده

به واژگونی و بَرخـوردِ گــارد ریلها، به انفجــارِ چاشنیِ جُملـه، بالِشتَکـــها

به سـور چرانی چَشمِ جَماعت بُهـت زده، چشمهای دوخته به سـوم، هفتم و چِهلُمـــها  

به برون آمدن دستی زِ شیشه های خُـــرد شده، به نشان دادن انگشتِ شَست، از پیِ مُشکــلها

به زندگانـیِ مُجــــدد و حقّ حَیات، قـَــسـَـــم به  هـای هـایِ خَنـــــده و نَفــی مَمـات

...

نوشته شده توسط ن. بهبودیان/ پاییز 95