ایدئولوژی پنهان

ایدئولوژی پنهان

دست نوشته های ناپیوسته ی ن. بهبودیان
ایدئولوژی پنهان

ایدئولوژی پنهان

دست نوشته های ناپیوسته ی ن. بهبودیان

فریاد خاک (قسمت دوم) با عنوان: "آخرین خشکسالی"

به نام خدا

من و تمامی قاصدکهای آشفته حال، روزی پر خواهیم کشید از سَر حصار بلند باغ این دنیا و خواهیم بخشید برکه ها، مزارع پوشیده، و همه شبنمها را بهر قورباغه ها ی گرسنه و حریص، کلاغهای بلند پرواز و موشهایی که همواره چشم دارند به آنچه دیگری دارد و می پرورد.

خار بزرگی شدیم در چشم سرخ خورشید شاید، که اینچنین سوزش نگاهش نهیب می زند جانها را از فراز ساقه تا پیچاپیچ ریشه و بی دریغ می خشکاند. به هر برگی که از درختی فروافتد، می شمرد گویی، مرتبه عصیان ساکنین این باغ محصور را و اَتش، تنها قرین اهالی این پهنه کم حاصل است آنجا که جویها مسموم ترند از هر زمان ممکن و سر هر شاخه پچپچه ای نجواگونه در جریان است.

سرمه چشمان درختان بارور، شسته شد به نبرد خصمانه ای که آخرین تگرگ این سال تاریک آغاز کرده بود از روی کین. و شب هنگام فروریخت آنهمه محصول، به کوشش بادهای پاییزی و سخت، که انگار حرامیان جهت داده بودندش خیل پراکنده ی بادها را که دیرهنگام اما ویران کننده وزیدن گرفته بود اینبار سهمگین تر از زمانهای گذشته. امروز نه وقت خواب است، بستان آفت زده ی غمین را که مجال گره خوردن ریشه های فرطوط است شاید. باغ، گرچه چروکیده و خاک آلوده اما میل دوباره ها در سر می پروراند. هرچند آبادانی و محصول به دنبال نداشته باشد که صحبت، سر بازگرداندن حیثیت باغ و آبروی باغبان است و رنگ رخساره سبزینه ها.  

آنچه همگان روزی بدان غرور خود ترمیم می نمودند امروز رنجور و نیازمند مرهمهاست که تنش، آن تن بی دفاع و مخملینش، آماج حملات موریانه وار و دسته های ملخ و حیلت اغیار گشته است از زمین و آسمان. همتی نیست مگر اینکه آن عوامل، که وی روزی ازآن تشّکل یافته بود، میل برخواستن به خود گیرند و به مدد ریشه ها و آخرین قوت موجود در خاک و کوچکترین عناصر لغزنده و بلورین آب، از فروفتادن درختان تناور آن سبزجامگان استوار جلوگیری بنمایند.

سودای نوای بی وقفه ی آنسوی پرچین، هنوز قربانیان خود را می گیرد و اکثریت، همیشه حق را به جانب خویش می دانند و متعاقبا نهالهای کوچک را که کوتاهند و کوته فکر به جانب خویش می کشانند. همان قصه قدیمی، همان زمزمه ها که " آنطرف تر، دشتی وسیع و پرحاصل است، که از قدوم پر منفعت شما گروندگان عزیز، برکت خواهد یافت و اگر نیایید چنین می شود و چنان..." اما در اولین روز اجابت، چشمهای از حدقه درآمده شان شاهد جنایات مهلک ماشینهای بوجاری میشد و از بد روزگار، روایت گری هم نبود که رجعت کند بدان باغ خفته در خواب آرمان های نافرجام. تا بیم دهد، جمله گیاهان خامِ خوابزده را که کمی آنطرفتر کمر به قتل رویاهای بلندتان بسته اند و همت کوتاه مدارید که سحر متصّور همان بامداد چوبه ها و چهارپایه هاست. اما...

گاهی عده ای با مضامین فکاهی از قلب وجود تو، تنها دانه را می جویند و صورتهای مملو از طرح گل را هم می خواهند تا نثار گورهای دست جمعی کنندش تا کودی شود پرفایده ازبرای پروراندن نسل های آتی از جنس خود و به ویرایش آنها. چه عجیب داستانیست حکایت داس و ساقه ها. و مهمانداران، هر چقدر جسورتر، در مقابل میهمانها محبّانه سکوت اختیار می کنند و لبخندزنان همچو اقوام مایا، داس را که تنها شاهراه رستگاری خود می پندارند به استقبال از گردنهاشان فرا می خوانند.

 

باغچه ی من امروز تنها مانده با درختانی که اگر نرفته اند، تنها بخاطر آن است که پای رفتن در آنها نبود اما زیر لب ذکر می گویند و از باغبانشان طلب ارّه ها دارند تا برقرار باشد این مجاری رستگاری و عروج سبکسرانه. و ترجیح دادند تا فاصله ی میان حیات و مماتشان هم پر شود با مرثیه هایی، که کلاغان سیاه، تدارک نموده اند تا بدینوسیله لحظه ای، مجال تخیل و تعقل و تفکر نیافته باشند. خداوندا این گوشها تا به کجا اینقدر سنگینند و یگانه پندار؟ حال که عقاید سست و قابل انعطاف اهل خانگی ترین باغچه ها، باعث شد تا محصول، هرچند وزین و رنگارنگ، با پای خود به مسلخ بیگانه رود و باعث رونق حاصل کار همسایه ها گردد، تدبیر چندانی نیست چراکه وقتی اندیشه، این فانوس راه و این نهانخانه ی به تاراج رفته اینچنین مختل شد، بازستاندن آنچه به میل خویشتن روزی تقدیم گشته کار بس دشواری می نماید.

پس ای تبرها دریابید جمله درختان را و قربانی کنید آنها را، به سیاقی که ایشان می پندارند. و معتقدند پس از مرگ هم رویشی بر آنها مترتب است یکصدبار سبزینه تر، شادمانه تر و پربار و برتر. و البته آلوده بدین گمان واهی که نامیرا خواهند گشت به یمن اعجاز جویهای جاری و سایه سار خواهند بود عمری را بر اهل یقین و ایمان از جنس آدمیان. بگذارید تا مادامی که نفس می کشند در همان خیال خوش باقی باشند، به گمان آنکه اهل ثوابند، ولا اقل دو روز زندگانیشان در سایه هراس برندگی تیغ و بیم از بندگی و بردگی اغیار نگذرد.

                     

و من، این خاک برجای مانده و عریان، بیشتر در فکر آنم که چگونه حیله ای ساز کنم، که به کمک آن بتوانم نونهالان خواب آلوده باغچه همسایه را، به نفع آبادانی خویش روانه این خاک خسته گردانم. گاه پیش می آید که خاک تیره نیز در اندیشه فرداها، از اصل خویش فرو افتد و اعتبار از کف دهد، تا اعتباری به وسعت باغ بدست آرد ...

نوشته شده توسط ن.بهبودیان /تابستان 94

 

 

نظرات 7 + ارسال نظر
lozax جمعه 30 مرداد 1394 ساعت 12:39 ب.ظ http://dastan-nevis.blogsky.com

خشم و هیاهو ی فاکنر جزو معروف ترین آثار ادبی آمریکاست و نیازی به معرفی نداره.اگه قبلا نخوندید حتما سراغش برید
ولی من خودم به شخصه کتاب شکست ناپذیر فاکنر رو دوست دارم.روند داستان برام جذاب تر و پرمفهوم تر بوده
و همینطور باید تشکر کنم بابت لینک شدن:)

بسیار ممنونم بابت توضیح آثار...
حتما برای خواندنشون اقدام خواهم کرد.
سبک منحصر به فردی دارند آقای فاکنر، که بسیاری از آثارشونو خوندنی کرده..
بابت لینک هم خواهش می کنم، حتما ارزششو داره! U great

lozax دوشنبه 26 مرداد 1394 ساعت 11:22 ق.ظ http://dastan-nevis.blogsky.com

متن قشنگی نوشتید.انتخاب کلمات خوبی دارید و صدالبته دایره واژگان خوبی.
نوشته های ویلیام فاکنر رو تابحال خوندید؟به نظرم از اون خوشتون بیاد

ممنونم از بازدید شما، و تشکر بابت درج نظرتون.
راستش هنوز موفق نشدم مابقی آثارشو به غیر از کتاب "یک گل سرخ برای امیلی" بخونم!
شما کدوم کتابش رو پیشنهاد می کنید؟

نازنین چهارشنبه 21 مرداد 1394 ساعت 12:58 ب.ظ http://bakarevanedel.persianblog.ir

درودتان باد
بسیار نوشته پرمحتوا و عالی بود ....
گاه پیش می آید که خاک تیره نیز در اندیشه فرداها، از اصل خویش فرو افتد و اعتبار از کف دهد، تا اعتباری به وسعت باغ بدست آرد ...
و چه درد ناک خواهد شد....

ممنونم
برای حسن نظری که نسبت به متن داشتید.

ثریا یکشنبه 18 مرداد 1394 ساعت 09:08 ق.ظ

خیلی زیباست کلامتون .. با وجود اینکه مخاطبش شاید قشر خاصی باشن ولی باقی هم بی بهره نیستند.

ممنونم بانو ... ما که کوچکیم در این دریای کرم پرورداگار و به حد وسع خویش، قطره پردازی می کنیم برای فردایی دگر که احیانا نباشیم و بشود روی جاری شدن این رود نحیف هم، حسابی باز نمود.
و چه خطیر مسئولیتی پیدا خواهی کرد آنزمان که مسیر رود از پاره سنگهای ریز و درشت عاری می سازی. فرزندان نه وارث ثروت، بلکه وارث بود آدمیند و گزینش خوراک فکری آنان می بایست از اکنون در تلاش بود.
ممنونم برای بازدیدت عزیزم.


شاید در آنروز

بهامین یکشنبه 18 مرداد 1394 ساعت 08:42 ق.ظ http://notbookman.blogsky.com

فوق العاده زیبا و قشنگ بود
واقعد زیبا
ای کاش من هم قلم نوشتنم مثل شما یوی بود

ممنونم از حسن نظر شما
پاینده باشید.

دنیا شنبه 17 مرداد 1394 ساعت 09:06 ب.ظ http://ehsasebinazir.blogsky.com

خیییییییلی قشنگ بود خیییییییییلی ....
هرچی بخونم بازم کمه....

دنیا شنبه 17 مرداد 1394 ساعت 08:40 ب.ظ http://ehsasebinazir.blogsky.com

قوه ی تشبیه تون فوق العاده ست ...
همیشه دلم میخواست همچین قوه ای داشته باشم....
موفق باشید...

زیاد سخت نیست. تنها کافیه از طبیعت پیرامون، آنچه نیاز مطلبتون هست رو برای چند دقیقه ازش قرض بگیرید. اما همیشه یادتون باشه هرآنچه برمی دارید، در همان مطلب به مقصود خودش نزدیک کنید و سپس سر جاش قرارش بدید. آنچه به مجاز گرفته می شود باید با مصداق عینی خودش در پیوند باشه و در یک راستا و اصولا انتخاب باید همگن باشد.
ممنونم بابت نظر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد