ایدئولوژی پنهان

ایدئولوژی پنهان

دست نوشته های ناپیوسته ی ن. بهبودیان
ایدئولوژی پنهان

ایدئولوژی پنهان

دست نوشته های ناپیوسته ی ن. بهبودیان

خوابِ زمستانی (قسمت دوم)

به نام خدا

دیوار قرایح، آن استعدادهای سر به مُهر را آنقدر می خراشم بلکه از آن چیزکی فرو ریزد، تا با خاک انداز جانم بروبم و در بر گیرم او را. .. نقل همان زمستانی که آثارش را بر تن دارم هنوز... فرونریخته است این پوسته ی قطور خواب آلودگی و یخهای حاصله از آن سرمای آدم کُش.. . هر چه را که در من است و در اثر همان یخ زدگی ها.. به این سادگی ها نشکافد و آهنگِ آب شدن نیز به خود نگیرد . ..

نَنوشتن درد من است و نِوشتن تداوم آن. .. پس بر ترک این عادت دیرین تعجب و در خرق عادتی اینچنین ملالی نسیت مگر فاصله ای که میان من و قلم، یا به عبارتی ذهن تا من ایجاد می شود هربار. .. ساده لوحیِ محض بود اگر گمان می بردم با ننوشتن از شر هجوم و هجمه ی کلمات در امانم.. که بدینسان، بیشتر به توان یورششان تنها می افزودم و خود تضعیف می شدم در برابر محصولاتِ اندیشه ی خود...

اعتیاد یعنی همین!. .یعنی چیزی را که دیگر نخواهی و او .. به تو میل داشته باشد. . نیازی به سفارش و منع این و آن نیست، در ترک و یا پرداختن بدان، که او در کار خویش استاد است و تو نیز هم..

نیما را اگر می جویی به سرای عریضه نویسان شو. ..پیچ اول را که بگردی کَسی را خواهی یافت که بسیار، اوراق مُچاله به گرد خویش دارد و کمی ژولیده حال می نماید.. قلم را پک می زند و بر صورت سیلی ها که مبادا لحظه ای خوابش ببرد. .. لحظه ای در امان باشد از این کارزار بیزاری. .. او قلمکارِ این سفره ی مکار است که چیزی جز نهال نوشت افزار در آن بعمل نیاید. ..

او سر به لاک خویش دارد و نامه های سرگشاده را به اسم و رسمِ ایدئولوژی پنهان فریاد می کند.. تناقضی آشکار را باعث می شود.. . از نوشتن پا پس کشیده باز می نویسد. .تغییر موضع داده و به نقطه ی رفتنِ خویش باز می گردد همه و همه برای اینکه بگوید ... اینجا به حُکم اراده و سبک و سیاق فصلهای در گذر  می چرخد.. به نیروی اراده حتی می توان از زمستانی ترین خوابها هم بیدار شد و به بیداری مردمان دیار، تن داد... از انسان همان سر زند که حتی زبانم لال، خدای نیز انتظار دیدن و شنیدنش را نداشته باشد وگرنه بیکار هم نبود آن یزدان عدالت پیشه،  تا همان را که میداند نظاره و نظارت کند... بله دنیاست و هزارها تصمیم..  و تا اینجای کار، این دومین تصمیم من، مبارک بادَم...

مادر مرحوم گفت: انتظار بر همنوایی عبث است، کسی را نخواهی یافت که ملحفه ی زمستانیت را وصله کند بهتر از من.. بهترینِ جنگل هم که باشی در پس هر درخت، گرگی را به کمین تصور کن و همواره به ابزار خویش بهر مقابله مجهز باش. .. پس ورود دوباره ی خویشتن را، این قدوم بی گالش و این طَبعِ بی آلایشم را، بر پهنه ی سپید وادی نگاشتن فرخنده و میمون می دارم.


نوشته شده توسط ن.بهبودیان/ زمستان 94

نظرات 2 + ارسال نظر
اشک مهتاب سه‌شنبه 29 دی 1394 ساعت 10:32 ب.ظ http://ehsasebinazir.blogsky.com

سلام مهربان....
ممنون از حضور زیبای شما...

سلام
مرسی از شما..

مداد کوچک دوشنبه 28 دی 1394 ساعت 05:03 ب.ظ http://medadekuchak.blogsky.com

درِ چوبی اعتقادش این است : قفلی باشد و کلیدی ضمیمه اشْ ؛ باز و بسته شدن
چشم زدن را می ماند بی هیچ کم و زیادی ای
خانه حتا اگر از نوعِ مجازی اش باشد ؛ میهمان دارد و میزبانی
میزبان همان اندازه گرم می کند خانه را ، که میهمان
و رفت و آمدها نوعی اعتیاد به مانندِ اعتیاد در نوشتنِ شما
قلمی که تراشیده اید و از پهنایش دارید می نویسید به قدری سطرها را زیبا طول و عرض می دهد ، که سویِ چشم ها سایه بر تمامیِ متونتان می اندازد
" چه اعتیادی بهتر از این که درمانش در نازوعشوه ی قلم باشد "
اعتراف می کنم معتاد به کتابم و کتابخواران و خوراکم همین کتابِ دمِ دستْ.

ماندگار باد نوشته هایتان.

و سلام ..
اگر چون من و شمایی که اولی به کتابت و دومی به کتابخوانی مبتلایند، نبود.. چطور می شد نوشتن و خواندن را توصیه اش نمود و نسل کتابخواران را پرورید!.. پس نیت را بر همین مهم، استوارَش ساخته ام و امید دارم که شما نیز چنان کرده باشید.. لذا برای رسانیدن حرف کتاب باید به توان رسید و توان افزود...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد