ایدئولوژی پنهان

ایدئولوژی پنهان

دست نوشته های ناپیوسته ی ن. بهبودیان
ایدئولوژی پنهان

ایدئولوژی پنهان

دست نوشته های ناپیوسته ی ن. بهبودیان

اَندَر اَحوالاتِ مؤمنینِ مُتظاهر (این کرم خورده ترین میوه های زیبا)

به نام خدا


حفظِ حرمت، احترام ببار می آورد،  همچنان که ویلانی، ویرانه را . .. حکایتِ کاشانه ی متروک دنیاست و آدمهای از درون، تُهی شاید. به باطل می زنند انگار که این کاروان را متاعی نیست جز روسیاهی، این بیماری قرن... که طراران و مالباختگان از آن به یک میزان خسران بینند و لادینی، دینیست مُسری .. جدید و مال آور .. ملال آور شاید!

دست زمانه کج است به سوی سپیدی هایی که هرگز ازآنِ او نیستند.. همچو سرخی آتش، در این چهارشنبه سوری تاریخ، زردیها همینجاست.. جایی که ماییم... سرزمین "ریا".  نیازهای منتهی به کفر و عناد ..ریشه های خشکیده به آبیاری بسیار، آبهای غلط... کودهای پر نمک و بستانهای به حال خود وارهانده ایم شاید. .. بهترینمان در سخن، آرزوست و بدترینمان در اعمال، مشهود.. . نقیض خودیم و ناقضِ یک به یک حقوق انسان و تک به تک در برابر همیم به جنگ.. تحت عنوان همدلی ها  همزبانیم و در زیرزمینها اما زبانها می بُریم، چراکه به ثنای ما نمی چرخند همچو چرخنده، الهام شاید .. . پوششی نو بر فکری کهنه و  وقت شناسانه!

بَدِ داستان را اول گفتم تا کتاب، این معجون شفابخش خوش جلوه کند. .. بود از ابتدا در دست و سر به کوی خطا می گذارده خواهیم گذاشت.. . نجوای خدا در گوش و صدای هدفونها اما از آن بلندتر. .. موسیقی ها در خود داشت و ما به شِشو هَشتش بسنده نموده ایم، راک شاید! و "قرآن"، این تنها ترین کتاب.. در ایوان، بهرِ هوا خوری...

بیداری را از کدامین قِسمَش باور کنیم؟! آنکه بامدادان از آن بر می خیزیم، یا اسلامَیش؟! خواب آلودگیِ امروز ما سرسخت تر از آن است که به یکصد بانگ بیداری از ننگ آن برخیزیم. .. میان ما و آنکه خواهد آمد به هیچ حَکَمی و به هیچ دلال بهشتی اعتباری نیست.. که ستم از خانه ها شروع می شود و از این دَخلِ مخلوط، مدت زمانیست که برکت پر کشیده است.  فروپاشیده است انصاف و عصر ما، همان صبحِ شادابیِ فرومایگانیست که خمیازه کشان بلند می شوند از ما و کوتاه شاید از مرامِ ناداشته ی خود... برای حیوان شدن باید انسانیت را در نوردید تا بر لب آن دره های آدمخوار حاضر شدن بتوانیم.. ابلیس را در انتظاری چند هزار ساله داریم مَحضِ بدرقه...آن فرشِ بلندِ و قرمزی که راهی جُز دوزخ ندارد به زیر پای و در حدودِ صبر خدا، قدم بر می داریم خرامان خرامان این آستان لرزانِ رو به ریزش را...

صبح به انتظارم آرزوست که یک سوی آن، مَنِ شایسته باشم به انتظار و سوی دگر، او میل آمدنش کوک باشد. .. دل آسوده دار رفیق! همین که تا کنون نیامده، نه آنکه لیلای زمین درکار کرشمه باشد ... بلکه اطمینانِ مُسلمیست بر انکه پیمانه ی اضمحلالِ آدمی قدری دگر جای دارد، کثیفی بیشتر می باید شاید...

متاسفم بخاطر تلخ نامه ای که می توانست نباشد اما هست، می توانست همچو شکرپاره ای باشد آویخته از تن نخلستانهای بلند .. به طعم رطبهای سیه فام و رسیده و شیرین.. . اما نخلها را به سربازی برده اند امروز و سرتراشیده تر از آنند که ببار نشینند به شعر و گفتمانهای معمولی از جنس میوه با آدمی. .. بَشَرِ امروز را که بیشتر از هر زمانی به شَرِ کردکارش گرفتار آمده را می بایست حقیقتا تصویر نمود تا از انباشته ی توهماتِ عقیدتیش، گمان بر دینداری و بنده مقبول بودن نبرد. .. سخن خدا، مبتنی بود بر تلطیف و صفای درون و جلای اندیشه. .. و او تنها بدانچه که صادر می نمود جلا بخشید و تزیینش نمود، هر چه بهتر...

نتیجه آنکه، کرم خورده ترین میوه ها ممکن است هنوز زیبا باشند ... در قبول این تصویر مقبول تردیدها باید...

آری ... من خود را از این مسابقه ی دینداری به کناری می کشم و ترجیح می دهم انسانی باشم که آزار نرساند و البته آزاری هم نبیند.. در خفیه ها خوبی کند و توقع دیدن خوبی نیز نداشته باشد. چَشم ها را شسته دارم از زیادت طلبی ها.. این نگین های درگذر و آن مروارید های غلتان تا گور، داستانهای هزار تو. .. آدمی به سادگی پاک بودنِ جان است همین!. .آنقدر شلوغش کرده ایم که بخاطر  رجحان دادن فلان عقیده بر فلان مذهب و اندیشه، خون ها می ریزم و می نوشیم شاید. ..

بیداری حقیقی تو در این است که مرد ماجرای خود باشی، سنگ خود به سینه زنی و ترازوی دوباره ی قیاس و انصاف خویش به دست گیری.. .حکم خویش را بر اساس رهنمونِ خدایت اجرا سازی و دلی آزرده مسازی. جهان ما، هر چه کشید از فهم کم مردمانش بود. .برای آن "طبیبِ طماع"، که پیش از این وصاف حالش را برایت گفته ام..، همو که برای شانه هایت بهترینِ یوغ ها را تجویز می کند بیمار خوبی نباش و طغیان کن! .. لگدی جانانه نثار کن به زیر این "بساطِ تزویر" و ثابت کن که آنهمه پیچ و خم در میانِ کنگره های مغزیَت بیهوده نیست و به دردی هم می خورد، قبل از آنکه لگدی جانانه تر چهارپایه ها از زیر پایتان پس زند و به رقص آخر دچار شوید.

حال برای اکتساب دوباره ی اندکی آدمیت، "تمیزی" می باید ...

 او که بر حسب روایت این و آن، آمدنش بر پایه ی تمیزی مطلق یا کثیفی مطلق استوار است و معلوم الاحوال.. و دست کم می دانیم که نیازی به فرشته و یا هیولا شدن من و شما ندارد و اینگونه برنامه اش ریخته اند، بدون شک باز خواهد آمد... اما نه در مکان و جامه و جامعه ای که انتظارش می برند شاید!

شما در مقابل او، کدامین منطق را اتخاذ می کنید؟ خودِ خویشتن می مانید، یا راهتان به افراط و تفریط ختم به غیر خواهد شد؟ می مانید لقمه ی خوش طعمِ لابلای آن دندانهای پوسیده که شما را جویده و تکیده می خواهند؟ یا آنقدر گوشت تلخی می کنید و عناد می ورزید، بنحوی که از تلاش شما که در جهت معکوس هضم شدن برآمده، به تنگ آیند و آنچنان تُفتان کنند بُرون که مجال حاصل شود تا قدری هم بر صلاح خود و به سبک یک انسان وارهیده همچنان که خدا سرشته بود، بیاندیشید؟!!!. ..

..

هر چه باشد، "موفق باشید"

نوشته شده توسط ن.بهبودیان/ زمستان 94

نظرات 2 + ارسال نظر
دختر بهمنی یکشنبه 27 دی 1394 ساعت 09:11 ب.ظ http://dokhtarebahmani.blogsky.com

خیلی از چیزا خیلی وقت که شدن ابزار...
ما پاک ترین چیزا رو کثیف کردیم... زیبا ترین اعتقادات رو ناپاک...

برای نسل آینده هم یه مشت حرف دکوری داریم... ساختار شکنی لازمه... امیدوارم بچه هامون همیشه باما موافقت نکنن... هر چیزی رو ساده و در یه چهارچوب تعریف شده باور نکنن...
تشنه ی دونستن باشن.. تشنه ی ساختن دنیای جدید با مفاهیم جدید...
امیدوارم غرق نشن تو یه مشت حرف مفت... امیدوارم باوراشون رو خودشون تجربه کنن و ایمان بیارن به چیزایی که خودشون تونستن درست یا غلط بودنش رو تشخیص بدن...
امیدوارم کری موقت رو وقتی که قراره چیزای تکراری که هیچ سودی نداره ،یاد بگیرن...
ساختار شکنی لازمه....

ممنونم از حضور شما و موافقم با (ساختار شکنی فکری)
تغییری که منجر میشه به تشکیل رشته ای از دیدگاههای فردی خالص مبتنی بر اصول اولیه ی "انسانیت"؛ بنحوی که جهان امروز رو، تنها از منظر همون فرد تصویر و تفسیر کنه..، نه اینکه بخواد نظرات نیروهای غالب دوران که اغلب مصالح خودشون رو مصلحتِ زیرساختهای انسانی می دونن، در اون تاثیر کنه/موفق باشید.

مداد کوچک یکشنبه 27 دی 1394 ساعت 05:25 ب.ظ http://medadekuchak.blogsky.com

تصمیممان را گرفته ایم به دنیا آمده ایم ؛ خدا ما را به زمین فرستاده ؛ و زیستنمان در این گردالیِ تودرتو یک هدیه شُده
ما روزی غم گین به این دنیا پا گذاشتیم ؛ گل را. غنچه ها را .دیدیم و خندیدیم ؛ مهربانیِ گنجشک ها را نظاره گر شدیم و یاد گرفتیم ؛ مهربانی خیلی به کارمان آمد
ما انسان شُدیم ؛این جاویدان طریقِ آدمیّــت را در حد اعتدال پیش می رویم باشد که رستگار شویم .. مهربانی را با همدیگر قسمت می کنیم ؛ سهمِ انسان هایِ‌ساده ؛ زیادتر .
ممنون از نوشته هایی که به چالش می کشانند ذهنِ مایِ نوعی را .

از حضور شما سپاسگذارم..
امید که هَمینقدر اعتدال در آدمیت و مهربانی.. که سهم انسانهای ساده ای چون ماست، نصیبِ انسانهای پیچیده تر از ما نیز گردد...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد