ایدئولوژی پنهان

ایدئولوژی پنهان

دست نوشته های ناپیوسته ی ن. بهبودیان
ایدئولوژی پنهان

ایدئولوژی پنهان

دست نوشته های ناپیوسته ی ن. بهبودیان

منطقه ای بی بازدید، محدوده ای بی بازگشت

به نام خدا   

در منطقه ای بی بازدید می نویسم. خلوتی که همواره بدنبال آنم و کمتر رخ می دهد تا خود را در آن محبوس بیابم. لذت تمرد از اجتماع پیرامون، مرا تا ژرفای خلوت خود پیش می برد و در پی آن، رویش حسی بی سابقه که تا بوده، همواره قوانین خود را تحمیل کرده است. پاره ای از این قوانین، مجاز نمی دانند که در مقابل میز تحریر خود، صندلی دومی هم داشته باشی. آن یکی تو را از شنیدن موسیقی عصر گاهی، حتی ملایم و فرح فزا و منطق نهفته پشت استکان چای منع می کند. دیگری نور چراغ مطالعه ات را با لوکس بالا برای تو مضر می داند و ... اینهمه تنها برای آن است که دمی در آن روشنای به ظاهر تاریک، بیاسایی و به افکار خاردار خود، مشغول شوی.     

مقدمه ای نه چندان معقول، برای پرواز قاصدک خیال، که تا لحظاتی دیگر از ذهن نا آرام تو تا مقصدی نا معلوم، در سفر خواهد بود. متنی نو در شرف زاییده شدن می باشد و نبض قلم که اینبار از همیشه تند تر می زند، خبر از اقدام این نوزاد مشکوک دارد. فضا سنگین است از هجوم کلمه و تنها شهامتی را می جوید که آن را در گوش دیوار هجی کند.      

 

کمی آن سوتر گوشهای جستجوگر تو را و تمام باورهای گزنده ی تو را نشانه گرفته اند. گوشها همیشه به آنچه ممنوعیت دارد و کمتر کسی جرات گفتنش را پیدا می کند، حریصند و من اما هنوز بر ترس ناشناخته ی خود غلبه نکرده ام. رد سرخ قلم، تمام چیزی است که مرا اغلب به نگاشتن وا می دارد و خون، مایعی است که سخت پاک می شود.   

شاید قلم نیز از این اصطکاک سرخ، بر کاغذ سپید خاطره ای داشته باشد. چه بسیار دستانی که قلم شد و چه بسیار قلمهایی که شکست اما اذهان بیدار توانایی آن دارند که برای هر شکست، مترادفی بیاورند که همه اش، حکم واحد داشته باشد. تا از نظر خواننده و شنونده به معنایی واحد اشاره داشته باشد. از طرفی، در آنجایی که به راحتی می توان پیشانی نوشت نویسندگان جسور را خواند و از سرنوشتشان به سهولت آگاه شد، قدم در این وادی گذاردن ممکن است حکم زنده سوزی در گل آتش را داشته باشد.       

                                                                  

                                                        

 

آری! شاید من بزدل تر از آنم که بیرق کسانی را بیفرازم که به واقع، در راستی نمایی از من، یکصد مرتبه غیورتر و بی باک ترند و طنین صدای آنان پر صلابت تر از هر آهنگی است. مرا با مسیر رودخانه و الوارهای ناراضی چه کار؟!          

آیا این شروع پایان است؟!  http://s2.picofile.com/file/7977907846/Milade_Marg.jpg 

  

ادامه دارد ...

                                                        

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد